چهارم ، شماره 1034 آگوست 1996 ، سال مرداد 1375 ، 5 دوشنبه 15
سياسي تعهد جاي به بشري تعهد
داستاننويس نجدي ، بيژن با گفتگو
كاربرد با متفاوت حضوري خود ، از بعد و قبل تصاوير محاصره در كلمه
ميكند پيدا گزارشگونه
با من كه است فاصلههايي ما ، تصورات و داستان آدمهاي و من بين
شدهام رد آن از نانوشته سطرهاي
فارغالتحصيل او.است شهر همين ساكن و لاهيجان متولد 1320 نجدي بيژن
رشته همين تدريس به لاهيجان دبيرستانهاي در و است رشتهرياضي
نويسندگي كار ابتداي از كه داستاني دهها ميان اواز.دارد اشتغال
ودر كرد گزينش بسيار سختگيري با را داستانش مجموعه اولين بود ، نوشته
كتابيوزپلنگاني كه بود اين هم سختگيريش نتيجهسپرد چاپ به سال 73
بهانه.شد واقع منتقدان و خوانندگان توجه مورد دويدهاند من با كه
نويسندگي كار چون و چند نيز و كتاب همين داستانهاي نيز گفتگو اين
.است
استعاره و تشبيه از دويدهاند من با كه يوزپلنگاني كتابتان ، در
.است شده گونه شعر داستانها زبان كه آنجا تا شده ، استفاده بسيار
چيست؟ شعر به فراوان نزديكي علتاين
تشبيهبا از تناوب به...دريوزپلنگان كنم عرض بايد تشبيه به راجع
.استفادهشده برايتقابل شباهت عدم از و نمايي ، درشت كاربرد
استفادههم به راجع.است پنهان زبان ذات در تقابل:ميگويد ياكوبسن
.داستانهاست نواقص از يكي حتما ديدهايد مواردي شما اگر ميكنم فكر
بايد قبلا:گونهگي شعر اما ونميدانم استعاره؟ ولي چرا ، مرسل مجاز
آيا.نه يا ميرويم داستان هنري شكل طرف به زبان با ما آيا ببينيم
قابل و كلي نماي يك در يا شود بررسي ذراتش در بايد كوتاه داستان
كه طور آن مثلا مينويسيم ، داستان فلسفي بنياني برمبناي آيا روايت؟
به شدن تسليم و نوشتن ضمن ميخواهيم نگاري جزء با يا مينوشت سارتر
را خودمان كلي طور به يا حقيقتي فلسفهاي ، داستان ، آدمهاي رفتار
تصاوير الزاما مينويسيم ذرهاي تئوري با و زبان با اگر كنيم؟ جستجو
مثلا.ميدهد دست از را خود ثابت واقعگراي شكل داستان خام ماده هر و
كاربرد با و متناوب حضوري خود از بعد و قبل تصاوير محاصره در كلمه
بين...عينييوزپلنگان رويه كه است اينطوري.ميكند پيدا گزارشگونه
بيرون ، و درون از تركيبي كه اين از بگذريم.است سرگردان نثر و شعر
در ما هيدگر ، قول به.كرده تحميل من بر چهل دهه از را نوشتن نوع اين
.هستيم زبان محاصره
شما كار به سبكي تشخص نوعي كه اين وجود با زبان ، شدن شعرگونه اين
كارامد داستاني ، زبان بهعنوان است ممكن حال عين در آيا اما ميبخشد ،
نباشد؟
مدعي نميتواند تجربي مراحل در هنري يا علمي شيوه هيچ.ميگوييد درست
به تعريفهايم در يا و كنم اشتباه كه اين از من.باشد بودن كارامد
هراس كه است نوشتن به خودم ايمان از.نميترسم برسم شكست نوعي
.دارم
مانعي هميشه و دارند ، دادهاي دست از و كرده گم داستانها آدمهاي اغلب
احساس اين آيا.مياندازد فاصله خاطراتشان يا روياها و آدمها اين بين
از براي نويسي داستان خود آيا و است ، شخصي مسائل به مربوط صرفا
آن؟ كردن فراموش براي يا است مانع اين برداشتن ميان
بدونحضور كه فرض پيش اين با بسيارانتزاعي ، گاه حتي.است شخصي بله ،
فكر اينطور من حالا ، همين مثلا.ندارم ازمن اطلاعي هيچ من ديگري
و من نه كه است فاصلهاي شما و من بين و داريد حضور شما زيرا ميكنم
يعني است ، همينطور هم داستانها در.بگذريم آن از نميتوانيم شما نه
سطرهاي با من كه است فاصلههايي ما تصورات و داستان آدمهاي و من بين
ميان به درستي به شما كه هم مانع آن.شدهام رد آن از نانوشته
.نويسنده خود مگر نيست چيز هيچ كشيدهايد
انساني شخصيت داستان كار طريق از چه و زبان طريق از چه اشياء به
درچشمهاي عروسك به يا و خيس شنبه درسه چتر به مثلا ;ميشود داده
چيست؟ اشياء كردن انساني همه اين حاصل يا انگيزه.دكمهاي
و انسان واسطه بدون حضور يكي دارد ، جهان در حضور نوع دو شيئي هر
زنده (ما مادر كنيد فرض) كه زماني تا مثلا.واسطه با ديگريحضور
اما.ديگر حضوري او روسري ولي دارد انساني حضوري سفيدش استموهاي
آويزان ما اتاق جارختي از حالا كه روسري همان ميميرد ما مادر كه همين
مضاعف مرگي كند پارهپاره را آن كسي اگر كه ميشود هستيپذير آنقدر است
قطره ، يك روز هر ;ميافتد اتفاق واقعيت از هولناكتر بسيار و مجازي و
كه ميشود باراني جارختي خود حال.ميريزد جارختي از قطره ، يك
.ميبارد
بسيار نمونه.ميشويم روبرو اشياء شدگي بافلسفه ما وضعيتي چنين در
استانلي فيلماوديسه در من بار يك را شدگي فلسفه چنين زيباي
ميخواهم.(هوا به استخوان پرتاب به مربوط صحنه آن در).ديدهام كوبريك
آن حاصل كه اين اما واست انسان اشياء شدن انساني انگيزه بگويم
.ميشويم روبرو يكاثر با ما كه همين همين ، چيست؟
تغيير وقايع با برخورد نوع شخصيتها روحي وضعيت تبع به ميرسد نظر به
عينيتر غير ذهنيتر وقايع پوتين در داستانتاريكي در مثلا.ميكند
عامل شخصيتها روحي وضعيت وقايع ، توصيف يا روايت نوع در آيا شدهاند
عاملتعيين گاهي است ممكن و است طور اين گاهي فقط يا هستند ، اصلي
باشد؟ ديگري چيز كننده ،
من اصولا.كنم پيشبيني را خودم نميتوانم من كه است اين اصلي عامل
.است علم يك رفتارشناسي.مخالفم كوتاه داستان در پردازي شخصيت با
داستانتاريكيدر مكان چون شايد.است هنري اثر يك كوتاه داستان
نثر داشتند ، متزلزلي موقعيت داستان آدمهاي چون و بوده رودخانه پوتين
اصلا واين افتاده جلو زبان از ذهن هم شايداست شده دور عينيت از
.است داستان ضد نيست ، خوب
داستانها ، درآمدن آب از درست اصطلاح به و شدن بهتر براي نوشتن ، هنگام
ميكنيد؟ توجه نوشتهتان از جنبههايي چه به همه از بيش
.ميخواند را آن كه كسي هوشمندي به همينطور:داستان كلمات به
جمعبندي يك كشورمان انقلاب از بعد داستاننويسي از است ممكن اگر
.دهيد ارائه
داده بشري تعهد به را جايش سياسي تعهد انقلاب از بعد نويسي داستان در
امروز نويسندگان.نميداند زشت را هنري تفرد كسي امروز تقريبا و است
ما دانشگاههاي كه زماني تا ولي ميگذارند احترام داستان ريختشناسي به
دادههاي كه ماني تاز و ندهند تشكيل روز ادبيات بررسي براي مركزي
.نيست درست من نظر به جمعبندي نوع هر باشيم نداشته دقيقي آماري
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
.ندارايانه فرهنگي ارتباطات و اطلاعات گسترش موسسه :فني مجري