چهارم ، شماره 1056 آگوست 1996 ، سال شهريور 1375 ، 31 شنبه 10
آموزگار ادبيات بدون سياسي فلسفه آيا
است؟ كاملي
شكي امادارند متفاوتي نقشهاي فلسفه و ادبيات 2-سياست و ادبيات
بزرگتر و مضامينبزرگ با دو هرميكنند عمل واحدي عرصه در كه نيست
صلح و جنگ فلسفهسياسي موضوع بزرگترين كه اگربگوييم.دارند كار
همين همبه رمانها بزرگترين كه ميدانيم رانيز اين حتما است
كهفلسفه داد جواب راحت سوال ، اين نميتوانبهاست پرداخته موضوع
درجنگ تولستوي كه دارد اشاره صلح و جنگ از مسئلهاي كدام به سياسي
عاليترين به تولستوي شاهكار با ادبيات.باشد نپرداخته آن به صلح و
از كسي هر كه دارد قرار فهرستي صدر در صلح و وجنگ ميرسد خود اوج
به ديگر خود اوج عاليترين در ادبيات.باشد كرده تهيه بزرگ كتابهاي
مقام آن در.ندارد كار جاشمعي سازنده يا نانوا ، قصاب ، معرفي و شرح
تولستوي جادوي اسير كه كس هر و.است بشر زندگي شناساندن ادبيات كار
كه است شيوهاي به آنهم زندگي آموزگار ادبيات كه ميداند خوب باشد شده
.دارد فرق اجتماعي علوم كتابهاي همه كار با
سياست از چيزي ميتواند ادبيات كهآيا ماست روي پيش سوالي اينجا در
ادبيات يافت؟ دست آن به ديگرنتوان منابع در كه بياموزد ما به
در تولستوي دارم عقيده هستمكه كساني ازجمله مناست گولزننده
را ناپلئون من.است كرده واژگون را تاريخ ميدهد ناپلئون از كه شرحي
از حقير مردكي از ابله و پوچ شمايلي اماتولستويميدارم دوست كمابيش
اول دست اطلاع من.ميآزارد مرا دل و فكر كه كرده رسم امپراتور اين
مطلقه قدرت حائز آدميان سياسي نظريات ساختن متاثر در ادبيات كه دارم
.است
بدهم درس را جانشيني مهم مسئلهسياسي باشد قرار چنانچه همه اين با
و.ندارم سراغ شكسپير هشتم تاهنري گرفته ازشاهجان بهتر منبعي
هم را چرچيل وينستون اثر زبانها انگليسي اينهاتاريخ از بهغير
.كرد معرفي ميتوان
كنيم ، ادا شايستگي به را حقادبيات ميبايست بحث اين در كه آنجا از
سوال بايد حركتهاست ، عقبگردبهترين كه قديمي ضربالمثل آن برطبق
ميتواند ادبيات به توسل بدون سياسي فلسفه آيا:نمائيم راطرح خود
باشد؟ كاملي آموزگار
دستهبندي.مينمايد آسان باديامر در سوال اين به دادن مثبت پاسخ
در او بحثهاي و سومسياست كتاب در ارسطو نظر از رژيمهايسياسي
كجا هيچ در.بگيريد رادرنظر چهارم و سوم دركتابهاي باره اين
نمايشنامههاي در حتم بهطور و.ندارم سراغ آن براي همتايي ادبي آثار
آن براي همتايي است سياسي رژيم با او دلمشغولي بيشترين كه هم شكسپير
.جست نميتوانم
يكي آنها ماحصل باشند داشته تعاليممشابهي هم اگر ادبيات و فلسفه
كه چرااست نبرد برنده مواردي در فلسفه كه كرد ادعا ميتوان.نيست
فلسفه قلمرو در چرا و بيچون كه است حقايقي زيباي لعاب فقط ادبيات
افراد كه ندارد اين جز نقشي ادبيات ادعا اين برطبق پس.دارد قرار
بااستعداد آدمهاي كه رساند ياري مسائلي درك و فهم در را كماستعداد
.نمايند درك هم لعاب و رنگ بدون را آن ميتوانند
درجمهور مخصوصا افلاطون درمكالمات ادعاها و افكار اين سير خط
اصيل ، مخالف مكالمه ، آن در استكه ذكر به لازم.است مشاهده قابل
.ميآيد بهچشم ديگران از درشتتر مكالمات همه سرتاسر در كه است هومر
شدن قائل كه يافت درخواهيم بيندازيم نظري هومر شعر عظمت به چون اما
.است نسنجيدگي روي از كاري افلاطون براي پيروزي به
من.دادم شهادت هومر قدرت به ميدادم درس را اوديسه كه دورهاي در
آموزگار شعر ، كه رسيدم نتيجه اين به و شده هومر اعجابآور شعر مفتون
كه نيست شكي مورد اين در و.نيست دسترسي بدان را فلسفه كه است نكاتي
راستي به هومر.است بشر افراد خردمندترين (سقراط يا افلاطون نه) هومر
.داشتم نياز آن به كه آموخته من به چيزهايي
باز باشد همسنگ فلسفه با آموختنمفاهيم در شعر چنانچه اينها علاوهبر
از بيشتر آن خواندن از لذتحاصله خاطر به شعر ارزش امر غايت همدر
خواندن بر را موزارت اپراي در شامگاهي كه كيستبود فلسفهخواهد
آدمهاي.ندارم تبليغ قصد البته سوال اين با ندهد؟ ترجيح كانت آثار
قصد نيز و.مينهند رجحان موزارت بر را كانت كه ميشناسم هم را معتبري
جدال.ببندم را فيلسوفي زبان شعر از جانبداري به بحث با كه ندارم آن
.ميخواند كهن را آن كهن سقراط كه است كهن چندان فلسفه و شعر ميان
:سياست و ادبيات -3
در فوايدخاصي كه رسيدهام سياسي ازنظريه مفهومي به سالها طي در
در خصوصا كلاسيك سياسي فلسفه در رژيم مفهوم آن و دارد ادبيات تحليل
فهم خصوصا رژيم مفهوم بر ادبي آثار مطالعه.ارسطوست و افلاطون نزد
را خاص و عام زندگي كه است مفهومي رژيم.ميگذارد صحه قويا آن كلاسيك
.است ادبيات و سياست تلاقي نقطه گرفتهو دربر
بحث جاي (Poloteia)پليتيا يوناني براياصطلاح واژهرژيم انتخاب
.ميسازد روشن را اصطلاح ازاين ارسطو و افلاطون مقصود اما.دارد
.آن خاصياز شكل و دولت يعني رژيم
فرد هستند ، قدرت در كه است ناظر حقيقي گروههاي يا اشخاص بر واژه اين
اسامي با همراه را مبنارژيم براين و.ميرانند حكم كه افرادي يا
يا و.كاسترو رژيم -برژنف رژيم -فرانكو رژيم:ميآوريم خاص حكمرانان
رژيم -نازي رژيم -كمونيست رژيم:حاكم احزاب نام همراه
.ساندينيستها
رسم و وراه امور ، انجام روش غذا ، ونوع روش معناي واژهرژيم اما
زندگي از معاني اين انگليسيرژيمهمه واژه.نيزميرساند را زندگي
يوناني واژه معنايي گستردگي بيانگر اين دربرميگيردو را وعام خاص
ارسطو و افلاطون نزد در سياسي علوم اساس استواري بر و.بود پليتيا
حكم كسي چه كه است اين دايما آنها نظر در اساسي مسئله.است ناظر
:دارد همراه خود با نيز را ديگري مفهوم دولت شكل به نظر بذل ميراند؟
را آن اتباع زندگي رسم و راه دولت شكلهستند هم شكلدهنده شكلها اين
را دموكراسي كنند حكمراني زيادي عده چنانچه بهاينترتيبميدهد شكل
دموكراتيكيبه رسم و راه دولت ، طبعا از نوع اين و داشت خواهيم
هشتم كتاب در كلاسيكافلاطون قاعده برطبق.خواهدداد اتباعش زندگي
حيواناتخانگي دموكراتيك ودولت آزادي بودن برقرار درصورت جمهور
در بيحساب و بيمهار و داده راازدست خود حسفرمانبرداري هم شهر يك
.ميگردند خيابان
آن از وبيشتر ادبيات بهجامعيتپليتيا عنايت با ارسطو و افلاطون
كه است دليل وبههمين ميدانند رژيم اجزاء از مستظرفهرا هنرهاي
يا و ميگيرند قرار مداقهاي چنان مورد افلاطون جمهور در مثلاشاعران
طبق ادبيات.ميكند بحث موسيقي و شعر از كتابسياست اواخر در ارسطو
ميدهد بازتاب را رژيمي روح يا سياسي اصول و مسلط عقايد كلاسيك نظرگاه
مدح به استبدادي ، حكومت دوره در شاعراناست شده نوشته آن تحت در كه
حكومت در يا.ميپردازند مستبد حاكم مدح به همهچيز راس در و استبداد
داده نشان همسويي خود مخاطبان دموكراتيك افكار با شاعران دموكراسي
.ميسرايند سخن آن تحكيم جهت در
او بهزعم.است شاعران با افلاطون مجادله سرچشمه بزرگترين پديده همين
مسيرهاي در حركت به ناچار را شاعران طرقي از استفاده با رژيمها
جلب براي تراژدينويسها مثلا.است غيرفلسفي سخت كه مينمايند تعيينشده
به نسبت جارياجتماع براحساس اوعليالاصول نظر تامين و خواننده
ديگر سوي از.ميزنند تكيه قوانيناست و رسوم و آداب كهناقض اموري
را جامعهآن عرف كه هستند بهمسائلي توجه از ناگزير كمدينها
كه دارد سروكار مطالبي آن با نوعا كمدي.مضحكميشناسد و خندهدار
از مخاطب خنداندن براي كمدي آثار نويسنده و.دارد نام قومي لطيفههاي
زندگي رسم و راه با بيگانه مسئله هر برضد مخاطب كه عقايدي و افكار
.ميگيرد تحقير باد به را آن برده استفاده دارد خود
به كهآنها ميگويد و ميكند كليانتقاد بهطور شاعران از افلاطون
نديده با شعر.آناست طالب مخاطب كه راميدهند چيزي همان مخاطبان
احساسات بر كه چونسقراط ازكساني چشمپوشي و آدمي گرفتنتعالي
جذاب هستند احساساتي صاحب كه مينهد ارج را افرادي آن زده لگام خود
.مخاطب براي
.ميبريم ميكندپي مطرح پرده در افلاطون ادعاييكه اساس به اينجا در
.است عاليتر متعارف شاعري و شعر از فلسفي كهگفتگوي دارد ادعا او
آنهم ميكند تبعيت بشر نوع عاليترين از يعني فيلسوف از همانا كه چرا
قهرمانپروري به آنها تقيد بهواسطه تراژدي و حماسه از كه صورتي به
.نيست ساخته عامه ، فهم و پسند مورد
به كه همقطارانم گوش به جملگي كردهام نقل بدينجا تا كه مطالبي
مطالعه در كه همكارانمآشناست دارند اشتغال سياسي نظريههاي مطالعه
و قواعد وضع قصد مبحث اين در اما.آشنايند آن با نيز هستند ادبيات
مطابق و بوده من اصلي كهمشغله دارم را ادبي نظريهاي اصولبراي
اين.دارد اجتماع در پايه كه جزتخيلاتي نيست چيزي ادبيات آن
ابعاد همه بر بااشراف جديد تاريخيگري نهضتيبهنام لواي در نظرگاه
بر اجتماعي اوضاع آثار تا است آن بر معاصر ادبي جوانبنقد و
در كه مستمري مطالعات.دهد قرار رسيدگي مورد را نويسندهها شكلگيري
به مربوط اعتقادات نويسندهها كه ميكند ثابت گرفته صورت چارچوب اين
اجتماع از كه مينمايند طرح خود آثار در بهصورتي را جنس و طبقه نژاد ،
است آن به قائل مواردي معدود در فقط نظرگاه اينبردهاند بهارث خود
.ميكشند اعتقادات آن صورت و سر به دستي كمابيش نويسندهها كه
نمونهاياز پيداست نامش از همانگونهكه انتقادي نهضت اين
افكنده ادبياتسايه مطالعه به مدتها استكه بزرگتري تاريخيگري
تاريخ از خاصي محصولبرهه را ادبيات كه آننظرگاهي يعنيبود
شاعران افلاطوناز انتقادات دقيق مطالعه شايد.ميداند (Zeitgeist)
تاريخيگري اين بر اطلاقعنواننو از خواننده تعجب درجمهورمايه
و كم درخصوص معتبري نظريات انگشتشمار امر حقيقت در تاريخيگري.گردد
كه عرصهرسانده به خود جوامع افقهاي در نويسندهها ماندن محبوس كيف
.باشد نيامده ارسطو و افلاطون نظر در ادبيات تحليلهاي در نوعي به
برهه ) Zeitgeistنوين تاريخيگر فلسفه كه را آنچه كلام يك در
ناميده رژيم ارسطو و افلاطون نظر در ميشناسد (تاريخ از خاصي
ادعاهاي وزن از كه است آن در مشابهت اين شناخت اهميت.ميشود
اختلافات به بردن پي ديگر ازطرف.ميكاهد بودنش نو مبنيبر تاريخيگري
.دارد قرار اهميت از پايه همين در نيز مذكور نظرگاه دو بين فاحش
انساني پديدههاي آگاهانه رايزني سياسيناظربر مفهومي مقام در رژيم
مصلحت پي در عاقلانه كه است قائل انسان براي را اختيار اين و بوده
.برود خود
عوامل بر ناظر مفهوميتاريخيگر مقام در Zeitgeist.
اينطريق به و داده شكل را انديشهانساني كه است نيمهآگاهي اساسي
.ميشود امور آگاهانه اداره در آدمي اختيار منكر
آن از استخراجقاعدهاي و غامض اينبحث به دادن سامان براي حال
و ;ميرساند اعتلا به را پديدهاينازل قديمي ، كهبرداشت ميگوييم
از رژيم مفهومميسازد متنازل را متعالي پديدهاي امروزي برداشت
اين به تمسك با و ميشود شروع شده انتخاب آگاهانه آن نوع كه دولتي
جامعه در هم به مرتبط پديدههاي از گروهي صوري تفسير به واقعيت
،Zeitgeist تاريخي مفهوم اما.ميپردازد مستظرفه هنرهاي منجمله
آغاز شده تعريف جامع بهطور كه مبهم نسبتا تاريخي لحظه از برعكس ،
و فرهنگي صورتهاي ازجمله پديدهها از كاملي سلسله آن بهكمك و ميشود
.مينمايد تفسير را سياسي
بين اختلاف اين دقيق حتيالامكان بيان براي قاعدهاي بهمنظوروضع
دموكراتيكي فرهنگ سرزمين فلان قديمي ، نظرگاه طبق كه ميگوييم نظرگاهها
تاريخيگر نظرگاه مطابق و ;دارد دموكراتيك شكل با دولتي چونكه دارد
دموكراتيكي فرهنگ چونكه است دموكراتيك دولتي داراي سرزمين همان
يعني مادي اساسيتر عوامل به امر غايت در دموكراتيك فرهنگ آن و دارد ،
.ميبرد راه اجتماعي و اقتصادي نيروهاي از اختلاطي
دارد تخممرغ و مرغ بحث به شباهتي كهگفتهام همانگونه مجادله اين
و دموكراتيك جامعه كه بگوييم و گرفته را كار وسط ميشود ازطرفي اما
با.همديگرند تقويت موجب و گذاشته تاثير يكديگر بر دموكراتيك فرهنگ
خالي دارند همديگر با كه شديدي مخالفت و موضع دو هر مقايسه حال ، اين
نيروهاي به كه ميدهد گواهي عظيم مجادلهاي بر كه چرانيست لطف از
.ميگردد مربوط بشر تاريخ محركه
كانتور ورنردانهاورز ، پاول زوكرت ، كترين:نوشته
بيرجندي فاضلي محمود:ترجمه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام