چهارم ، شماره 1095 اكتبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 15 سهشنبه 24
|
|
ادبي تفسير و نقد ساختگرايي ،
آخر بخش - ساختگرايي نظريههاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دارند حق آمدهباشند ، پيش ما با همگام تاكنون خوانندگان چنانچه
كردن عرضه براي چنداني چيز ظاهرا ساختگرا شعرشناسي كه كنند اظهار
.ندارد جاري نقد به
قصههاي غالبااز خود نوشتههاي در كه دارند منظوري شايد اما ،
مطالعاتي چنين.ميآورند پليسينمونه داستانهاي و اسطورهها پريان ،
تفسير براي و ميگيرد صورت ادبي ساختار كلي اصول به دستيابي براي
اوليسه و شاهلير با مقايسه در پريان قصه.نيست منفرد متنهاي
كتاب در تودروف.دربردارد را پايه روايي دستور از واضحتري نمونههاي
ترتيب با را پليسي آثار روايي ساختار (1969) پليسي آثار ردهشناسي
ورمان معمايي ، وحشتانگيز ، :ميكند تقسيم تكاملي رده سه به زماني
كه ميداند آن در را عاميانه ادبيات روايي ساختارهاي مزيت او.تعليق
بررسي را آنها ميتوان نظاممندتر بسيار ادبياتبزرگ با مقايسه در
ادبي انواع قواعد با سهولت به روايي ساختارهاي اين زيرا كرد ،
.ميكنند مطابقت عاميانه
را مساعدي زمينه موارد برخي در ساختگرايي مجازنظريه و استعاره
آن از يكي.ميسازد فراهم عملي نقد در تفسيري كاربردهاي براي
نص) پريشي زبان درباره كهياكوبسن است مطالعاتي مساعد زمينههاي
با را خود مطالعه او.كرد شعرشناسي در آن وكاربردهاي (گفتار
زبان با تمايزيمرتبط زبان ، عمودي و افقي ابعاد بين بنيادين تمايز
نظر در را بارت پوشاك نظام.كرد آغاز ،(Parole) گفتار و (Langue)
ميتوانند كه ميگيرند قرار نظام از عناصري عمودي بعد در ;بگيريد
افقي بعد در اما ;چارق پوتين ، گيوه ، كفش ، :گردند يكديگر جايگزين
كت ، :ميسازند را كامل زنجيره يك يكديگر با كه هستند نظام از عناصري
و عمودي محورهاي اين كه دارند توجه گرامي خوانندگان] پيراهن و شلوار
افراد قامت بر پيراهن و شلوار و كت ظاهر به وگرنه هستند فرضي افقي
بنابراين ، .[پاورقي 88 در بيشتر توضيحميگيرند قرار عمودي محوري در
.داد قرار بررسي مورد عمودي و افقي بعد دو از ميتوان را جملهاي هر
ميتوان و است برگزيدهشده ممكن عناصر از مجموعه يك از عنصر هر -1
.كرد آن راجايگزين مجموعه اعضاي از ديگر يكي
(Parole)گفتار اينتركيب است ، زنجيرهاي صورت به عناصر تركيب -2
.ميسازد را
.دارد وجود- جمله واژه ، تكواژ ، واج ، - سطوح همه در تمايز اين
در را خود توانايي بهزبانپريشي مبتلا كودكان كه شد متوجه ياكوبسن
پريشي زبان نوع يكميدهند دست از بعد ايندو از يكي بر كاركردن
زنجيره در را عناصر تركيب توانايي بيمار و است اختلالمجاورت
ناتوان عناصر جايگزيني در بيمار و است مشابهت اختلال ديگر نوع ;ندارد
كودكان بگويدكلبه ، آزمايشگر چنانچه واژهها ، تداعي آزمون در.است
جانشينهاي و متضاد مترادف ، واژههاي تعدادي اول نوع زبانپريشي دچار
نوع بيماران.اطاق ، اطاقك ، قصر ، غار ، حفره:ميكنند ذكر را ديگر
زنجيرهاي و ميشوند تركيب باكلبه كه ميبرند نام را عناصري دوم
ياكوبسن.است فقيرانهاي كوچك سوخت ، خانه:ميدهند تشكيل را بالقوه
استعاره - صنايعبديعي نوع دو نظير اختلال نوع دو اين كه ميافزايد
مجاورت ، ميدهد ، اختلال نشان فوق كهمثال همانگونه.هستند - مجاز و
جاي غاربه ) ميانجامد عمودي بعد در جايگزيني به هماننداستعاره ،
از بخشهايي توليد به مجاز ، مشابهت ، همانند ولياختلال ،(كلبه
كه بود معتقد ياكوبسن(برايكلبه سوخت ) ميشود منجر جاي به زنجيره
نيز ادبي سبك و ميگرايد سوي دو اين از يكي به نيز بهنجار كلامي رفتار
به رمانتيسم تاريخي تحول.ميشود بيان مجازي يا استعاري صورت به
سبكي تناوبي مثابه به ميتوان نيز را نمادگرايي به سپس و واقعگرايي
در لاج ، ديويدكرد تلقي استعاري به سپس و مجازي به استعاري از
اين به ديگري مراحل افزودن با ،(1977) معاصر نويسندگي شيوههاي
و نوگرايي:كاربست به معاصر ادبيات در را نظريه اين چرخهاي ، فرايند
و واقعگرايانه ضدنوگرايي آنكه حال هستند ، استعاري ذاتا نمادگرايي
.است مجازي
كه است كسي نخستين كولر كولرجاناتان جاناتان:ساختگرا شعرشناسي
امريكايي -آنگلو انتقادي باديدگاه فرانسويرا ساختگرايي تا كوشيد
علوم شناخت الگوي زبانشناسيبهترين كه ميپذيرد اوكند سازگار
بين تمايز درباره را نوامچامسكي نظر او اما ، .است انساني و اجتماعي
ترجيح وگفتار بينزبان تمايز مبنيبر سوسور نظر بر وكنش توانش
پيوند زبان سخنگوي با كه دارد را مزيت اين مفهومتوانش.ميدهد
كه است موقعي زبان ادراك نقطهآغاز كه داد نشان چامسكيدارد نزديكي
نظام از دروني ناهشيار مبنايدانش بر بقاعدهاي جملات بتواند سخنگو
ادبي نظريه بر را اينديدگاه مفاد كولر.بفهمد و كند توليد زبان
آن ادراكپذيري بلكه اثرنيست خود شعرشناسي ، واقعي هدف:ميكند منطبق
ضمني دانش ;داد توضيح ادبيرا آثار فهميدن چگونگي تا كوشيد بايد.است
بايد بفهمند را آثار تا ميسازند راقادر خوانندگان كه قراردادهايي و
...شوند تدوين
فصل) معطوفكند خواننده به متن رااز توجه كه است اين او تلاش
قواعد كه است اينباور بر او.( بخوانيد خوانندهگرارا نقدهاي
متنها نوشتن قواعد ولي كرد ، ميتوانتعيين را متنها برتفسير حاكم
تفاسير رشته يك تعيين با را خود كار اگر.داد دست به نميتوان را
ميتوان سپس باشد ، قبول قابل كاردان خواننده نظر از كه كنيم آغاز
به.شدهاند منتهي تفاسير آن به كه كرد ثابت را روشهايي يا هنجارها
ميشوند مواجه متني با وقتي كاردان خوانندگان گويي ساده ، بيان
از را ممكن تفسير قادرند-دستيابند آن مفهوم به چگونه كه ميدانند
ظاهر به از كه مفهومي نوع بر كه ميرسد نظر به.بازشناسند ناممكن
ساختار اين كولر.است حاكم قواعدي استنباطميشود ادبي متن غريبترين
تفسيري فعاليت زيرساخت نظام در بلكه متن شالوده نظام در نه را
توجه سطري سه شعر اين غريب ، به نمونهاي بهعنوان.ميداند خواننده
:كنيد
;مناست زدن قدم وقت عموما شب
;بود اوقات بدترين شب بود ، اوقات بهترين شب
.نيست سال درخصوص بودن دقيق به نيازي
شيوههاي رابخوانند ، شعر اين تا همكارانخواستم از تعدادي از وقتي
سطور بين موضوعي يكيپيوندي.كردند ارائه تفسيريگوناگوني
را تاموقعيتي ديگريكوشيد ;(شب ، وقت ، اوقات ، سال )ميديد
رابر شعر تا ميكرد سعي سومي;(بروني يا روانشناختي).تصويركند
-حال زمان با همراه-بود-گذشته زمان) آنبفهمد صوري الگوي حسب
:ميدانست زمان به نسبت نگرش سه راداراي شعر ديگري آن و ;(است
از دوم سطر كه شد متوجه همكاران از يكي.غيرصريح و متناقض ، صريح ،
ضمن در اما شده ، گرفته شهر دو داستان نام به ديكنز داستان سرآغاز
كه شدم مجبور سرانجام.دارد نقش شعر در قول ايننقل كه پذيرفت
اشياء مغازه)ديكنز ديگر رمان دو سرآغاز از نيز ديگر سطرهاي بگويم
خوانندگان اشتباه كولر ، ديدگاه از.هستند (ما مشترك دوست) و (قديمي
براي كه است مشخصي روشهاي اهميت حائز نكته بلكه ندارد ، اهميتي
همكاران از يكي كه بيفزايم بايد.بستند كار به سطور فهميدناين
گرفته مختلف رمانهاي از سطور اين آيا:است زيرك بسيار كه كرد ثابت
نشدهاند؟
قواعد بودن حدودنظاممند و چگونگي كولرمساله رويكرد اصلي دشواري
بسته كاردان خوانندگان روشهاي كه ميپذيرد او.است تفسيريخوانندگان
عميق تفاوتهاي كه نميپذيرد ولي ميكند ، تغيير دوره و ادبي نوع به
از دسته آن تضعيف باعث زيرا شوند ، داده دخالت تفسير در عقيدتي
.شدهاند مقرر خواندن يكسانيشيوههاي براي كه ميشوند نهادي ضرورتهاي
وجود كه قواعديافت و قراردادها واحدبراي قالبي ميتوان دشوار
.توضيحدهد منفرد متون واحدودرباره دورهاي در را تفاسيرگوناگون
عنوانحاصل به كه كاردانرا خواننده وجود حال ، نميتوان هر به
.انگاشت بديهي است شده تعريف ادبي نقد نام به نهادهايي
نويد كردزيرا جلب خود به را منتقدانادبي از برخي ساختگرايي
.سازد وارد ادبيات قلمروظريف در را خاصي عينيتودقت كه د ميداد
دانستن وابسته با ساختگرايان.ميآيد دست به گران دقت اين اما ،
را بالفعل متون بودن اختصاصي ،(langue) زبان به (Parole) گفتار
از اشكالي گويي كه مينگرند چنان ادبي متون به و ميانگارند ، ناديده
.است آورده نامرييبهوجودشان نيرويي كه هستند آهن برادههاي
مفاهيم كه بودهاند آنهايي سوسوري كاربردهايالگوي سودمندترين
براي اكتشافي تمهيدات مثابه به:ميدانند استعارهها چون را ساختگرايي
نتايج شد ادبيعلمي ساختگرايي بناي مصروف كه تلاشهايي.متون تحليل
كردن مجزا براي ساختگرا منتقد كه وقتي.نياوردهاند بار به گيرايي
حاشيه در را نويسنده شخص و بالفعل ادبي اثر -نظام- پژوهش حقيقي هدف
رمانتيكيسنتي ، تفكر در.ميشوند حذف نويسنده هم و متن هم ميگذارد ،
را اثر آزمودههايش و است اثر بر مقدم و رنجبر و متفكر وجودي نويسنده
زعم به.است آن نياي و آفريدگار و متن ، خاستگاه نويسنده ;ميپروراند
منفردي گفته هر بر مقدم زبان.ندارد خاستگاهي هيچ نوشته ساختگرايان ،
شده تشكيل بوده پيش از ازنوشته متني هر اعتبار ، اين به:است
.است
زيرا ميكنند ، نيزحذف را تاريخ نظام ، ساختگرايان كردن مجزا با
ساختارهاي)هميشگيهستند نتيجه در و ياهمگاني شده كشف ساختارهاي
و متحول فرايندي از دلبخواهي قسمتهايي يا(ذهنانسان همگاني
حال است ، نوآوري و تغيير از پرسيدن تاريخي پرسشهاي خصيصهمتغيرند
تا دارد نگاه بيرون خود توجه حيطه از را آنها بايد ساختگرايي آنكه
از انتقال يا رمان تحول ساختگرايانبه بنابراين ، .كند مجزا را نظام
ساختار به بلكه نيستند ، علاقهمند رنسانس به فئودالي ادبي صورتهاي
آنان رويكرد.دارند علاقه دوره يك بر حاكم زيباشناسي نظام و روايت
خلق زمان به نه ساختگرايان نتيجه ، در است ، غيرتاريخي و ايستا لزوما
(گذشته ، وغيره نوشتههاي با آن صوري پيوندهاي تاريخي ، بافت) متن
.(اثر خلق متعاقب تفاسير) اثر دريافت زمان به نه و علاقهمندند
عموما و برجستهجديد نقدهاي مقابله ساختگراييبه كه نيست ترديدي
بود چيزي مثابه به نقدهازبان اين در.برخاست بشردوستانه نقد انواع
ذهن از تصويري عنوان به زبان.داشت را واقعيت جذب توانايي كه
معنا ، يك به.ميشد تلقي است كرده درك نويسنده كه جهاني يا نويسنده
خود وجود مبين زبان ;مينمود ناپذير انفكاك او شخصيت از نويسنده زبان
پيش از به سوسوري ديدگاه ديديم ، كه گونه همان اما ، .بود نويسنده
.آفريد را متن كلمه و بود ، كلمه آغاز در.است معتقد زبان بودگي
منعكس را واقعيت نويسنده زبان بگويند كه آن جاي به ساختگرايان
عقيده اينميكند ايجاد را زبانواقعيت ساخت كه ميگويند ميكند ، چنين
و تدابير ديگراست ادبيات زياد بسيار زدايي نمايانگرپيچيدگي
نويسنده تجربه نه و ميشوند محسوب معني سرچشمه زبان بر حاكم تقابلهاي
بر حاكم نظام بلكه نميخورد رقم فرد قلمرو در ديگر معني.خواننده يا
.ميكند تعيين را معني فرد
سر رادر نظامهايي و قواعد علميرمزها ، كشف سوداي ساختگرايي
از.است اجتماعيانسان و فرهنگي اعمال شالودههمه كه ميپروراند
نام ساختگرايي عنواننمونههاي به بارها زمينشناسي باستانشناسيو
ژرفتر يكتاريخ از گرتههايي سطحميبينيم در آنچه.است بردهشده
طبقات آن به ميتوان كه سطحاست اين زير در حفاري تنهابا ;هستند
مشهودات حقيقي توضيحات كه يافت دست اساسي زمينههاي يا شناختي زمين
ساختگرا علوم همه لحاظ ازاين كه شد مدعي ميتوان دربردارند ، را بالا
علم اما ميكند ، حركت آسمان پهنه در كه ميبينيم را خورشيد:هستند
همانند نميتوان ، گرچه)ميكند كشف را آسماني اجرام حركت حقيقي ساختار
كرد خودداري پرسش اين از استاپارد ، از جهندگان داستان در مور جورج
چگونه اوضاع آنگاه ميچرخد زمين كه ميرسيد بهنظر طور اين كهاگر
(بود؟
متوجه دارند آشنايي حدي تا موضوع اين با قبل از كه خوانندگاني
خاصي كلاسيكي نوع تنها فصل اين تاكتيكي ، در دلايل به من ، كه شد خواهند
كه معتقدند ساختگرايي اين طرفداران.كردهام ارائه را ساختگرايي از
(نحوي قضايا ، قواعد كاركردهايا توالي تقابل ، ) خاصي روابط مجموعه
ساختارها از منفرد كنشهاي اينكه و هستند ، معين شالودهاعمالي
شناختي طبقاتزمين از خشكيها شكل نحوكه همان شدهاند ، به اقتباس
خاستگاه نقطه يا مركز ماننديك ساختار.است صورتگرفته آنها زير
در اما ، .ميشود (تاريخ يا فرد) خاستگاهي مراكز ديگر جانشين و است ،
روايي ، كلام در تقابل تعريف همين كه شد داده نشان ژنه درباره بحث
.است قطعي يا ثابت ساختارسازي با مخالف كه ميگسترد را معنا از طيفي
ميدهد روايت به نوعيبرتري وروايت تقابلتوصيف مثال ، براي
صورت روايت حين در است ، عرضي راويان توصيف ;است روايت پيرو توصيف )
مداقه اصطلاحات مراتبي سلسله زوجهاي اين در چنانچه اما ، .(ميگيرد
مجموع در كه دهيم نشان و كنيم معكوس را آن ميتوانيم سادگي به كنيم ،
آغاز ترتيب ، بدين.است توصيف مستلزم روايت زيراكل است غالب توصيف
فرايندساخت.بود شده بنا برروايت كه ميكنيم ساختاري كردن سست به
از يكي انداخت ، كار ساختگراييبه بطن در را آن ميتوان كه زدايي ،
.است ساختگرايي بعد ما به موسوم نظريههاي اصلي عناصر