چهارم ، شماره 1070 سپتامبر 1996 ، سال شهريور 1375 ، 16 دوشنبه 26
|
|
ما فرهنگ عصاره ;حافظ شعر
و ادب ارجمند آثار تمام ادبيات مدرس دادبه ، اصغر دكتر با گفتگو
ديوان و بوستان و گلستان تا و دمنه و كليله تا شاهنامه از ما ، فرهنگ
ايران مردم جهانبيني شكلگيري در بزرگ خواجه ديوان بهويژه و حافظ ،
.است بوده موثر سخت
الهيات ازدانشكده سال 1359 در يزد ، متولد 1325 دادبه ، اصغر دكتر
در تاكنون سال 1353 از و كرده ، اسلاميدريافت حكمت و فلسفه دكتراي
ادبي زمينههاي در مقالاتي وي از.است داشته اشتغال بهتدريس دانشگاه
و كلام و فلسفه و عرفان همچنين و خاص ، بهطور وحافظشناسي عام ، بهطور
نيز فلسفه وكليات رازي ، كتابهايفخراست رسيده چاپ به منطق
.است رسيده چاپ به وي از تاكنون
درخصوص.است طباطبائي علامه دانشگاه فلسفه گروه عضو اكنون دادبه دكتر
از آن خلاصه كه دادهايم انجام ايشان با گفتگوئي او اشعار و حافظ
.ميگذرد نظرتان
را مردم اخلاق جهانبينيو مذهبي ، معارف معمولا ما ديني جامعه در:
درپيدايش هم حافظ ميرسدديوان نظر به راستا اين در ميآورد ، پديد
نقشي چنين شما بهنظر آيا.دارد مهمي نقش ايران مردم جهانبيني و اخلاق
منبعي و مرجع عنوان حافظبه ديوان به نگريستن آيا و دارد؟ واقعيت
است؟ قبول قابل حد چه تا وعملي رفتاري الگوهاي و جهانبيني اخذ براي
.خاص بخش و عام بخش:ميكنم تقسيم بخش دو به را پرسش اين پاسخ:
گفت ميتوان و متاثرميگردد امر دو از جهانبيني هر:عام بخش (الف.
علم مراد) علم يكي ، .است موثر سخت هرجهانبيني شكلگيري در امر دو
و تربيت نحوه كه محيطي و اجتماعي شرايط دوم ، ;(است فلسفه دربرابر
اين زمره در نيز..رايج ، باورهاي جامعه ، بر حاكم فرهنگ تعليم ،
نجوم علم تاثير به ميتوان مثلا علم ، تاثير خصوص دراست شرايط
و 9 عقل بر 10 مبتني كه) وي جهانشناسي نظريه طراحي در ارسطو روزگار
حكايت.نيست مقدور اينجا در آن تفصيل البته كه گفت ، سخن (بود فلك
.است صورت همين به هم...و فرهنگي و تربيتي و محيطي شرايط تاثير
و تربيتي محيط كه دينيگرفت رنگ سبب بدان مسيحي و اسلامي حكماي حكمت
سبب ، بدان اروپا جديد عصر فلسفههاي.بود مذهبي محيطي آنان ، اجتماعي
و غيرديني محيطي در كه است ستيز دين -گاه -حتي و غيرديني غالبا ،
.است گرفته شكل ضدديني گاه
مردم شكلگيريجهانبيني در حافظ تاثير حكايت يعني:خاص بخش(ب
حكايت و دست به دست ميبرند گفتهسخنش كه شاعري حكايت ;زمين ايران
قرنهاست كه سخناني آسمانياند ، سخناني برنده دست به كهدست مردمي
پيوسته زبانشان و است كرده تسخير را زمين ايران هنرشناس مردم ذهن
به -مستشرقان از برخي تعبير به -كه مردمي ;است مترنم سخنان بدين
تهاجمات سموم اين از كه اميد و (ميگفتند يا) ميگويند سخن شعر زبان
بمانند مصون ميگذرد پارسي فرهنگ و ادب و شعر بوستان برطرف كه فرهنگي
سرانجام و بگويند ، سخن شعر زبان به و.باشند دوست حافظ همچنان و
و كردند حفظ كريم قرآن كنار در را حافظ ديوان ديرباز از كه مردمي
يعني نخست ، بخش در كه بنيادي بر و بنياد اين بر باري..ميكنند حفظ
:كه چرا ;است مثبت پرسشتان ، پاسخ كلام ، يك در پرداختيم بدان عام ، بخش
بر و ما در كنيم ادراك آنچه هر ما است ، ادراك نتيجه تاثير ، اولا ،
آنچهدل هر و ياد ، كند دل بيند ديده آنچه هرميگذارد تاثير ما
شده اندرون شير با مهر چونان و بياميزد وجود پود و تار با ياد كند
و مرز اين فرهيخته و نژاده مردم ايران ، مردم...شود در به جان با
دارد سينه اندر را قرآن كه شاعري سخنان جهان خداي سخن آموختن با بوم
آموختن به مكتبخانهها در قرآن آموختن از پس كه يعني ميآموختند ،
ايران فرهنگ عصاره و خلاصه كه -را خواجه شعر و ميپرداختند حافظ ديوان
انجام تا آغاز از -پرداختهاند آنرا اجدادمان كه فرهنگي ;است زمين
آنها از بسياري و ميخواندند هم ارادت و ذوق و صدق سر از و ميخواندند
ميگرداندند ذهن در پيوسته و ميسپردند خاطر به را ، ديوان تمامت گاه و
مناسبت هر به و ميخواندند بيتي سخن هر با ميراندند ، زبان بر و
از كه - را گرانسنگ فرهنگي بدينسان و ميكردند زمزمه غزلي يا ابياتي
و ميسپردند آيندگان به و ميداشتند نگه -بود رسيده دستشان به گذشتگان
درست را حافظ ديوان و گرفت ادبيات دكتراي حتي ميتوان كه نميدانستند
!نخواند رو از
حافظي و وقرآني ميرفتند خانهاي مكتب كه بود مردمي حكايت اين ،
به و ميپرداختند معاش تلاش ميگرفتندبه خويش كار دنباله ميخواندند
كهبهشعر يعني بود ، شعر زبان زبانشان ، كه مردميميپيوستند انبوه
چنين هم سعدي گلستان با مردم برخورد كه باشد يادمان)...ميگفتند سخن
كه مردمي يعني ;است روشن قوم فرهيختگان تكليف بنابراين (بود برخوردي
نيكو:ميگشتند درايت فهم و ذوق سراپا و ميكردند دنبال را فرهنگي كار
و مينوشتند ودلپذير نيكو ;ميگفتند هم نيكو سخنان ميگفتند ، سخن
وقتي و دلنشين بياني و داشتند خطيخوش بود ، نيكو هم مينوشتند آنچه
و دلپذير و خوش بنويسند فارسي به هم را فرنگ حكمتاهل شد قرار
و است فارسيمحدود كهزبان نناليدند هرگز و نوشتند رسا و دقيق
اين با كه ادبي و فرهنگ بر و ميدانستند فارسي براستي كه !ندارد كشش
فرنگي زباني كه نبود چنان و داشتند تسلط نيك است شده بيان زبان
خود كه -را آن و بلند ميشود سخن كه بگذرم قصه باريزين بس و بدانند
كوتاه سخن و واگذارم ديگر وقتي به -جگري خون حكايت و است هجراني شرح
و كليله تا شاهنامه از ما فرهنگ و ادب ارجمند آثار تمام:كه كنم
بزرگ خواجه ديوان بويژه و حافظ ، ديوان و بوستان و گلستان تا و دمنه
و دريغ اما است ، بوده موثر سخت زمين ايران مردم جهانبيني شكلگيري در
در و بيگانه تهاجمهاي پي در ميگذرد زمان هرچه و گذشت زمان هرچه درد
هم كه مردمي فرزندان و ميكاهد تاثير اين از خودي بيعنايتيهاي پي
داشت سينه در را قرآن كه شاعري ديوان هم و داشتند سينه در را قرآن
اين آرام آرام تا ميرود و ميدانند بزرگان ديگر از و او از نامي تنها
گذرندگان از خبرنگاري وقتي كه است چنين و ببرند ياد از هم را نامها
انبوهنميدانمها ميان در كيست؟ ملاصدرا:ميپرسد ملاصدرا خيابان در
كه عابران ، از سهروردينهفقط خيابان چون و بوده شاعر:ميشنود پاسخ
پاسخ فرهيختهترينشان سهرورديكيست؟:ميپرسد خيابان آن ساكنان از چون
از اگر و است جدي خطر كه باشيم هوش به !بوده شاعر اينكه مثل:ميدهد
و ميكردند ، پدرانمان چنانكه نكنيم ، آغاز مدرسه و مكتب از آغاز ،
فرزندانمان وجود با را فردوسيهايمان و سعديها و حافظها را ، فرهنگمان
و نميماند كهچيزي نميگذرد چندان تهاجمات ماجراي اين در نياميزيم
شيطان با زنجير و ريسمان و بيبند خود ، كه مومنيميشويم آن مصداق
....ميرفت
مرجع حافظ اينكهديوان بر مبني پرسشتان از بخش اين پاسخ در ثانيا ،
نه؟ يا هست رفتاري الگوهاي و جهانبيني اخذ براي منبعي و
حكايت در مو باريكترز نكته هزار البته آري ، بيگمان:كنم عرض بايد
اگر و نشود ، فهم درست اگر كه نكتههايي;هست اقتباس اين و اخذ اين
اين تحليل.نميآيد بار به مطلوب نتيجه نگيرد قرار موردنظر درست
به دادن پاسخ مجال از گستردهتر و وسيعتر بس مجالي براستي معاني ،
همين و امكان همين با متناسب تا ميكوشم من.است پرسش يك از بخشي
چند نكاتي طرح به پرسش يك از بخشي به دادن حدپاسخ در يعني مجال ،
:بپردازم
آيا:ميپرسيد يكپرسش از بخش يك در وقتي:آينده حال ، گذشته ، (الف
بخش در و بوده؟ موثر ايران جهانبينيمردم شكلگيري در حافظ سخنان
حافظ سخنان از ميتوان هم -اكنون -امروز ميكنيدكهآيا سوال ديگر
وحال گونهايگذشته به گرفت؟ بهره مردم جهانبيني به دادن شكل در
كه مصالحي آيا:ميپرسيد ناخودآگاه و خودآگاه و داريد نظر در را
يا است مناسب هم امروز است بوده مناسب بناها ساختن براي روزگاري
نه؟
عالم در تنها و تفريطيم و افراط اسير ما متاسفانه كه است آن پاسخ
دردهاي داروي كه -ميانهروي و اعتدال از الفاظ جهان در و نظر
برخوردمان.ميزنيم دم -است ديگرمان دردهاي از بسياري و اجتماعيمان
كه است چنين.نيست مستثني قاعده اين از هم وحال حكايتگذشته با
-گويي تو و ميشوند گذشتهگرا يكسره و ميچسبند بهگذشته برخي
بهحال ديگر برخي برابر در و ميزيند نهم يا پنجم قرن در -فيالمثل
كار در گذشتهاي گويي تو كه ميبرند گذشته از چنان و ميآورند روي
كهن ارزشهاي اينان و ميبندند فرو نو ارزشهاي بر چشم آنان.است نبوده
از بگذاريد !تفريط حكايت و افراط قصه همان يعني ميگيرند ، ناديده را
پاسخ بهار ملكالشعراي قول از يعني دردمند ، و فرهيخته مردي بزرگ زبان
:سو يك از كه بگويم و بدهم
است آينده و حال بنيان و پايه گذشته
دهد نظام را شغل هر كه است سوابق
است ناخلف داشت ننگ پدران از كه كسي
دهد نام مام و باب شرف را مرد كه
:ديگر سوي از و
بناز خورده خاك ستخوان به كه نگويمت
دهد عصام رتبت كي باليه عظام
درست عزم به و ، تكيه بكن خويش علم به
..دهد مقام و رتبت ترا عزم و علم كه
فرهنگ به ضمنعنايت يعني اعتدال ، يعني ميانهروي ، يعني اينها
آن ارجمند ارزشهاي برگرفتن و دارد همچناناستمرار كه گذشته گرانسنگ
اين با متناسب مرداني و كردن توجه امروز نيازهاي به و زمان به
امروز جهان در كه مرداني ;ساختن جهان اين و زمان اين و روزگار
داشته ماندن ايراني هنر و بمانند ايراني و كنند زندگي سرافراز
هست جاوداني و ناميرا ارزشهاي حافظ سخن در حافظ ، شعر در...باشند
و بزرگان قلب در و حافظ دل در هميشه كه همان ;عشق آتش چونان
ورزيدن غفلت.است فروزان و است بوده فروزان زمين ، ايران فرهنگسازان
.خود هويت از و خود فرهنگ از و خود ورزيدن غفلت يعني ارزشها اين از
.گرفت بهره وآينده باحال متناسب ارزشها اين از بايد
او ديوان و است فرهنگايران ارزشهاي عصاره حافظ كه است چنين و
.فرهنگ اين ارجمند ارزشهاي از هنرمندانه است(مانيفستي=) بيانيهاي
اقتباس و اخذ از جهانبينيخود پرداختن در هيچگاه ما كه پيداست و
.بود نخواهيم بينياز بيانيه اين از
عملي و نظري به حكمترا ديرباز از:عملي حكمت نظري ، حكمت (ب.
هستيشناسي ، حكايت نظريههاست ، حكايت حكمتنظري ، كردهاند تقسيم
ماجراي عملي ، حكمت استو... و شناسي معرفت و شناسي جهان حكايت
كردار كردن ، عمل چگونه و كردن رفتار چگونه داستان و است زيستن چگونه
.جامعه جمع در و خانواده جمع در جمعي ، عمل و وكردار فردي ، عمل و
است ناظر -گفتهايد سخن آن از خود پرسش در كه -رفتاري الگوهاي اخذ
.عملي حكمت از است مجموعهاي ايران ، ارجمند فرهنگ و عملي برحكمت
اسلامي عصر واخلاقي حكمي كتب تا كهنايران از بازمانده اندرزنامههاي
بدين نيز عرفاني كتب از عظيم بخشهايياست عملي حكمت حكايتدرخشان
اخلاقيترين و انسانيترين از است آكنده آثار اين.دارد اختصاص معنا
جمعي و فردي زندگي در را انسان آنها كارگيري به كه اصولي اصول ،
عصاره و خلاصه -آمد گفته چنانكه -حافظ ديوان و...ميسازد سعادتمند
كه بيان هنرمندانهترين با است ، معاني اين و اصول اين و ارزشها اين
...كنند ادا دلخوش حكايت صاحبدلان
دارد ادامه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام