چهارم ، شماره 1045 آگوست 1996 ، سال مرداد 1375 ، 18 يكشنبه 28
شد؟ پلاك يك عاشق ميتوان چگونه
حاتميكيا ابراهيم ساخته يوسف پيراهن فيلمبوي بر نقدي
ناخواسته يكوظيفه و لذتبخش درد يك چيزيبين فيلم اين در انتظار ،
ميدهد آدمها به ادامه براي اميد است ، يكجور
بهراحتي كه درگورستان (نصيريان علي) تنهاييدائيغفور كمياب لحظه
استيصال از بازتابمشخصي حاضر درحال باشد ، ولي احساساتي ميتوانست
وبيپناهياوست
شدهاند؟ كليشه به تبديل درخود كمكم حاتميكيا فيلمهاي آيا
راهحلهايمشخصي و بحرانها موقعيتها ، دودليها ، انتظار ميتوان آيا
با و معين باشخصيتهايي رويارويي انتظار ويداشت ، فيلمهاي در را
را فيلمها با عاطفي ازدرگيري مشخصي نوع انتظار و ديدگاههايثابت
فيلم هر مثبتاست ، تاحدي پرسشها پاسخاين اينكه با درواقع چطور؟
ميكند امتناع كلي الگوي بهيك سرسپردگي از تازه و پيچشيظريف با
كشاكش دوران از مرحلهاي.است خاص مرحلهاي فيلمسازاز نشانهگذار و
حاوي قبلي فيلمهاي همانند يوسف پيراهن بوي نيز درواقع.تناقضها با
و ميكنند تعيين را فيلم ساختار كهاصلا تناقضهاييتناقضهاست پارهاي
بلكه نوعي ، فيلم يك از فراتر كه هستند تنگناهايي و محدوديتها حاصل
فيلمساز ترديدهاي حاصل و آوردهاند بهبار را كنوني سينماي كلي شكل
كرخه از فيلم در.ميزند محك را جنگ از بيرون فضاي كه وقتي است جنگ
خاكستر در است ، مانده زنده كه بپذيرد نميتوانست اصلي شخصيت راين تا
همه يوسف پيرهن بوي در و دارد ادامه دنيا از ديگر جايي جنگ سبز
به كوشيد فيلم به فيلم حاتميكيا.هستند جنگي اسراي بازگشت منتظر
ولي نداشتهاند جبهه از اول دست تجربه كه شود نزديك ديگراني ديدگاه
بوي و كردهاند احساس خود زندگي بر را جنگ تاثيرات غيرمستقيم بهطور
تلاطم و ناآرامي از پس كه است آرامش و پذيرش نوعي نشانه يوسف پيرهن
.دارد تامل جاي فيلمهايقبلي
كهزندگي بودند ممتاز واسطه اين حاتميكيابه قبلي فيلمهاي موضوع
زندگي زندگي ، ومهاجراين درديدهبان.فراموشنميكردند را عادي
و نگرانيها و رزمندگان معاشرتروزمره و سلوك درونجبهه ، عادي
شعارگونه و انتزاعي آرمان يك قالب در هرگز كه بود دلمشغوليهايشان
.بازميگردد شهر به قاطعانه فيلمساز يوسف پيراهن بوي در.نميگنجيدند
قبلا كه رابطههايي.شدهاست ناپديد سويشان يك كه رابطههايي به
هرچيز هدفها ، و اميدها چون.نميشد حس جدايي و فاصله درآنها هيچگاه
به همواره وضع كه ميدهد نشان فيلم.ميدادند قرار تحتالشعاع را ديگر
كه دارد را پسرش هجران غم فرودگاه تاكسي راننده.نميگذرد منوال يك
.ميكند وصلت ديگري با يوسف نامزد.است يوسف اسمش واضح ، استعارهاي با
راه سر و ميبرد فرودگاه به خود را عروس است ، حاضر مراسم در پيرمرد
از را پسرش پلاك او فرودگاه در.ميشنود را ظاهربين رانندهاي زخمزبان
.بكند را كار اين بايد گويي كه چنان.ميگيرد پس كشيده انتظار نامزد
.شوند حفظ بايد پلاكها گويي
از دارد؟بخشي دوام تاكجا معنا اين دارد؟و معنايي چه پلاك يك ولي
چيزي فيلم اين در انتظاراست پرسش اين بر يوسفتامل پيرهن بوي
ادامه براي اميد جور يك.است ناخواسته وظيفه يك و لذتبخش درد يك بين
اين تا دختر.ميكند خوش را دلشان جوري يك.ميدهد آدمها به زندگي
سوداي يك و وديعه يك نشانه ، يك به.بورزد عشق پلاك به توانسته لحظه
مناسبي آدم وقتي تا دستكم.ميدهد ادامه عشق اين به پيرمرد.دورودراز
.كند پيدا عشق اين دادن تحويل براي را
ضرب رابهرغم يوسف پيرهن كهروايتبوي عواملي مهمترين از يكي
شخصيت دو مجاورت نگهميدارد ، سرپا فرعي وتعددخطوط سكون و بيشتاب
آنها خود دست عنوان بههيچ مشكلشان چاره و دارند مشتركي مشكل كه است
.ميشود ملموس و معنيدار علائق ، اشتراك دليل به آنها رابطه.نيست
بهرغم كه است بودنشان همدرد را كريمي و (دائيغفور) نصيريان درواقع
بهدليل كه رابطهايميپيوندد بههم جنسي و سني طبقاتي ، تفاوتهاي
كنوني سينماي در رابطه پرورش گرفتاريهاي تمام از تعريفشدهاش چهارچوب
ميگردد همصحبت يك دنبال پيرمرد.ميبرد در به سالم جان و ميگريزد ما
بازگشت منتظر هم دختر ميفهمد اينكه از پس او رضايتبخش لبخند)
كه مشابه باورهاي با آدمي دنبال (آوريم ياد به را است ، گمشدهاش
در حاتميكيا قبلي فيلمهاي آدمهاي.باشد او جستجوي شريك بتواند
با مندرآوردي اصطلاحات تركيب از خودشان كه داشتند مشتركي زبان جبههها
قهرمان راين تا كرخه از در.بودند كرده درست معنوي و قلبي مفاهيم
از را مردم عمومي عزاي مراسم خواهرش براي دستكم -غريب-باحسرتي
باقي كه است ارتباطي زباني عشق سبز خاكستر در ميكرد ، نگاه تلويزيون
با دختر و پيرمرد يوسف پيرهن بوي در.ميگذارد پشتسر را ارتباط موانع
زبان.مفهومنيست زياد بقيه كهبراي ميكنند برقرار ارتباط زباني
گذشتهاش درباره آمده ، ازخارج دختر.تنهايي و وافسردگي خوشخيالي
خودش براي موروثياشهم خانه حتي.كسوكاريندارد و نميدانيم هيچ
گذاشت را اسمش ميتوان.برادرشاست اومنتظر.است پيداكرده صاحب
.ندارد فايدهاي چندان ولي.بيريشه
دختر كهچطورپيرمرد ، است اين درباره يوسف ميكنمبويپيرهن فكر من
فيلم غايب راوي كه كاري شبيه.ميكند سهيم پلاك خودبه عشق در را
به البته و) ميكرد او داستان شنونده جستجوگر عكاس با سبز خاكستر
دختر كه ميكند كاري (مينشست دل به كمتر اضافي تمهيدهاي و تكلف دليل
با اصلا آن در زمان كه دنيايي به.بگذارد پا او برزخي دنياي به
ميكوشند آدمها اينكه از.نميآيد قطعيتخوشش از او.ميگذرد انتظار
.است چركين دل بزنند ، جا واقعيت عوض را واقعيت از خودشان برداشت
ملامت ميدهد ، خبر دختر برادر شدن كشته احتمال از كه را آزادهاي
.شوند خدشهدار نبايد داردكه اعتقاد شخصي حريمهايي به او.ميكند
اينحريمها ، در.است سهيم چنيناعتقادي در آشكارا هم فيلمساز
حل به موفق واحيانا باشد گريبان دستبه مشكلخودش با بايد هركس
مسئله طرح فيلمهم حسن.كمكينميكند خارجي نيروي هيچ.آنهاشود
گسترده مقوله از فارغ زيادي حد تااست ملموس و كوچك ابعاد اين در
پيشبيني اينكه نه و كرد جمعبنديشان ميشود نه كه شرايط يا ايدئولوژي
.پذيرند
كه اينجاست از آدمهايفرعيتر ، .است تصورموهومي متحدالشكل جامعه
و طيفآدمها و ويژگيها برتفاوتها ، آنها همهمييابند اهميت
با بايد كه دامادپيرمرد و دختر:انگشتميگذارد داستانهايشان
بيدردسر ميخواهد دلش كه سرايدارپيري بيايد ، كنار قيافهجديدش
مورد در كهبايد خانوادهاي كند ، خوش شهرجا شمال خلوت خانه در
خيابان در كه جوانهايي وحتي بگيرند تصميم سرپرستيدختربچهشان
بهزندگي آنها ازطريق فيلم.سرگردانميشوند تنهاي دختر مزاحم
گورستان در پيرمرد تنهايي كمياب لحظه آنها ازطريق ميشودو وصل عادي
حاضر حال در ولي دربيايد ، كار از احساساتي ميتوانست بهراحتي كه
.اوست بيپناهي و استيصال از مشخصي بازتاب
به نسبت حاتميكياتوانسته كهتاكنون است حدي نزديكترين اين
و بزرگ بحثهاي وارد شخصيتهايش.آورد بهدست جامعه دروني تناقضهاي
قسمت.ميدهند نشان كاملا را آسيبپذيريشان درعوض و نميشوند مسئلهدار
شب در كه چرا:دقيق و بهجا انتخابي.ميگذرد شب در فيلم اعظم
از توامان حس درنتيجه.ميمانند تنها دغدغههايشان و خود با شخصيتها
دختر و پيرمرد.است مستولي فيلم بر آن هياهوي غياب و جامعه حضور
و دراز تونل آنسوي در و ميافتند بهراه دختر گمشده يافتن براي شبانه
يك هم ميتواند كه ميدهد رخ چيزي تونل درون.ميرسند روشنايي به تاريك
دو به پلاك يك:پريشاني و خستگي از ناشي باصره خطاي هم و باشد معجزه
آنها.است جويندگان انتظار خلاف كه فرجامي پيشگويي.ميشود تبديل پلاك
تلاقي هم با سرانجام فيلم كوچك داستان دو.مييابند را يوسف ناباورانه
كه كساني براي آوردن چاي حال در را دختر فيلم پايان و ميكنند
ساخته هرگز كه است جديد فيلمي شروع اين.ميدهد نشان نميبينيم
.نميشوند تمام هرگز گمشدهها.است باقي گمشدهاي هنوز.نخواهدشد
كاهه كامبيز
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام