چهارم ، شماره 1079 سپتامبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 26 پنجشنبه 5
|
|
همت حاج شهيد بيسيمچي و عقيق انگشتر
مقدس دفاع سال در 8 بسيجيان دلاوريهاي ياد به
مرا استكه كسي همان شهيد فهميدم داشت انگشت در كه عقيقي انگشتر از
...داد نجات مرگ از
گرانقدري تجربههاي قحطي و آوارگي جنگ ، كوران در سالها كه بزرگ مادر
شهريور در دشمن گلولههاي اولين شليك با كه ميكرد تصور بود اندوخته
يافتن براي را آذربايجان درههاي و كوهها بايد ديگر بار سال 59 ، ماه
از فرار براي سابق مثل مردان.نشد اينگونه اما.كند طي پناهي جان
خصم ترس از خانهها و نشدند روانه پناهها جان سوي به متجاوزان دست
.بودند نبرد آماده خود سرزمين در همه بار اين نشد ، خالي
دشوار كمي صحنهها اين باور بود ، چشيده گرم و سرد زني كه او براي
جنگ ويرانيهاي پي از چگونه.ببيند تا نداد مهلتش اجل حيف..بود
.برميآورند سر عظمت و اميد بذرهاي
مثلاو بسياري گلولهاي هر شليك با گذشته جنگهاي در كه بود ديده او
در.ميروند آنسو و سوي اين به پناهي جان پي در و شده كنده خانه از
اما كنند ، فرار او همراه نوههايش تا شد منتظر نيز ، سال 59 شهريور
در جنگ جبهههاي راهي و نكرد معطل آنها از يكي كه ديد ناباورانه
شهيدش پيكر كه بود نگذشته جبهه به او رفتن از روز چند.شد سوسنگرد
به حتي جنگيد ، و ايستاد بايد كه رسيد باور اين به اوآوردند را
.عزيزانش دادن دست از قيمت
خودترديد به جوانان ميدادند ، پناه جان تحميلي جنگ مهاجرين به مردم
دست دنبالداشت به دنيوي دلبستگي كه آنچه هر از و نميدادند راه
...و فارسها ، تركمنها لرها ، آذريها ، بود؟ شده چه را ما ميشستند ،
به كه نميكرد فرقي آنان براي آوردند ، هجوم جبههها به هم دوش به دوش
وطن جاي هر.ميسوختند خصم كينه آتش در كه كشور غرب به يا بروند جنوب
.بود متجاوزان با بيامان نبرد عرصه اسلامي
مسئولين و مردم در را باور اين بيعدالتيها دنياي در مقدس دفاع سال 8
نميتوانند خدا به بيتوكل و يكديگر با اتحاد بدون كه كرد تقويت
مردان گسترده حضور بيترديد.بدوزند خصم چشم در چشم جسورانه اينگونه
در تعيينكننده عوامل از يكي همواره تحميلي جنگ عرصههاي در ايثارگر
و پوست گوشت ، انبوه ديگر عبارت بهبود متجاوزان جنگي ماشين توقف
نفوذ مانع سكندر سد همچو ايراني مردان دلاور تنيده درهم استخوانهاي
جوانان همان مقدس ، دفاع پربركت سالهاي يمن به حالابود شده نامحرمان
در راسخ عزمي و استواري با و نهاده زمين بر تفنگ رزمنده ، و دلاور
علمي ، و عمراني عرصههاي خصوصي ، و دولتي سازمانهاي صنعتي ، كارخانههاي
.گشودهاند تلاش براي را ديگر جبههاي
و بيسر نخلهاي سوخته ، زمين ويراني ، همه آن از خودباوريحال
كوههايي و ايمان با و مصمم مرداني آباد ، سرزميني دشتهايخونبار ،
.است سربرآورده مقاوم
واتكا خودباوري كه است آن نشانگر تحميلي جنگ سالهاي خونبار خاطرات
مردانآبديده سوخته سينههاي در سالها ، اين طول در الهي نيروي به
.است دوانده ريشه بوم و مرز اين
واقعشود ، هجوم مورد اينگونه ايران انقلابي جامعه نداشت باور كس هيچ
يورش آمادگياين بود ، يافته رهايي استبداد بند از تازه كه سرزميني
متجاوز كهسربازان داد نشان تاريخ حال ، اين با.نداشت را وحشيانه
و ويراني جنازه ، :نگذاشتند جا خود سر پشت چيزي واژه سه جز به عراقي
.خاطره
سالهاي در كفن ، گلگون شهيد صدها از يكي سوري عبدالرضا شهيد.
واردانديمشك خيال و فكر و دلهره دنيا يك با:مينويسد جنگ آغازين
پادگان.باشد خبرهايي وقتي بويژه است ، بدتر چيز همه از بيخبري شدم ،
اخمآلود و گرفته بچهها ميدويد ، طرفي به هركس و بود هميشه از شلوغتر
.بود زده رنگ را چهرهها اكثر غم از گردي و بودند
هرچه دلمميخواست ميرفت ، سوئي به شتاب با هركس و ميزد حرف كسي كمتر
روانه و كردم عوض را لباسم عجله با است ، قرار چه از وضع بدانم زودتر
خيرهخيره تلخ ، و عبوس بچهها هم اينجاشدم بيسيم استقرار محل
سكوت انگار دستگاهها ، صداي و سر همه با و ميكردند نگاه را دستگاهها
بزرگ گناهي گويي داريد؟ تماس مرز بچههاي با:كردم سوال.بود برقرار
اين و زدند پوزخند حتي بعضي كردند ، نگاهم يكباره همه شدهام ، مرتكب
.كرد غرقم بزرگتر حيرتي در و آورد بيرونم حيرت از كه بود جعفر
در 70كيلومتري) عينخوش مواضع الان نداري؟ خبر مگر مرز؟ كدام !مرز
عقب به زرد عليگره تپههاي تا را ما آنها.است دشمن دست در (دزفول
از هنوز و بود رهيده بند از تازه كه نسلي براي جنگ آغاز...راندهاند
.بود دشوار بسيار نداشت اطلاعي...و آوارگي ويراني ، جنگ ، واژههاي
از را حسين صدام تعبير همه بيترديد:ايثار واژههاي گل بسيجيان ،
دكتر با ديدار طي فارس خليج جنگ بروز طول در كف بر جان بسيجيان
شما بسيجيهاي مثل ميكنند خيال امريكائيها:دارند ياد به ولايتي
همه اين از نيز دشمن حتي.دربياورند ما روزگار از دمار ميتوانند
.ميگشايد ستايش به زبان بسيجيان ايثارگري و شجاعت
رزمندگانبا ايثارگري زمينه در تحميلي جنگ جانباز جعفرزاده مهندس.
را خاصي روحاني فضاي خاطره بيان چه اگر:ميگويد خاطرهاي ذكر
جنگ كشاكش در.ميكنم بازگو است ذهنم در كه را خاطرهاي اما ميطلبد ،
پناه جان براي مناسب خاكريز فاقد شلمچه محدوده در منطقهاي تحميلي ،
رزمندگان سبك و سنگين سلاحهاي با منطقه همان از عراق و بود رزمندگان
.ميداد قرار آتش زير را
حال در فارس استان مهندسي ازسنگرسازان گروهي روزها از يكي در
تركش اصابت مورد بولدوزر رانندههاي از يكي ناگهان بودند ، زدن خاكريز
.كرديم منتقل عقب به را زخمي فرد رزمندگان كمك با.گرفت قرار خمپاره
خارج دهانش از را آن توانستم سختي به كه داشت دهان در دستمالي وي
.كنم
اينكه تا شدم متعجب رزمنده اين دهان در دستمال ديدن از:ميافزايد وي
خوشحال را عراقيها من ناله صداي شدم مجروح اگر ميخواستم:گفت او
جلوگيري براي او پيوست ، تحميلي جنگ جانبازان خيل به او بعدها.نسازد
.بود برده بهكار را ترفند اين دشمن مقابل در خود ناتواني ضعف از
جبههها در ايثارگريافراد مورد در رزمندگان از يكي.پرويزي كرم.
جنوب و غرب جبهههاي در مقدسعراق دفاع آخر سالهاي در:ميگويد
ماسك هميشه خود ترددهاي در رزمندگان وتمامي ميكرد تكشيميايي
يك در روزها همين در ميبردند همراه به را آن تجهيزات و شيميايي
از شديم ، ماووت ارتفاعات عازم نفر چند همراه به رزمي ماموريت
ساعات در بودم ، نبرده همراه به را شيميايي ماسك روز ، آن بدحادثه
سردي عرقدرآمد صدا به منطقه در شيميايي تك آژير ناگهان شب پاياني
.بزند بيرون كاسه از چشمانم مانده كم ترس از شد ، مستولي بدنم بر
فرياد مردن ، ترس از دربرگرفت ، را ارتفاع تمامي بويي بعد لحظهاي
شيميايي ماسك زور به دست با رزمندهاي شب ، تاريكي در ناگهان ميكشيدم
بو.شدم شيميايي تك پايان منتظر دلهره با ساعتي كشيد ، صورتم به را
جنازهاي من كنار درآمدم خود به لحظهاي شد ، ناپديد كمكم شبحي مثل
خون قطره چند برگرداندم ، را او آهسته دست با بود ، افتاده زمين روي
فهميدم داشت انگشت در كه عقيقي انگشتر از بود ، كرده قرمز را او چفيه
...داد نجات مرگ از مرا كه است كسي همان شهيد
خشك سرفههاي گونههايشغلطيد ، از اشك قطرهاي و گفت را اين.پرويزي.
.گوشميرسيد به او رفتن از پس هنوز
غيبي كرامات از خاطرهاي ذكر با بسيجي آموزگار.حيدرزاده سيدعلي.
هواپيماي ناگهان 13 تحميلي ، جنگ آغاز سالهاي در:ميكند ياد چنين
باران آنان هجوم با.كردند بمباران سومار در را ابوذر پادگان عراقي
و باروت دود گرفت ، باريدن پادگان در حاضر افراد روي بر بمب و راكت
از يكي بعد لحظهاي.بود آميخته درهم پيدرپي انفجارهاي صداي
.كرد شليك پادگان هوايي پدافند سوي به راكتي زدن شيرجه با هواپيماها
كمال در بعد ، دقيقه چند شدند ، پرتاب هوا به خدمهها با ضدهوايي توپ
هنوز خدمهها.افتادند زمين بر خدمهها همراه به ضدهوايي توپ ناباوري
.ميكردند نگاه خود بر و دور به واج و هاج توپ ، پشت
ويژگيهاي داراي نيز باطل عليه حق جبهههاي فرماندهان!من فرمانده
آنها نظير جهانكمتر جنگهاي تاريخ در شايد كه بودند فردي به منحصر
خدا انسانهايي و نيكو اخلاقي با پارسا ، و شجاع مرداني.است شده ديده
.ميكردند آماده عمليات سختترين انجام براي را خود هميشه كه ترس ،
جنگ وارستگيفرماندهان به اشاره با بسيجي كارمند.كرمي عباس.
آموزشي دوره پايان از پس تحميلي ، جنگ اول روزهاي در:ميگويد تحميلي
فرمانده حاجهمت كنار در داشتم قصد آغاز همان از شدم ، اعزام جنوب به
در افراد تقسيم از پس.بجنگم متجاوزين با (ص)رسول حضرت لشكر شجاع
خود كه حالي در) شدم ، انتخاب همت حاج بيسيمچي عنوان به گروهانها ،
بحث افراد تقسيم مسئول با بودن ، بيسيمچي خاطر به دقايقي (نميدانستم
رانندهاش همراه به خواست من از خوشسيما جواني اينكه تا كردم ، جدل و
.برويم مقدم خط سوي به
و بحث نيز مردجوان اين با بودم شده بيسيمچي اينكه از راه طول در
شديم ، نزديكتر مقدم خطوط به لحظه به لحظه اينكه تا ميكردم ، جدل
منفجر نظامي خودرو اطراف در ديگري از پس يكي خمپاره و توپ گلولههاي
ترس از ميرفت ، جلو بياورد ابرو به خمي آنكه بدون جوان مرد ميشدند ،
و اوضاع بررسي به او رملي ، تپه كنار در بالاخره بودم ، باخته را خود
سوتر آن گلولهاي كه بود نشده فارغ كارش از هنوز پرداخت ، منطقه احوال
تپهاي كنار را خود ترس از كرد ، پرت ما سوي به را شن و خاك از تلي
از ديگر.شد خودرو سوار و افتاد راه به متبسم چهره همان با انداختم ،
جوان مرد بودم ، كشيده دست مقدم خط در حضور براي قبلي ولع و حرص آن
.كردم سكوت.باشي مقدم خط در حاضري هم باز حالا:گفت لبخندي با
حلقه او دور فرماندهان از عدهاي.رسيديم رزمندگان مقر به بعد ساعتي
!نبود همت جزحاج به كسي او پيبردم تازه زدند ،
به اشاره با رزمندگان از يكي.بحري شهباز.!رميت اذا رميت ما
سوي شدبه قرار فرماندهي ، دستور براساس:ميگويد عملياتوالفجر 8
اروند سوي آن به قايق بامدادبا ساعت 1 در.كنيم حركت رود اروند
.شديم روانه رود
مستقر بود تعيينشده قبل از كه محلي در پيادهروي ساعت چند از پس
متر طول 100 به فاصلهاي همرزمانمدر از نفر دو اتفاق به من.شديم
باريدن منطقه در خمپاره و گلوله باران لحظهبعد چند گرفتيم ، قرار
ناشناس عدهاي بوديم ، گرفته سنگر باريك كانالي داخل كه آنجا از.گرفت
با شب تاريكي در آنها گرفتند ، قرار ما كنار تركشها اصابت ترس از
راه به دقيقه چند از پس بالاخره ميكردند ، گفتگو ديگر زباني به همديگر
خودي نيروهاي اينكه گمان به نيز همرزمان از يكي بدحادثه از افتادند ،
كه بود نگذشته لحظهاي آنها شدن دور از هنوز.شد همراه آنها با است
ديدم ناباوري كمال با شب تاريكي در كرد ، روشن را منطقه فضاي منوري
همراه به هنوز ما ولايتي هم اينحال با هستند ، دشمن نيروهاي آنها كه
ترس از ما ، ديدن با عراقي سربازان از يكي هنگام اين در ميرفت ، آنها
نداد جوابي او ميترسي؟ چرا:گفتم او به انداخت ، زمين به را اسلحهاش
گشتي نيروهاي سوي به سرعت با و كرد كمك درخواست عربي صداي با ولي
و ما بين شديدي درگيري بعد لحظهاي.شد پنهان ما همرزم پشت و دويد
به را آنها از نفر خودي 12 نيروهاي كمك با اينكه تا داد روي آنها
.درآورديم خود اسارت
گزارش حوصلهاين در مقدس دفاع سالهاي گرانقدر خاطرات بازگويي
است ايثارگراني خاطرات از قطرهاي شايد شد ذكر كه آنچه اما نميگنجد ،
ملي -اسلامي شرف و ناموس از پاسداري و امنيت نعمت خويش جان بذل با كه
.داشتند ارزاني عزيز ايران به را
جنگ اصيل بهفرهنگ دستيابي براي مناسب بستري ميتواند خاطرهها ثبت
دفاع روزهاي از تنها نه آتي نسلهاي صورت ، اين غير در باشد تحميلي
نيز ايثار و جانفشاني همه اين درك بلكه داشت نخواهند تصويري مقدس
.نگنجد آنان مخيله در شايد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام