چهارم ، شماره 1094 اكتبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 14 دوشنبه 23
|
|
ساختگرايي روايتشناسي
شناسيساختگرايي روايت
2- ساختگرايي نظريههاي
بدان اين اما.بهرهميگيرد خود رسانه عنوان به زبان ادبياتاز درستاستكه
است زبان ساختار ادبياتهمانند ساختار نيستكه معنا
كرمان به زيره گويي ميكنيم ، بررسي زباني الگوي با ادبياترا وقتي
زباني الگوي با آن مطالعه ديگر باشد ، زباني ادبياتخود چنانچه.ميبريم
استاگرادبياتوزبان اشتباه يكدليل ، به ، راستش دارد؟ چهمفهومي
خود رسانه عنوان به زبان ادبياتاز درستاستكه.بپنداريم يكي را
زبان ساختار ادبياتهمانند ساختار نيستكه معنا بدان اين اما بهرهميگيرد ،
سخنتودروف.نميشوند منطبق زبان واحدهاي بر ادبي ساختار واحدهاي است
خود گذارد ، خواهد بنيان ادبياترا كهدستورعمومي جديدي شعرشناسي درباره
.ادبياتصحبتميكند پهنه بر حاكم شالودهاي قواعد درباره او استكه گواه
:دارد زبان خاصبا ادبياترابطهاي كه ميپذيرند ساختگرايان ديگر ، سوي از
لحاظ ، شعرشناسي اين از.ميكند توجه زبان ويژگيهاي سرشتو ادبياتبه
.نزديكهستند هم به بسيار گرايي صورت و ساختگرايي
ساخت قواعد) نحو.ميشود آغاز زباني ساده قياسهاي برخي از ساختگرايي روايي نظريه
باعنواننحو آن از ديگر عدهاي تودروفو. است روايي قواعد اساسي الگوي (جمله
سلحشور:هستند جمله نحوي واحدهاي گزارهابتداييترين و نهاد.ميكنند رواييياد
جمله اين استكه پرواضح.(گزاره)كشت را اژدها خود شمشير با (نهاد)
لانسلوت) را اسمي چنانچه.باشد كامل يكقصه حتي يا يكواقعه ميتوانستهسته
دهيم ، قرار جمله بهجايشمشيردر ياتبررا ، جايسلحشور به (گاواين يا
قياسبين اين پيگيري با ، پراپ ولاديمير.ميماند باقي پايه ساختار همان
.داد بسط روسي پريان قصههاي رادرباره خود نظريه ، روايت و جمله ساختار
وگزاره (غير شرير ، قهرمان ، ) برجسته شخصيتهاي با مقايسهنهادجمله با
.برد پراپپي رويكرد به ميتوان پريان ، داستانهاي در برجسته اعمال با جمله
پيكره ولي ، است زياد بسيار جزئياتداستان گرچه
همانند اساسي يككاركرد و براساسسي قصهها كلي
استو روايي زبان اساسي واحد كاركرد ، ميشود ساخته
.دارد اشاره ميسازند روايترا كه بارزي اعمال به
قصهاي هيچ گرچه و دارند ، منطقي ترتيبي كاركردها اين
ترتيب به كاركردها اين قصهاي هر در ولي باشد ، آن در كاركردها اين همه نيستكه
: است زير قرار به كاركردها دسته آخرين.ميشوند واقع
.ميشود گذارده قهرمان عهده بر دشوار وظيفهاي -25
.مييابد انجام وظيفه -26
.ميشود قدرداني قهرمان از -27
.ميشود شناخته تبهكار يا دروغين قهرمان -28
.ميكند پيشه تازهاي مرام دروغين قهرمان -29
.ميشود تنبيه تبهكار -30
.ميزند قدرتتكيه سرير بر و ميكند ازدواج قهرمان -31
بلكه غيرروسي ، حتي يا روسي پريان قصههاي در تنها نه
داستانهاي حماسهها ، اسطورهها ، كمديها ، در
راحتي به داستانها عموم در واقع در شگفتو
اما ، كرد مشاهده كاركردهارا اين ميتوان
نوعي ميشود قايل قصه پراپبراي كه كاركردهايي
به هنگام كه دارد باستاني سادگي
آن قدري ميشود لازم پيچيدهتر متنهاي در آن بستن كار
، اديپوس اسطوره در مثال ، براي.داد بسط را
اديپوسمحول به ابوالهول معماي حل وظيفه
قدرداني قهرمان از ;ميرسد انجام به وظيفه ;ميشود
ولي ، .مينهد سر بر تاج و ميكند ازدواج او ;ميشود
او ; هست نيز تبهكار فرد و دروغين اديپوسقهرمان
راه در پدرشرا اديپوسنادانسته) ميشود شناخته
و ،(كرد ازدواج ، مادرش يعني ملكه ، با تبسكشتو
عمليا پراپهفتحوزه.مجازاتميكند را خود
تبهكار ، :افزود يكگانه و سي كاركردهاي نقشبه
شخص)دخت شاه ياريرسان ، ،(روزيرسان) سخاوتمند
،(قرباني يا جوينده) قهرمان ، پدرش و (پرخواستار
اديپوس بار سوگ اسطوره در.دروغين قهرمان
دختو جانشينشاه بايد را شوهر ، و ملكه /مادر
يا كند ، نقشبازي چند ميتواند يكشخص.پدركرد
اديپوسهم.كنند بازي يكنقش شخصيتميتوانند چند
حل با او) آور سعادت و روزيرسان هم استو قهرمان
ضمن در ،(ميرهاند بلا از ابوالهول ، تبسرا معماي
. هست هم تبهكار وحتي دروغين قهرمان
كار به با انسانشناسساختگرا ، ، اشتراوس لوي كلود
اديپوسرا اسطوره شيوهاي به زباني الگوي بردن
واحدهاي او. است ساختگرا براستي كه ميكند تحليل
(mytheme) رااسطورك ، مينامد اسطوره
(تكواژ) morpheme و (واج) Phoneme با را ( اسطورك)
همانند اسطوركها (.كنيد مقايسه زبانشناسي در
ساخته دوگانه تقابل از زباني بنيادين واحدهاي
ديدگاه دو بين كلي اديپوستقابل اسطوره در.شدهاند
از آنها كه ( الف): است انسانها خاستگاه درباره
حاصل انسانها كه ( ب) ;(اول ديدگاه) خاكبرآمدهاند
.(دوم ديدگاه) آميزشهستند
( الف):گردميآيند متضاد دسته دو در اسطوركها
اديپوس) خويشاوندي پيوندهاي بر افراطي گذاري ارزش
خود آنتيگونبرادر ;ميكند ازدواج خود مادر با
تفريطي گذاري ارزش ( ب) و ;(ميكند دفن مجوز بدون را
;ميكشد اديپوسپدرشرا) خويشاوندي بر
اشتراوس لوي (.ميكشد اتيوكلسبرادرشرا
الگوي به او توجه روايتندارد ، توالي به تمايلي
. معطوفاست اسطوره معناي حاوي ساختاري
اين بر او. است ساختارواجياسطوره دنبال به او
ذهن اساسي ساختار زباني الگوي اين استكه باور
تشكيل نحوه كه ساختاري -كرد خواهد آشكار را انسان
.ميكند اداره را شناختانساني اشكال مصنوعاتو انساني ، نهادهاي همه
Semantique Structurale در ، ژريماس.جي.اي
نظريه كردن كارآمدتر براي عالي شيوهاي ،(1966)
ادبي يكنوع پراپبه نظريه.ميكند پراپارائه
تحليل با استتا آن ژريماسبر ولي ميپردازد ،
براي ، دستوريجهاني جملاتروايت ساختار معنايي
هفت جاي به را گانه دو جفتتقابل سه او.بيابد آن
را ششنقشي همه كه ميكند عملپراپارائه حوزه
مفعول /فاعل:برميگيرند در ميخواهده او كه
كننده توصيف جفتها مخالفاين/ياور گيرنده/فرستنده
:ميشوند تكرار روايتها همه در شايد ، كه ، بنيادياند الگوي سه
.(مفعول/فاعل)هدف يا جستجو ، ميل ، -1
.(گيرنده/فرستنده) ارتباط -2
.( مخالف/ياور)ممانعت يا حمايتكمكي -3
دراديپوششاهاثر را تقابلها اين چنانچه
.رسيد پراپخواهيم تحليل از عميقتر تحليلي به ببنديم ، كار به سوفوكل
او)است خود دنبال به طنزآميزي نحو به او. لايوساست قاتل دنبال اديپوسبه -1
.(مفعول هم استو فاعل هم
پيكو ژوكاستا ، ، تيرسياس.ميكند پيشگويي اديپوسرا گناه آپولو معبد غيبگوي -2
به راجع نمايشنامه.ميكنند تاييد را آن درستي نادانسته ، يا دانسته همگي ، چوپان
. است پيام اديپوسنسبتبه سوءتفاهم
از اديپوسرا تا ميكنند سعي ژوكاستا تيرسياسو -3
او نادانسته چوپان پيكو.دارند باز قاتل شناسايي
. است پيام صحيح تعبير مانع اديپوسخود.ميكنند ياري جستجو در را
پراپ ژريماسنظريه كه فهميد ميتوان يكنگاه در
كار اشتراوسبه -تحليلواجيلوي شيوه به را
گراي صورت از ژريماسبيشتر لحاظ ، اين از.ميگيرد
روابط ژريماسبه زيرا ، است ساختگرا ، پراپ روسي ،
منشخود پراپبه اما دارد موجوداتتوجه بين
نيز ممكن روايي تواليهاي توضيح براي. موجودات
بيست به پراپرا يكگانه و سي ژريماسكاركردهاي
( تركيب) ساختار سه در را آنها و كاهشميدهد ،
و ، ، كنشي پيماني:ميكند دستهبندي
ساختار جالبترين كه پيماني ساختار. تفكيكي
.ميپردازد قوانين يا پيمانها شكستن يا بستن استبه
:باشند داشته را زير ساختارهاي از استيكي ممكن روايتها
مجازات تخطي ( ممنوعيت يا) پيمان
(نظم) پيمان بستن (بينظمي) پيمان فقدان
اصل از او: نخستاست ساختار روايتاديپوسداراي
.مجازاتميكند را خود و ميكند ، تخطي محارم با ازدواج و ممنوعيتپدركشي
را ديگران ژريماسو ، تودروفنظرياتپراپ
روايت طرز در زبان نحوي قواعد همه.ميكند جمعبندي
اسنادي ، فاعلي ، قواعد -شدهاند بيان روشني به
واحد.غيره و جنبه حالتو فعلي ، و صفتي كاركردهاي
درباره ميتواند استكه ، روايتقضيه كمينه
مثلا)دربارهگزاره يا ( يكشخص مثلا)عامل
ميتوان روايترا قضيهاي ساختار.باشد (يكعمل
روش از استفاده با.كرد تشريح همگاني و خلاصه بسيار
:كرد ترسيم را زير قضاياي ميتوان ، تودروف
.ميكند الفبابازدواج. است الفشاه
. است شاه بمادر
.ميكشد را الفج. است شاه پدر ج
روايتاسطوره كه هستند قضايايي از برخي اينها
، الفاديپوس قضايا ، اين در.ميسازند اديپوسرا
نخستفاعلها قضيه سه. لايوساست ج و بژوكاستا
حاوي آخر قضيه دو نخستو قضيهميبرند نام را
.(كشتن و كردن ازدواج بودن ، پادشاه) هستند گزاره
به و كنند صفتعمل استهمانند ممكن گزارهها
ممكن يا ،(بودن شاه) كنند اشاره ايستا امور چگونگي
از تخطي تا باشند داشته پويايي فعلها استهمانند
نوع صورتپوياترين اين در كه دهند نشان را قانون
،(قضيه) واحد كوچكترين تعيين پساز.هستند گزاره
روايت ساختمان بالاتر سطح توصيفدو تودروفبه
را توالي قضايا گروه.متن و توالي:ميپردازد
است شده ساخته قضيه پنج از اساسي توالي.ميسازند
تغيير كه توصيفميكنند را خاصنخستين وضع كه
برقرار شده دگرگون صورتي به ولو دوباره و مييابد
:ميشود
(صلح مثلا ، ) تعادل1
(دشمن تجاوز) جبر1
( جنگ) تعادل عدم
(شكستدشمن) جبر2
(مناسباتجديد با صلح) تعادل2
.ميسازند را متن سرانجام متوالي وقايع از يكرشته
سازمان گوناگون شيوههاي به ميتوان حوادثرا توالي
ديگر ، داستاني دل در داستاني) تداخل با داد ،
وقايع يكسلسله) ارتباط با ،(غيره و طفرهروي
زنجيـرههاي پيوستن) جايگزيني با ،(متوالي
تودروف.شيوهها از تركيبي با يا ،( حوادث
كتاببوكاچيو از را نمونهها مبرهنترين
ارائه (، 1969Grammaire du Decameron) Decameron
روايت همگاني نحو يافتن براي او سعيميكند
. داراست را علمي نظريه ويژگيهاي همه
مخالف كاملا او نظريه ديد ، خواهيم كه همانگونه
.دادهاند واكنشنشان آن به ساختگرايان بعد ما استكه نگرشعيني
زمان جستجوي پروستدر اثر مطالعه با ژرارژنه
كلام درباره پيچيده و قوي دسترفتهنظريهاي از
سطحداستان سه به داستان تقسيم با او.كرد ارائه
را وروايتتمايزي (recite)، كلام(histoire)
شده بينداستانوطرحقايل روسي گرايان صورت كه
IIدرانهئيد مثال ، براي.بخشيد بهبودي بودند
است شنوندگان خطابشبه استكه انياسداستانگويي
و ميگيرد بهره شفاهي كلام روايتاز براي ;( روايت)
.(داستان) آنهاست شخصيتهاي از يكي هم او خود كه ميگويد باز را كلامشحوادثي در
سه از ژنه كه دارند جنبه روايتسه ابعاد اين
حالتو زمان ، : است اقتباسكرده كيفيتفعل
بينحالتو او كه تمايزي نمونه ، براي.لحن
آشناي مفهوم از كه را مسايلي ميشود لحنقايل
:ميدهد نشان خوبي به برميخيزند ديدگاه
.ميمانيم يكشخصيتناكام ( حالت) چشمانداز و راوي لحن بين تمايز اغلبدر
ارائه جوانياشرا زمان از چشماندازي خود بزرگسالي لحن بزرگپيپبا آرزوهاي در
.ميكند
نگاهي (1966)روايت دربارهپيشگامان ژنه مقاله
اصلاحي كه روايتمياندازد مسايل از دسته آن بر كلي
سه در جستجو با او. است صورتنگرفته آنها در
.روايتميپردازد نظريه مساله به دوگانه تقابل
روايتو)تقليد و ، بازگويي نخست
مستلزم استو آمده ارسطو شعرشناسي در كه ( نمايش
لحن با نويسنده آنچه) روايتساده بين استكه آن
وقتي) دقيق تقليد و (ميگويد نويسنده مقام در خود
(ميگويد سخن اشخاصداستان از قالبيكي در نويسنده
.شود گذاشته فرق
چناندقيق بتواند كسي چنانچه زيرا ، نيست جا به تمايزي چنين كه ميدهد نشان ژنه
بالفعل فردي آنچه از نقصي نمايشبيعيبو كه كند تقليد
در كه ميماند نقاشياي به تقليد اين استباشد ، گفته
.باشند شده چسبانده نقاشي پرده به واقعي اشياء آن
تقليد ادبي ، بازنمايي بنابراين ، :ميگيرد نتيجه او
روايت: اضافهگفتارهانيست روايتبه قدما ،
مستلزم ، توصيف روايتو دوم ، تقابل. بس استو
به اولي. روايتاست فكري و عملي جنبه بين تمايزي
. اشخاص و اشياء به دومي و ميپردازد وقايع و اعمال
دارد ادامه