چهارم ، شماره 1091 اكتبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 10 پنجشنبه 19
هايدگر مارتين فلسفي انديشه بر مدخلي
سرزمين بلكه است ، متافيزيك سرزمين نهتنها غرب هايدگر نظر از
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
.هست نيز وجود افول و متافيزيك پايان
:اشاره
تولدمارتين سالگرد نودمين يادبود به جاري ، مهرماه تاريخ 7 در
علمي مساعدت وبا انديشه فرهنگسراي در شهيرآلماني ، فيلسوف هايدگر ،
مختلف وجوه سمينار طياين.شد برگزار سميناري پژوهشفرزان ، و نشر
تحليل و ونقد بررسي مورد معاصر درجهان هايدگر تاثير و زندگي انديشهو
.گرفت قرار
مساعي بهويژهبهواسطه.نيست ماناشناخته كشو در آلماني ، فيلسوف
از بخشي ميان در جايگاهيرفيع از وي فرديد ، دكتراحمد مرحوم
ترجمه از قبل اينكه روزگار عجايب از.شد برخوردار ما فلسفهپژوهان
و تنشها موجب و مريدان صاحب ايران در وي هايدگر ، از اثر يك حتي
هايدگر اخير ، سالهاي در اينكه جالبتر.شد فرهنگ صحنه در برخوردهايي
نماد كارلپوپر آنان مقابل سوي در كه شده انديشمنداني فكري مظهر
نيز گروه دو اين مجادله و جدال و است علمي و فلسفي تفكر برجسته
بزرگ حكماي از هايدگر حال هر به ماست تاريخفرهنگ در خواندني حكايتي
جديد تمدن سرنوشت و فلسفي انديشه كه بود دردمند متالهي و زمين مغرب
در فراواني مباحثات و مشاجرات منشا و داد قرار سئوال مورد را غرب
.گرديد فلسفي انديشه
.ميكنيم گرامي خوانندگان تقديم او يادبود به را نوشته اين
مقالات سرويس
جهانبگلو رامين
رهگذر از وي.ماست عصر انديشمندان ازمهمترين بيشك هايدگر مارتين
.است داشته بيستم قرن انديشه گوناگون افقهاي بر مسلم نفوذي فلسفهاش
دامن را بسياري گفتگوهاي و بحث داشته ، شگرف جذبهاي هايدگر فلسفه
برانگيخته ، را رفتن فراتر ميلبه مخالفينش و مريدان نزد و زده ،
.برد سوال زير را مدرن تمدن سرنوشت توانسته وي كه جهت بدان تنها
دليل اين به تاريخياست ، سرنوشتي داراي هايدگرخود فلسفه اگر اما
را او اينطريق از ويبيانديشدو از پس واميدارد را كهفرد است
نميتوان ديگر رو اين از.بيانديشد وي انديشه درباره كه ميسازد وادار
بهتر يا بيانديشيم وي انديشه درباره آنكه مگر انديشيد ، هايدگر از پس
.بيانديشيم انديشه درباره هايدگر با بگوييم است
با روانديشيدن چه از و چيست هايدگر با ازانديشيدن مراد اما
هايدگر با انديشيدن است؟ هايدگر از پس ازانديشيدن گونهاي هايدگر
راپايان آن همگان كه است تاريخ از حصاري فضاي در شدن مستقر
توانسته فلسفه پس آن از كه است لحظهاي آن و متافيزيكميخوانند ،
ظهور لحظه اين.برد سوال زير به معنا كليت كشف در را توانايياش
در پروردنها همه نيچه گفته به كه است زماني يافته ، پايان متافيزيك
فضاي در بنابراين.ميشناسند و مييابند را نيهيليسمخود عنصر
بهعنوان فلسفه پايان جايگاه اشغال ميتواند انديشه وظيفه نيهيليسم
پايان در:ميپرسد خود از هايدگر.باشد آينده انديشه براي ضروري افقي
سلطه شكل بنابر آن تحولجهاني و متافيزيك تحقق پساز يعني فلسفه ،
ما پسهايدگر اين از.باشد ميتواند انديشهچه وظيفه مدرن ، تكنيك
بازي به تنها فلسفي تلاشانديشه هر ديگر ميدهدكهامروزه آگاهي را
بيدرنگ هايدگر حال اين با.ميانجامد تقليدي نوزاييهاي از گوناگون
شود قلمداد (ORT) منزلهمكاني به بايد (ENDE) كهپايان ميافزايد
براي است جايي فلسفه پايان ، در.است آمده گرد فلسفه تمامي آن در كه
پس.است داده رخ متافيزيك تاريخ طول تمامي در كه آنچه تخصيصدوباره
متافيزيك كه زماني مگر نيست ممكن متافيزيك جوهر كشف هايدگر نظر از
را متافيزيك جوهر نميتوانيم ما بنابراينباشد رسيده پايان به
تنها جوهر اين و يابد خودروشني جوهر اين كه وضعيتي در مگر بشناسيم
هايدگر بهعقيده.باشد رسيده خود بهپايان كه مييابد روشني صورتي در
كه نظر اين از است ، رسيده خود پايان به متافيزيك نيچه فلسفه در
مشخصا متافيزيك جوهر عميقترين و است نيهيليسم نيچهانديشه فلسفه
كه است تاريخي نيهيليسم هايدگرتاريخ قول به.ميباشد نيهيليسم خود
بهمنزلهفراموشي تاريخ اين و نيست خبري ديگر وجود خود از آن در
غرب هايدگر ازنظر بدينسان ، .است متافيزيك تاريخ همان حقيقت در وجود
افول و متافيزيك پايان سرزمين بلكه است ، متافيزيك سرزمين نهتنها
مسئله نيچه تا افلاطون زمان از متافيزيك ديگر ، بهعبارت.هست نيز وجود
بهموجودات تنها و گرفته ناديده است وجود مسئله كه را فلسفه اساسي
متفكري هايدگر پس.هست كه آنچه همه و اشياء به يعني است ، پرداخته
.است پرداخته اصيلوجود و واقعي انديشه بازسازي كار به كه است
است نخستين مسئله و اصلي مسئله نمودن مطرح وي انديشه حركت عميقترين
پايه بر وي اقدام.است ديگر مسائل همه اساس و پايه كه مسئلهاي يعني
فلسفي روش اين.است متكي نموده طرحريزي هوسرل ادموند استادش كه روشي
چيزها خود به ميكوشد دارد ، نام (Phenomenologie)كهپديدارشناسي
پس.برآيد خودشان جز چيزي ازطريق آنها توضيح درصدد بيآنكه كند ، رجوع
رجوع بهموجود بيآنكه و پديدهوجود بردن زيرسوال ازطريق هايدگر
براي لذاميگيرد بهكار برايوجود را شناختي پديدار روش اين كند ،
مطرح را ازموجود تحليلي هايدگر اوليهوجود ، درك يك به رسيدن
مسئلهوجود با پيوسته كه است يكموجود تنها وي نظر از.ميكند
برگزيده مسئله اين شدن روشن براي سرنخي بهعنوان ميتواند روبهروستو
يعني است ، (Dasein) حاضر وجود بهتر بهعبارت يا انسان ، آن و شود ،
پس.است (Sein) وجود (Da) اينجايي حضور معناي به دقيقا كه لفظي
.است (Da) حضور اين (Sein) وجود هايدگر ديدگاه از انسان جوهر
همه از را او كه است خاصي وجود داراي (Dasein) وجود بنابراين
زنده موجودات ساير برخلاف زيرا ميكند ، متمايز ديگر (etants) موجودات
حاضر وجود ديگر ، بهعبارت.بازميگردد خويش وجود هموارهبه انسان
اين هايدگر و دارد ، وجود بلكه ندارد ، ذاتي قوام تنها (Dasein)
عبارتي با (Sein und Zeit) زمان و وجود بهنام خود كتاب در را انديشه
(exsistence) ظهوري تقرر در حاضر وجود جوهر:ميكند بيان چنين مشهور
بطن در كه است ديگري عبارت شبيه درواقع عبارت اين.است نهفته او
است جوهر بر مقدم داردموجوديت قرار سارتر اگزيستانسياليسم فلسفه
ازنظر (existence) كلمه حال اين با (existence precedelessence)
به را (existence) مفهوم سارتر.دارد متفاوت معنايي سارتر و هايدگر
قرار essentia مفهوم مقابل در كه ميكند تحليل existentia شيء معني
بر مقدم ميگويدجوهر كه ايدهآليسم كلاسيك نظريه خلاف او و ميگيرد
بهعقيده اما است جوهر بر مقدم كهموجوديت است معتقد است موجوديت
.نيست جوهر يا essence عكس مفهوم ظهوري تقرر يا existence هايدگر
به دستيابي جهت در عالم در يعنيقيام existence هايدگر بهعقيده
است موجودي انسان كه دارد عقيده هايدگر ديگر ، بهعبارت.وجود حقيقت
از بنابراين.درمييابد را وجود كه موجودي يعني وجود ، به رهيافته
در كه است وجود بلكه نيست ، فلسفي انديشه كانون انسان هايدگر ديدگاه
به پرداختن هايدگر براي مهم بدينسان ، .دارد قرار انديشه اين مركز
وجود كه موجودي وجودشناختي ساختار كشف بلكه نيست ، سوژه انسانشناسي
.است مطرح رادرمييابد
fondamentale)بنيادي راوجودشناسي تحقيق روش اين هايدگر
وجود ظهوري تقرر تحليل هدفوجودشناسيبنيادي.مينامد (ontologie
نمودن مطرح حاضر ، وجود تحليل در گام نخستين پس.است (Dasein)حاضر
يابرونافكني (pouvoir-etre) وجودي توان منزله به جوهرانسان
به (existence) ظهوري تقرر (Dasein) حاضر وجود براي.است (projet)
وجود ميتواند كه است چيزي افكندن برون كردنخوددر درك امكان منزله
از كه است موجودي همچون عالم در انسان ديگر ، عبارت به.باشد داشته
(Dasein) حاضر وجود پس.بازميگردد خود به خويش افكندن برون طريق
در قيام فقط او ولي (In der welt sein).است عالم در نخستقيام
زيرا.هست نيز (Bei der welt sein) عالم نزد بلكهقيام نيست ، عالم
ايناشتغال.دارد ارتباط عالم با (Besorgen) خواه اشتغال وجه به او
.است (Outil) ابزار با رابطه يك شكل به نخست هايدگر نظر به خاطر
باابزارمندي حاضر وجود آن زمينه بر كه است افقي خاطر ، اشتغال عالم
حاضر وجود امكانات ابزارها پس روبروست چيزها (zuhan denheit)
افكندن برون با (Dasein) حاضر وجود اما ميكنند آشكار را (Dasein)
(Dasein) حاضر وجود ديگر عبارت به.ميدهد معني چيزها به امكاناتش
حاضر وجود پس.كند برخورد آنها با ميتواند چيزها درك با تنها
حاضر وجود.است منزلهادراك به عالم در چيز هر از پيش (Dasein)
.ميبرد پي عالم در خود (situation) وضعيت به كردن ، درك با (Dasein)
مربوط عالم به حاضر وجود آنها طريق از كه هست نيز ديگر رفتار دو اما
از ساختاري تعيين آمادگي(Befindlichkeit) نخستآمادگي:ميشود
او از پيش كه عالمي در او كه ميكند آشكار وي بر كه است حاضر وجود
حاضر وجود موجود ، عالم اين در.است شده افكنده برون داشته وجود
هر براي پس.است ديگران با بلكه نيست ، تنها كه مييابد در (Dasein)
موجب اين و.است همراه (mit sein) با وجودي(Dasein) حاضر وجود
تحت يعني باشد ، ديگري نفوذ تحت روزانه زندگي در حاضر وجود كه ميشود
.ميكند تحميل وي بر را خويش ابتذال كه غيرشخصياي (Das man) سلطهما
اصالت هرگونه فاقد گرفته قرار عالمما در كه نظر اين از حاضر وجود
اصالت يك مقابل در اصالت عدم اين هايدگر عقيده به اما.است
كسي اصالت ، داراي (Dasein) حاضر وجود.دارد قرار (Eigentlichkeit)
.است خويش مالك كه است
تكلم هايدگر عقيده به.است (Rede)كلام حاضر وجود ساختار سومين
كهسخن است چيزي آن انسان زيرا.سكوت حتي.است هرگونهزبان اساس
تحت و اصالت فاقد كه دارد وجود (Dasein) حاضري وجود اگر لذا ميگويد
را آن هايدگر كه دارد وجود نيز اصالت فاقد كلامي است ، نفوذما
حاكم پرگويي (das man) عالمما در.مينامد (Bavardege) پرگويي
شعر چون اصالت با كلامي اصالت داراي حاضر وجود حيطه در آنكه حال است ،
.است چيره
را (Dasein)حاضر وجود فلسفي تحليل همه نتايج هايدگر اينجا در
همچوننگراني را وجودحاضر واصلي بنيادي ساختار و ميآورد گرد
را ديگر ساختارهاي همه ميكند ، زيرانگراني معرفي (die Sorge)
آن اصيل وجه در چه است ، (Dasein) حاضر وجود وجود نگراني.گردميآورد
عوالم با كه است عالمي (Dasein) حاضر وجود عالم.نااصيل وجه در كه
نگراني زندگي:ميگويد هايدگر.است ارتباط در نگراني وجه بر ديگر
است اصلياي هيجان هيبت.هست نيز (die Angst) زندگيهيبت اما است ،
ميانهيبت هايدگر اينجا در.ميشود آشكار او بر انسان وجود آن با كه
اماهيبت است ، چيزي از ترسيدن ترس.ميشود قائل تمايز وترس
به را هيبت كه آنچه:مينويسد هايدگر.ندارد عيني باچيزي رابطهاي
را نيستي هيبت.است خود خودي به عالم ميسازد ، آشكار هيبت منزله
زندگي اصالت عدم مطيع انسان وضعيت ، اين برابر در و ميكند آشكار
است امري مرگ و است ارتباط در نيز مرگ با اماهيبتميشود روزمره
اين پس.است مرگ براي قيام(Dasein) حاضر وجود زيرا اصالت ، داراي
(das man) نفوذما زير از را (Dasein) حاضر وجود كه است مرگپذيري
تقرر پسميكند آشكار وي بر را وي خاص وجودي توان و ميكشد بيرون
مرگ براي ياآزادي مرگ حضور در زيستن از است عبارت اصالت با ظهوري
.(freiheit-Zum-Tode)
ميشود موجب و امكانپذيرميسازد را حاضر وجود امكانات مرگ سان بدين
مرگ ، به نگرش شيوه اين.شوند هستندآشكار كه گونه همان حقيقتا كه
ساختار گسترش با حاضر وجود.ميبخشد روشني را حاضر وجود زماني ويژگي
.مييابد را خويش وجود مفهوم زمان ، در مرگ
دارد ادامه