چهارم ، شماره 1061 سپتامبر 1996 ، سال شهريور 1375 ، 5 پنجشنبه 15
خداوند حضور در..
فلسفهكييركهگور در انسان ، به نگاهي
را آسوده وجدان كه زماني تا و بودن ، من لذت از است كهنتر رمگي لذت )
(.من:ميگويد استكه ناآسوده وجدان تنها بدانند ، آنرمه از
نيچه
متالهي حقيقت در دانماركي ، مشرب عارف فيلسوف كييركهگور ، سورن:اشاره
شرايط در و مييافت در هستيدار هيئتفرد در را انسان او.بود دردمند
بازيافتتمثيلهاي و تحليل با و دريافته گونهگون ياسپهرهاي
انتزاعهاي او ، نظر در.ميپردازد زندگي تعريف به ديني ، مجددا
معين را موجود اين معرفتي حدود نميتواند انسان ، درتعريف فيلسوفانه
اين ازبستر بايد ولي شده ، زاده گونهگون دردهاي با آدمي ، سازد ، زيرا ،
اجمالي حاضر ، نوشته.خويشبنگرد به دوباره دردآور ، و رنجناك زندگاني
انسان يافتن معني يعني فردهستيدار ، درباره كييركهگور نظريه از
مقالات سرويس.است نموده خوانندگانارائه به را خدا روياروي
در هستيداريفردي و فرد مسئله پرداخت ، خواهيم بدان مقال اين در آنچه
.است كييركهگور انديشه و فلسفه
افكاركييركهگور از جنبه اين و اينبحث براي مدخل بهترين شايد
قدرت اينكه كييركهگور ، عليرغم.است هگل فلسفي بهسيستم او اعتراض
به هگل كلگراي و سيستماتيك تفكرات با ميستود ، را هگل انديشه و تفكر
ابراز براي جايي هگل فلسفه در كه داشت اعتقاد او.برخاست مخالفت
كل يك جزئياز و ميگردد منحل گروه در فرد و نميماند باقي فردي وجود
.ميشود محسوب
اوديالكتيكي ميدهد ، قرار انتقاد رامورد هگل ديالكتيك كييركهگور
.دارد هگلتفاوت ديالكتيك با بن و ازبيخ كه ميدهد بسط را
صورت آن ، روح راه از كه است ديالكتيكفرايندي اين آنكه ، نخست
.همهگير كليت صورت نه هستند ، فرد صورت يعني ميگيرد ، خود به فرديت
با انديشيدنكه با نه ديگر مرحله مرحلهبه يك از گذار آنكه ، دوم
مسئله.يكجهش با معنا بدين و اراده عمل با.ميگيرد صورت گزينش
همنهاد فرايند با (آنتيتزها) نهادها برابر از برگذشتن از عبارت
و است (آلترناتيوها) گزينهها ميان گزينش از عبارت بلكه نيست ، مفهومي
در و ديالكتيك از والاتر مرحلهاي به گذار يعني والاتر ، گزينه برگزيدن
(1).خويش وجود تمامي داوطلبانه گرونهادن
و متوجهمسيحيت ديني ، متفكر يك عنوان به كييركهگور ديگر اعتراض
از وي عصر در مسيحيت كه بود معتقد كييركهگور.اوست عصر در شريعت
باقي دينداري و بودن مسيحي شكلياز تنها و دورشده اصيل مسيحيت
.است مانده
ودينداران ، مسيحيان از وي عصر كهمسيحيت بود عقيده براين او
.ساختهاست همشكل تودهاي
كه حفظكند شخصي بهصورت را ميكندانسان تلاش اگزيستانسياليسم
ميدارد اعلام كييركهگور نمايد ، اتخاذ خودش موقعيتي هر در را تصميماتش
اينكه نه باشند مسئول خدا مقابل در و مستقل افرادي بايد مسيحيان كه
(2).بشوند كليسا همشكل اعضاي
پرخاش و اعتراض ميتوانعرصهگاه كييركهگوررا آثار كليتمام بهطور
مشرب عارف...ميكند نابود را فرد كه دانست انتزاع ضد بر فرد
:ميگويد و است منزجر جماعت و جمع از اندازه همين به دانماركي
مردمامروز كه است بودن هست برابر در بزدلي و بيهمتي بهواسطه
ندارند را اين لياقت چون و بشوند توده و جمع در منحل و ذوب ميخواهند
چيزي تعدد و كثرت لواي زير در كه اميدوارند شوند ، كسي خود كه
(3).گردند
.ميشود قائل فردي هستيداري براي سهسپهر خود فلسفه در كييركهگور
اين از يكي در هستيداري ميزان برحسب آدميان كه بود اعتقاد اين بر او
با بلكه انديشيدن ، با نه سپهر ، هر از گذار و ميگيرند قرار سپهر سه
.است انتخابامكانپذير عمل و جهش يك با و دروني و فردي تجربه
(حسي)استحاني ميبرد ، سپهر نام آن كييركهگوراز كه سپهري اولين
با رابطهاي آنفرد در كه است قلمرويي اينسپهر ، از او منظوراست
اين در.ميكند وآنزندگي حال در بلكه ابديتنداشته و ازليت
و خوشيها بهدنبال دائما و نكرده احساس تكليف و مسئوليت فرد سپهر ،
.است لحظهاي و آني لذات
بهمسائل سپهر اين در افراد كهاگر بود باور اين بر كييركهگور
آن شناسايي و حدبررسي در توجهشان توجهكنند ، متعالي و اخلاقي
اخلاقيات آن مبتنيبر و بسپارند ، مسائل آن به دل كه اين نه است مسائل
.كنند زندگي
و هستياست سپهر نازلترين ديدگاهكييركهگور ، از استحاني سپهر
.برخوردارند هستيداريفردي ازكمترين سپهر اين در افراد
از.است اخلاقي ميكند ، سپهر اشاره بدان كييركهگور ، كه سپهري دومين
.است تكليف احساس و فردي مسئوليت سپهرپذيرفتن اين ويژگيهاي
و كرده زندگاني تكاليف و قيود به مقيد را خود فرد اخلاقي ، قلمرو در
فردي هستي از اينسپهر در فرد لذا.است برخوردار انتخاب قوه از
.است برخوردار حسي سپهر به نسبت بيشتري
.است ديني ميبردسپهر نام آن از كييركهگور كه سپهري آخرين و سومين
نگاه از قلمرو اين و است فردي ايمان مسئله سپهر اين ويژگيهاي از
.است هستي سپهر برترين كييركهگور
و خداست روبهروي هستي است ، ديني هستي هستي ، اوبرترين ديدگاه از
من بهراستي من:ميگويد.ميشود تصديق ذهنش پيش در خدا روبهروي مقوله
حس خدا روبهروي را خود بيشتر هرچه باشم ، خدا روبهروي آنكه مگر نيستم
روبهروي را خود بيشتر شوم من بيشتر هرچه و بود خواهم من بيشتر كنم ،
(4).كرد خواهم حس خدا
و ارزشدارد ، كه خداست با فرد ايجادرابطه چگونگي كييركهگور ، براي
.باشد تمامتر هرچه شدت و شور با بايدهمراه رابطه اين كيفيت
حصول و نامتناهياست و مطلق با فرد شخصيبين كاملا رابطهاي ايمان ،
هيچ در كلامي كههيچ جهشي.است امكانپذير بهوسيلهجهش تنها آن
.دهد توضيح را نميتواندآن كتابي
در كه افرادي از ميشود وارد ايمان سپهر در كه فردي او ، نظر از
متفاوت بس نگاهي دارند قرار اخلاقي و حسي يعني هستي ديگر سپهرهاي
.دارد
ودگرگونه خاص رابطهاي وپديدهها ، هستي با رابطهاش مومن ، فرد
.است
و ايمان ميكند ، اشاره آن به كييركهگور كه ايماني و اعتقاد البته
تاكيد سخت نكته اين روي كييركهگور.نيست دائمي و قطعي اعتقادي
در بياعتقادي با هميشه بلكه نيست ، قطعي چيزي هرگز اعتقاد كه ميكند
(5).است نبرد
هميشگي چيزي ايمان كييركهگور ، انديشه در كه دريافت بنابراينميتوان
.است يقين عدم و بيايماني با كشاكش در و نيست دائم و
سپهرديگري به سپهري از چگونه اينكهفرد مورد در دانماركي متاله
سطح به سطحي از انتقال وسيله جهش كه باوربود اين بر ميرود هستي از
وجودي دلهره با كلام يك در و دروني كشاكش و تنش با جهش هر و است ديگر
.است همراه
كييركهگورايفا فلسفه در اساسي كهنقش است مفهومي وجودي ، دلهره
.ميكند
مرحله يك از (كيفيتي) چونايي جهش يك از پيش كه است حالتي دلهره
(6).ميدهد دست ديگر مرحله به زندگي
و زندگيميكند ، حسي سپهر در كه كهفردي بود باور براين كييركهگور
شرايطي كه تحتشرايطي ، است ممكن ميكند ، دمزندگي و لحظه براي تنها
ميكند ، زندگي آن در كه سپهري و شده وجودي تضادي دچار است دروني
.بدهد ازدست او براي را معنايش
در جهشميتواند يك بهوسيله و خود باانتخاب فرد شرايطي ، چنين تحت
است ممكن متفاوت شكلي با دگرگوني و حالت همين.شود وارد اخلاقي سپهر
ديني سپهر به او و آيد ، پيش ميكند زندگي اخلاقي سپهر در كه فردي براي
.شود وارد
سپهرهاي ميخواهدبه كه فردي براي ونااميدي ياس و دلهره حالتهاي
.است ضروري و لازم هستيداريبرسد بالاتر
و ياس به استهزاء ، و طعنه به كه وجودي تضاد تنها كييركهگور قول به
شبهوجودي مرحله اين از و ياري را انسان ميتواند ميانجامد نااميدي
.دهد نجات
بهحكم بهناچار كه آن در مكرر وتكرار لذت درك ديگر عبارت به
با برخورد در اختلاف و تضاد و سو يك از.ميرود نقصان روبه طبيعت
كه ياس نام به است رواني ناخوشي يك سرآغاز ديگر سوي از فردي لذتهاي
چون ناخوشي يك بهاصطلاح زيرا.ميكند ايفا موثري نقش بشر ، حيات در
را (حسي) وجود مرحله اين انسان تا است لازم پريشانخاطري و نااميدي
(7).كند ترك
باوجود كييركهگور نظر از استاينكه بهذكر لازم اينجا كه نكتهاي
ولي ;ايمان استداراي فردي درجه ، دربالاترين هستيدار فرد اينكه
.نميداند هستي بدون را افراد نيز سپهرديني از خارج
است ، در قائل هستيدار فردي زياديبهعنوان اهميت سقراط براي او
و سقراطمييابيم نزد در را هستيدار كييركهگورنخستينويژگي نظر
(8).بشناس را خود از عبارتست آن
در او ميانه ، يونان فيلسوفان بهسوي يا و برميگردد سقراط سوي اوبه
دست از را آن نوين جهان كه ميبيند انديشهاي نيروي يك آنها ، نزد
هستي انديشه همين بيشتر آورد ، بهدست نو از بايد آنچه بنابراين داده ،
است داشتن هستي بيشتر مهم ، ميگويد او.هستي خود به انديشيدن تا است
(9).داشتن سنجيده و پخته انديشه يك تا
ميگيرد ، نظر در اخلاقي سپهر رادر سقراط كييركهگور اينحال با
.است ديني سپهر و بهفردمومن او اصلي توجه كه درصورتي
كتابترس در مبسوط بهطور مومن فرد رادرخصوص خود ديدگاه كييركهگور ،
عمل تحليل و بررسي به كييركهگور لرز ، و ترس در.ميكند بيان لرز و
به فرزندشرا يگانه اينكه بر مبني او به خدا فرمان درباره ابراهيم
.ببردميپردازد قربانگاه
راانجام عملي گرفته ، لقب شهسوارايمان او نظر از كه ابراهيم
.نيست توجيه اخلاقيقابل ازنظر كه ميدهد
.است وعاطفي منسجم بس رابطهاي پدر فرزندو رابطه اخلاقي ، سپهر در
مطرود كاملا پدر بهدست او قرباني و فرزند از گذشتن سپهر اين در
و رابطه اين مومن ، فرد منظر از و ايمان سپهر در ولي ميشود ، شمرده
.ميشود تعبير و نگريسته ديگر صورتي به نسبت
نميتوانست بود ، نهاده ايمان مرحله دينيو سپهر در پاي كه ابراهيم
ديگران براي زيرا دهد ، توضيح ميگذشت درونش در كه را آنچه هيچكس براي
(10).است بيكس و تنها همهچيز به نسبت ايمان قهرمان.نبود قابلفهم
ابراهيم.بود بسوالا كييركهگور ، ايماني نظر از ابراهيم ايمان
در ولي داشت ، اسماعيل فرزندش به نسبت وصفي غيرقابل علاقه بااينكه
كه مسيري در اينكه ديگر نكرد ، درنگ و شك لحظهاي خدا فرمان اجراي
خداوند كه ترديدنكرد اين در لحظهاي برميداشت گام قربانگاه بهسوي
.بازميگرداند او به را فرزندش
وفرد فردي هستي اصيلترين كييركهگورداراي ازنظر ابراهيم لذا
.است كاملكلام معناي به هستيدار
هركس كه بود اين هستيدار فرد كييركهگور ، از مراد اينكه آخر سخن
.آورد بهدست را خود اصيل و اصلي وجود و هستي
خودش سعيكند بايد بلكه بشود ، آن اينيا نبايد انسان ميگفت او
اراده و قوهاختيار از آدميان كه بود وياين اصلي قصد.بشود
گم جماعت و جمع در كه نخواهند و برگزينند خود شوندو برخوردار
يكه و فردي وجود و هستي آدمي ، والاترينگوهر و اصيلترين كه چرا.باشند
.اوست
مظاهري احمد
فردريك نيچه ، تا ازفيشته -ج 7 فلسفه ، تاريخ -پانوشتها1
راهنماي -ص 332 2 فرهنگي ، و علمي آشوري ، داريوش ترجمه كاپلستون ،
و علمي ميكائيليان ، طاطهووس ترجمه ويليامهوردرن ، پروتستات ، الهيات
ص 96 فرهنگي ،
ترجمه روژهورنو ، و ژانوال هستبودن ، فلسفههاي و پديدارشناسي -3
ص 121 اول ، چ خوارزمي ، يحييمهدوي ،
ص9 طهوري ، پرهام ، باقر ژانوال ، ترجمه هستي ، انديشه -4
و انسان -ص7339 ج 7 ، همان ، فلسفه ، تاريخ -ص 612 همان ، -5
ص 95 اول 1371 ، چ هما ، نشر جمالپور ، دكتربهرام هستي ،
ص 19 همان ، هستي ، انديشه -8
سيدمحسن دكتر ترجمه كييركهگور ، سورن لرز ، و ترس -ص 1018 همان ، -9
ص 156 سال 1373 ، اول ، چ هنر ، ديني مطالعات دفتر فاطمي ،
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام