چهارم ، شماره 1076 سپتامبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 23 دوشنبه 2
|
|
!است خفته اينجا تبريز شمس
مشهد مركزي ميدان از نمايي
غربي آذربايجان به رهبري معظم مقام سفر با همزمان
وعرفان فرهنگ و ادب بزرگداشت و مولوي بزرگداشت شمس ، بزرگداشت
است آذربايجان مردم سرافرازي و خرسندي موجب اسلامي -ايراني
:اشاره
كه غربي ، آذربايجان استان شمال در كهن تاريخ با است شهري خوي ،
ميرفته شمار به ايران نواحي حاصلخيزترين و سرسبزترين از يكي هميشه
داشته شهرت خوي ايراندارالصفاي شهرهاي عروس به زماني وحتي
.است
خوي - آهنين پرنده
را غرب و شرق كه ابريشم جاده معروف بزرگراه از شعبهاي اسلام از پيش
از پيش نزديكتر ، قرون در.است كرده عبور خوي از مينموده ، متصل هم به
و قفقاز و ايران ميان نظامي پايگاه مهمترين خوي جنگافزارها ، تحول
خط عنوان به تبريز كه مشروطيت انقلاب در خوي.بود صغير آسياي و ايران
.است نموده ايفاء را جبهه پشت نقش ميكرد ، عمل جبهه مقدم
معتقدات و اصول به خوي مردم پايبندي لحاظ به مهمتر ، همه از اما
و است بوده مشهور نيز خوي بهدارالمومنين شهر اين.شيعي و اسلامي
و آرامگاه وجود.رسيدهاند ظهور به آن از نيز گرانقدري علماي و رجال
سيدتاجالدين ، يعقوب ، سيد سيدبهلول ، مانند بزرگواري علماي زيارتگاه
آن اطراف و شهر گوشه گوشه در كه...و ملاعلي آخوندنوايي ،
.مدعاست اين بر گواهي پراكندهاند ،
نام با كه باستاني معروف ابنيه از يكي با ديرباز از خوي مردم
باب در هم افسانهاي.بودهاند آشنا شده ، شناخته تبريز شمس مناره
اولين براي.است رايج مردم بين مكان اين در مولانا و شمس حضور
گذاشته صحه موضوع اين بر (خويي صدرايي علي) خوي سيماي كتاب بارمولف
امين محمد دكتر اينك و.است آن كنار يا مناره اين تبريزي شمس مدفن كه
سال در ايران اسلامي جمهوري سال كتاب -خوي تاريخ كتاب مولف رياحي
متفكر و عارف تربت كه داده قرار تاكيد مورد را نظريه اين -1373
.دارد قرار خوي در تبريزي شمس معروف
مطلبحاضر موضوع ، جهانگردي و اقتصادي تاريخي ، فرهنگي ، اهميت به نظر
تبريز عنوانتربتشمس تحت رياحي محمدامين دكتر مقاله از خلاصهاي كه
و توجهعلاقهمندان مورد است اميد ميشود ، تقديم ميباشد ، كجاست؟
ازماهنامههاي يكي در اين از پيش مطلب اين.گيرد قرار ذيربط مسئولان
.است شده منتشر فرهنگي
گردند منهمه كجايم كسي نداند رفتنكه آنچنان بار اين خواهم
عاجز درطلب
سال به قونيه در خود حضور با كه تبريز هرگزشمس زمن نشان كس ندهد
و گرفت قرار مولانا مريدان خشم مورد ساخت ، دگرگون را مولانا زندگي 642
آن در مولوي ملال و اندوه.كرد ترك را قونيه بيخبر ماه شانزده از بعد
در او كه شد معلوم و رسيد شمس از نامهاي سرانجام.نداشت كرانه ايام
براي ياران از تن بيست با را ولد سلطان خود فرزند مولوي.است شام
بازگشت قونيه به شكوه با استقبال با در 644 شمس.فرستاد او بازآوردن
.شد سماع و وجد و شادي و شور غرق قونيه و
و گرفت بالا تعصب و كينه آتش هم باز.نپاييد ديري شادمانيها اين اما
صحبت به كه علاقهاي و عشق همه با او.رسيد شمس به آزارها و رنجها
:ميگفت بارها ولد سلطان بهگرفت قونيه ترك به تصميم داشت ، مولانا
در بالاخره و.نيابد من از نشاني كسي كه بروم جايي ميخواهم بار اين
پيش در راهسفر و كرد رها را قونيه شود آگاه كسي كه بيآن سال 645
بارها.بود ازشمس خبري جستجوي در مدام قرار و بيتاب مولوي.گرفت
مژدگانيها او و شامديدهاند در را شمس كه ميدادند مژده او به كساني
سفر شام به دوبار يافتندوست ، اميد به كه بود خبرها همين با.ميداد
هم باز مبادا كه آن بيم از شمس واقع در.نيافت او از نشاني اماكرد
كجا به قونيه از جهانگرد عارف پس.نرفت شام به گرداند ، بازش مولوي
رفت؟
مزار كه اين از اما.است نيامده چيزي او سفر مقصد از موجود منابع در
خوي به مستقيم طور به كه ميشود معلوم دادهاند ، نشان خوي در را او
(سال 628 در) را مغول ويرانگري و عام قتل خوي روزها آن در.است رفته
بر ايران شهر مهمترين و گرفته سر از آباداني و رونق و نهاده ، سر پشت
.بود روم ديار راه سر
مجملفصيحي در رفته ذكري خوي در شمس مدفن وجود از كه جايي قديمترين
تبريزي وفاتشمسالدين:ميگويد سال 672 حوادث در كه است (تاليف 845)
اشعار روم بمولانا المعروف بلخي جلالالدين مولانا كه خوبي به مدفونا
سال 698در حوادث در بار دومين كتاب همان در...گفته او نام به خود
الواصل الكامل شيخ دست از خرقه...:آمده بلغاري حسن شيخ وفات ذكر
.گرفته است ، مدفون خوي به كه التبريزي الدين شمس شيخ
خود كتاب مندرجات آن مولف هروي فصيحي و است معتبري منبع فصيحي مجمل
خوي در را شمس بودن مدفون كه اين و گرفته ، كهنتر مكتوب منابع از را
ذكر 672 كه اين جز.است كرده مضاعف را سخنش اعتبار كرده ، ذكر دوبار
كه هم اين.دارد بررسي جاي شمس وفات براي است مولوي وفات سال كه
ادامه بر قرينهاي گرفته ، شمس دست از خرقه بلغاري حسن ميگويدشيخ
شمس بنابراين.باشد ميتواند شهر آن در او وفات و خوي در شمس اقامت
افكنده اقامت رحل خوي در سفرميكرده ، ناشناس درويشي صورت به هميشه كه
بر شوريده سر سرانجام و شده عام و خاص مشهور و يافته مريداني و
و احترام چنان شهر آن در اقامت طول با.آنجا رسيد آسايش بالين
تا كه افراشتهاند خاكش سر بر شايستهاي آرامگاه كه يافته اعتباري
.است بوده زيارتگاه هم بعد قرنها
پادشاه اول سليمان لشكركشي گزارش در بيگ ، فريدون منشاتالسلاطين در
در كه ميخوانيم روم ديار به تبريز از او بازگشت در ايران به عثماني
پنجشنبه 4 گذرانيدهروز خوي در تابستان 942 در كه روزي سه
مزار زيارت به و شدند سوار سرعسكر حضرت با پادشاه حضرت ربيعالاول ،
.گرديدند مشرف شمستبريزي حضرت شريف
بهنام زيبايي منار تنها گرديده ، ويران شمس آرامگاه قرنها گذشت با
رديفهايآجر لابهلاي ايراني كهن سنت به آن در كه برجاست تبريز شمس
مولويدر كه زبانهاست سر بر نيز افسانهاي.است نشانده آهو شاخهاي
از.ديد منار بالاي در را شمس.رسيد منار اين كنار به شمس جستجوي
نگريستشمس منار بالاي از چون و رفت بالا منار درون مارپيچي پلههاي
همشمس بار اين.رساند پايين به را خود شتابان.ديد منار پاي در را
چندين نازنينانه گريز و نيازمندانه طلب اين.ديد منار فراز بر را
.نرسيد شمس ناز دامن به مولوي نياز دست بالاخره ولي شد تكرار بار
ياد زنده و دارد چندصدساله كهن ريشه هم لطيف افسانه اين
حاج مناقب در بكتاشي نامه ولايت كتاب از را آن گلپنارلي عبدالباقي
.است آورده مولانا زندگاني كتاب در خراساني ولي بكتاش
در 907 كه اسماعيل شاه كه است كاخي بازمانده منار اين ميرسد نظر به
در مناري هنوز تبريز شمس خاكسپاري هنگام و بود ، ساخته كرده ، جلوس
كه برميآيد خارجي جهانگردان نوشتههاي از.است نداشته وجود جا آن
روبهروي مناره سه كه بود ساخته خوي در خود براي كاخي اسماعيل شاه
پيش كه ونيزي بازرگان يك بار نخستين.است داشته جاي آن غربي دروازه
آن منارههاي و پادشاهي كاخ از مفصلي شرح رسيده خوي به سال 913 از
متر يك 5/14 هر بلندي و متر حدود 3/7 منار هر محيط كه است نوشته
اين و بودهاند نشانده آهو شاخهاي آجرها لابهلاي آن بناي در و است بوده
يكي امروزه.است بوده او سپاهيان و شاه جرگه شكار روز يك حاصل همه
.است قي با منارهها از
نفرت و بغض مورد ديگر كس هر از بيش اسماعيل شاه كه ميدانيم را اين
به را خوي شهر بار سه خود ، متعدد هجومهاي طي عثمانيها.بود عثمانيها
در كه است طبيعي.(در 1136 و در 1045 سال 985 در) كردند تخريب كلي
آن از اثري و كردهاند يكسان خاك با را اسماعيل شاه كاخ حوادث اين
منار دو تبريز ، شمس احترام به كه اين جز.نگذاشتهاند برجاي
بر را او نام و مانده برجاي شمس آرامگاه كنار در كاخ دروازههاي
پيش نيم و قرن يك در محلي تاريخهاي در كه طوري به.است خودگرفته
و ميشد ناميده شاه باغ افواه در شمس منار اطراف و كاخ محل نوشتهاند
شمس خاك سر بر گنبد آن قطعا كه بوده نمايان جا آن در نيز گنبدي
.است نداشته تناسبي سلطنتي كاخ با و بوده تبريز
اورين كوهستان دامنه از كه است سيلهايي گذرگاه در تبريز شمس منطقه
بناهاي آثار ساختمانها ، براي گودبرداري در اينك و ميشده سرازير
كاوشهاي با روزي كه است اميد.ميآيد در به خاك زير از قديمي
.گردد پديدار نيز شمس مزار باستانشناسان
شدن كشته به متناقض ، روايات به استناد با متاخر نويسندگان از عدهاي
و بيابند شهر آن در را او مزار كردهاند سعي و شده قائل قونيه در شمس
مفصل بحثي مولوي ، زندگينامه در ترك آزاده مولويشناس گلپنارلي حتي
.است گمان و حدس سراپا كه آورده شمس عنوانشهادت زير
اعتماد و تربيت محمدعلي مرحوم اشتباه اخير قرن نيم در هم ايران در
در كه شد سبب شمسالملك نام به موهوم شخصيتي و مجعول ماخذي بر او
بود ، همگان قبول مورد و معروف قرنها كه خوي در شمس مزار محل قطعيت
كشيده حقيقت چهره بر ديگري تاريك پرده و يابد راه نابجا ترديدي
.شود
شمس مزار محل مورد در ترديدي گونه هر جاي شد ، داده كه توضيحاتي با
احياء عهدهدار كه سازمانهايي كه است آن جاي.ميگردد طرف بر تبريز
مجموعه لازم ، بررسيهاي با هستند فرهنگي ميراث و ملي آثار وحفظ
خوي باستاني شهر تا برافروزند او خاك سر بر شايستهاي بناي و فرهنگي
بزرگداشت.يابد تازهاي شادابي و روح تبريز شمس تربت بركت از نيز
اسلامي -ايراني عرفان و فرهنگ و ادب بزرگداشت و مولوي بزرگداشت شمس ،
نيز فرصتي و بود خواهد آذربايجان مردم سرافرازي و خرسندي موجب و
طبيعي زيباييهاي از تا آورد خواهد فراهم زائران و جهانگردان براي
مسير ، اين در.شوند بهرهمند خوي مطبوع هواي و آب و طراوت و وسرسبزي
اهميت اول درجه در تبريزي شمس براي فرهنگي مجموعه و آرامگاه ساختن
.دارد قرار
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام