چهارم ، شماره 1097 اكتبر 1996 ، سال مهر 1375 ، 17 پنجشنبه 26
|
|
...همسايهاي روزگاري ، روزي ،
نيست؟ صميمي و گرم گذشته همچون همسايگان روابط چرا
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دچارچنين كه پيمودهايم را راهي چه اخير سالهاي اين در راستي
هم مجاورت در همسايهها كه روزگاري نيست دور چندان!شدهايم؟ وضعيتي
و غمها دلشان سفرههاي در و ميكردند زندگي بزرگ خانواده يك مانند و
به متعلق را مشكلاتيكديگر.ميكردند تقسيم عادلانه را شاديهايشان
.ميبستند بهكار مشكلات اين رفع براي تلاشرا و سعي نهايت و خوددانسته
يكديگر خوبي به يكمحله اهالي تمامي هيچ ، كه يككوچه اهالي تمامي
يكديگر درحق نزديك اقوام از بسياري واز مانوس هم با و راميشناختند
.بودند مشكلگشاتر
گردن بر را محبتها و مهر شدن رنگ وكم بيتفاوتيها اين گناه شايد
شهرها عمودي رشد شود تصور و بدانيم آپارتماننشيني و شهرسازي رشد
با ارتباط داشتن از اينچنين كه شده افراد بين عاطفي انجماد باعث
چند آپارتماني مجتمع يك اهالي كه جايي تا هستيم ، گريزان ديگران
دو فقط هم با خانههايشان فاصله چند هر نميشناسند ، را يكديگر واحده
شدن كمرنگ در را آپارتماننشيني بايد آيا.نيست بيشتر گام سه يا
!بدانيم؟ اصلي عامل عاطفي مسائل
ويژه به و بودنافراد شغلي چند و زندگيامروزي شدن ماشيني بيشك
به را دشواريها اين فرهنگبيگانه رسوخ نيز و سرپرستانخانواده
بيتوجهي خودو اصيل و غني فرهنگ فراموشكردن يا و است آورده بار
تا.است كشانده چنينپرتگاهي به را ما مذهبيمان والاي مسائل به
.ميكنند نيز مباهات اسفناك سقوط بهاين برخي متاسفانه كه جايي
ميكنند ابراز شادماني روي از و عمد به افرادي كه هستيم شاهد بسيار
و نميشناسند چندان را آنها و ندارند ارتباط همسايگانشان با اصلا كه
شده محدود آپارتمان راهروهاي در عليكي و سلام به تنها آنها روابط
در وقتي:ميگفت خانمي.گذشته فراتر هم اين از را پا عدهاي.است
اگر شوم ، خارج خانه از كارهايم انجام براي تا ميكنم باز را آپارتمان
ببينم روشن را پلهها چراغ يا و بشنوم پلهها راه در را كسي پاي صداي
شخص آن تا ميبندم دررا آرامي به (كسياست ازحضور حكايت خود كه)
بيرونميروم منزل از باخيالراحت آنگاه و شود خود داخلآپارتمان
دخالت ديگران دركار دارم دوست نه من آخر:ميكرد اظهار بلافاصله و
به راستي.كنند دخالت وزندگيم كار در ديگران نهاينكه و كنم
و مودت ياريو فرهنگ كه شديم بيمهري فراموشيو دچار آنقدر تدريج
آيا.ميكنيم تعبير ودخالت فضولي به را ومادرانمان پدران دلجويي
!دخيلنيست؟ شهرها عمودي رشد بيشاز فرهنگي خودباختگي دراينجا
نيازهاي از بسياري و است اجتماعي موجودي فطرتا انسان كه حالي در
فعاليت و تلاش از بخشي برعكس ، و ميكند برآورده ديگران كمك به را خود
به وضع نيز عاطفي بعد در.است ديگران نيازهاي ساختن برآورده براي او
غمها در و اوشريك شادي در ديگران دوستدارد انسان.است قرار همين
ازهمسايه ، بهتر كسي چه چنينمواقعي در و باشند بخشخاطرش تسلي
بين در كمتر كهانسان است گونهاي به زندگيامروزي كه خصوص به
آلمان در پيرزني كه خواندهام جايي در.ميكند زندگي خود خويشاوندان
اينكه تا نداشت خبر كسي ماه شش تا و بود كرده فوت خود آپارتمان در
...و كنند خبر را پليس تا ساخت وادار را همسايهها او جسد تعفن بوي
از ومددي نرسيم همسايگي فرهنگ بهداد موقع به هم ما اگر بسا چه
پرتگاه چنين به نگيريم رابطه اين در خود اصيل فرهنگي و مذهبي مسائل
.برسيم وحشتناكي
به وضع يااينكه است ظالمانه و خشك اينحد تا شهري زندگي راستي به
روابطزندگي چگونگي در خود كهما است اين واقعيت.ديگرياست گونه
احاديث و قرآن را ما اجتماعي زندگي زيربناي.داريم موثري نقش خود
.كردهاند تبيين تمامتر چه هر دقت با گرانبها
كه را اهميتاموري كه است آن بر احاديثخداوند و آيهها اين در و
در كه داريم خبر راستيما به حال.نمايد ماگوشزد به برشمرديم
چند است؟ چگونه آنها معيشت وضع !ميكنند؟ زندگي يتيم چند ما همسايگي
كند خدا !ميگذرانند؟ سختي به را روزگار تهيدست اما آبرومند ، خانواده
.مسئوليم وگرنه بدانيم كه
همسايه و باشيم داشته همسايههايي ناگزيريمتا ما از يك هر بيشك
سكني محل تعيين از قبل است بهتر است چنين كه حال.شويم ديگران
و نپرهيزيم او با برخورد از تا شد خواهيم همسايه كساني چه با ببينيم
كه كسي جواب در (ص)اكرم رسول.نباشد ناگوار برايمان او با همنشيني
بعد بشناس را همسايه نخست):است فرموده بخرم ، خانه كجا بود كرده عرض
كرديم صحبت همسايه درباره حد اين تا كه حال (.كن خريداري را خانه
ويژگيهاي به ابتدا.بدانيم را بد و خوب همسايه ويژگيهاي است خوب
:ميپرازيم خوب همسايه
حضرت) است خويش همسايه حال جوياي پيوسته كه است كسي خوب همسايه -1
(ع علي
در و رابپوشاند خويش همسايه كهمعايب است كسي خوب همسايه -2
كمك منظور به و ضرورت هنگام به مگر نكند ، تفحص زندگياو و اسرار
كردن
آزار بلكه نميرسد ، ديگران به آزارش فقط نه كه است كسي خوب همسايه -3
.ميكند تحمل صبورانه را ديگران
او غياب در خودرا همسايه حيثيت و كهحرمت است كسي خوب همسايه -4
.كند اوغيبت سر پشت كسي نميدهد واجازه ميكند حفظ
خويش همسايه ياري به سختي و شدت هنگام به كه است كسي خوب همسايه -5
.نگذارد تنهايش و نورزد دريغ كمكي هيچ از و بشتابد
معروف به وامر باشد خود همسايه كهخيرخواه است كسي خوب همسايه -6
.ندارد دريغ او از منكررا از نهي و
در و كند شادي خود همسايه شاديهاي در كه است كسي خوب همسايه -7
.باشد او خاطر تسليبخش مصيبتها
.خويشباشد همسايه شئون و حافظحيثيت بايد خوب همسايه -8
غني وچه فقير چه همسايهها ، تمام كهبا است كسي خوب همسايه -9
و تلاش هيچ از فقير همسايگان به كمك در و داشتهباشد يكسان رفتاري
كس هر:ميفرمايد شريف حديث باره اين در.باشد نداشته مضايقه كوششي
.است نياورده ايمان خداوند به باشد گرسنه همسايهاش و بخوابد سير
ما همه براي ديگر عبارت به و همسايه بر همسايه حق موارد اين تمام
ويژگيهاي خود به خود خوب ، همسايه ويژگيهاي بيان با.است تكليف
به چيز ضدادهاهر با الاشياء تعرف:گفتهاند كه ميشود مشخص بد همسايه
همسايه راستي گفتيمبه سخن همسايه از همه اين.ميشود شناخته آن ضد
كيست؟
اربعون الجوار و ذراعا اربعون المسجد حريم:ميفرمايد (ع)علي حضرت
چهل همسايگي حريم و است ذرع چهل مسجد جوانبهاحريم اربعه من دارا
مسلمان عنوان به را ما مسئوليت عمق حديث اين در دقت چهارطرف از خانه
قيامت روز در نخواهيم چه و بخواهيم چه ديگر عبارتي به.ميكند روشن
طرف هر از خانه چهل تا خود همسايههاي همسايگي حق رعايت قبال در
نيست قادر بهانهاي و عذر هيچ و باشيم پاسخگو بايد و داريم مسئوليت
كنيم مراجعه خويش خويشتن به حال.بردارد ما دوش از را تكليف اين كه
قانع پاسخ خود وجدان براي حداقل يا قيامت روز براي آيا ببينيم و
جبران ميتوان و است باقي فرصت هنوز نداريم اگر !داريم؟ كنندهاي
با لااقل نيستيم معتقد فوق معتقدات از يك هيچ به اگر و كرد مافات
.بكنيم را همسايگان حقوق رعايت انسانيت و مردي آزاد صفت بر تكيه
حاجينبي -ايران