چهارم ، شماره 1118 نوامبر 1996 ، سال آبان 1375 ، 11 دوشنبه 21
|
|
ميبافد رويا ميكند ميگويدقاصدي قصه ماركز
يك هر اگر منميگويم:كلمبيا مسلح نيروهاي براي سخنراني در ماركز
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بهتر ما همه زندگي باشد خودداشته كولهپشتي در كتابي شما از
كلاس گارسياماركز گابريل امسال ماه ن فروردي:اشاره.خواهدشد
امريكاي روزنامهنگار يازده به روزنامهنگاري برايآموزش سهروزهاي
سركرده پابلواسكوبار افراد اقدام مقارن ايام همان.برپاكرد لاتيني
تنگنا در براي كه بود مخدر مواد قاچاق بينالمللي بزرگ باندهاي يكياز
برادر داشت اسكوبار با كه مذاكراتي جريان در كلمبيا دولت انداختن
دنيا در موقع آن در واقعه اين اخبار.ربودند را سابق رئيسجمهور
استعفايرئيسجمهور را خود گروگان آزادي شرط آدمربايان.يافت انعكاس
.كردند اعلام ماركز سوي از كلمبيا جمهوري رياست پست قبول و فعلي
مصاحبت از گزارشي ماركز كلاس شركتكنندگان از يكي پترونوسترو سيلوانا
-جهان سياست امريكايي فصلنامه در را مسائل ساير و استاد با خود
محمود ترجمه با را آن خلاصه كه كرده منتشر -امسال تابستان شماره
.ميخوانيد بيرجندي فاضلي
ما.بود نگرانكلمبيا آوريل ماه آندوشنبه در ماركز گارسيا گابريل
آمده گرد روزهاي سه دركارگاه لاتيني امريكاي دوازدهروزنامهنگار
و ويراستاري آموزش براي ادبيات نوبل جايزه برنده اين كه بوديم
را حكومت سامپر پرزيدنت:ميپرسيد ماركز.بود كرده برپا گزارشگري
كرد؟ خواهند كودتا نظاميان كرد؟ خواهد ترك
در كلمبيا ساحل در استعمار دوره در كه شهري.هستيم كارتاخنا در
و ميگذراند اينجا را اوقاتش بيشتر ماركز و شده برپا كارائيب درياي
براي پارسال را آن ماركز كه امريكايي -ايبريايي روزنامهنگاري موسسه
فعاليتهاي مقر نهاد بنا منطقه روزنامهنگاري كالبد در تازه جان دميدن
.است شهر همين در عمدهاش
تاثير راتحت ما چندان برنامه روز هماناولين در استاد با مصاحبت
براي او راكه سرنخهايي نتوانست ما از كههيچيك بود داده قرار
تلفن.بدهد دست به داشت لازم كلمبيا در اوضاع شدت از بحث به پرداختن
شماره و درآورد داشت خود كنار كه سياهي چرمي كيسه از را كوچكش
:پرسيد سويخط آن از منشي.گرفت را كشور هفتهنامه بزرگترين سردبير
شما؟
ودر است معروفي آدم كه ميداند او.ماركز گارسيا:داد جواب
امريكاي ما.بزنند حرف گابو با دوستدارند همه لاتين امريكاي
اينطريق از تا صداميزنيم كنيهاش با را شخصيتسرشناس اين لاتينيها
نزديك او معروفيت و موفقيتها از كوچكي چند هر پاره به را خود
.كنيم
موريسيووارگاس.نرسيد دقيقهاي ماركزبه گارسيا گابريل انتظار
سامپر پرزيدنت هولناكمشاركت ماجراي مشغول سردبيرسمانابهشدت
لاتينيها امريكاي ديگر مانند هم او اما.بود مخدر مواد قاچاقچيان با
روزنامهنگاريش نشدني سيراب عطش فرونشاندن پي در گابو كه مواقعي در
.ميشمارد مغتنم را ماركز گارسيا گابريل با صحبت فرصت برميآيد
لاتين امريكاي اوضاع از اطلاع براي را فرصتي هر گابو كه همانگونه
.ميشمارد مغتنم
فيدل با بهرفاقت و تنهايي سال امريكاباصد متحده ايالات در گابو
همچنان استكه نويسندگان ازبزرگترين يكي او.است كاسترومعروف
يكي كاسترو فيدل كه ميكند اعلام بيپروا و مينويسد كتاب يك سال سه هر
امور به گابو.ميدارد دوستشان دنيا در كس هر از بيش كه است كساني از
به لاتين امريكاي عمده سياسي مناقشات در و شده وارد نيز سياسي
.ميپردازد ميانجيگري
و دولتكلمبيا و ارتش بين مذاكره فتحباب اميد به گابو قبل هفته
نيروهاي از براي 500نفر دهيم خاتمه كشتنهمديگر به اينكه براي
سخنراني اين در او آخرينكلام.كرد سخنراني دربارهادبيات مسلح
داشته خود كولهپشتي در كتابي شما از يك هر اگر ميگويم من:بود چنين
.خواهدشد بهتر ما همه زندگي باشد
گوش گابو به و بودم دركارگاه شركتكنندگان از يكي قصهگوييمن
برق سفيد كفشهاي كه گهگاه جز و ميگفت قصه روز سه بهمدت كه ميدادم
او گفتن قصه به دربست حواسم ميكشيد خود سوي به را نگاهم انداختهاش
نويسنده ميگويد و.باشد خوابآور بايد خوب نوشته گابو عقيده به.بود
تسليم و درآورد اسارت به كند ، مسموم را خواننده كلمات با بايد
عهده از گابو اگر.برود هم او ميرود قصه كه كجا هر به تا خودسازد
همان به نيز گفتههايش در -ميآيد كه -برآيد نوشتههايش در امر اين
.قصهنويسي در استكه همان قصهگويي در او است استاد اندازه
فيدل با:گوشميداديم ديگري ، از پس بزرگ ، يكي قصههاي به كارگاه در
كه ديده خود چشم به منفجرشود ، بود بنا كه بود دركالسكهاي كاسترو
خواننده بچگي در خورده ، بستني مفصل 18ليوان غذايي صرف از فيدلپس
فرويد باليني داستانهاي يسوعي ، دبستان در تحصيل موقع و بوده حريصي
كلا 20 بزرگش فرزند و همسر با بهيوكناپاتافا سفرش و خوانده ، را
(1).است برداشته خرج دلار
جالب قدرت مردان با ملاقاتهايش و ازسفرها او گزارشهاي به دادن گوش
از كلام روال اينكه بيم از.ميكند سرگردان را شنونده ازطرفي و است
مسائلسرگردانكننده از سوالهايم با را سخنش نميخواستم برود دست
چپش سياسي مواضع كهبهخاطر آدمي همان امروز.كنم قطع گزارشهايش
پرو ، محكمرئيسجمهوري مشت از ندارد متحدهرا ايالت به ورود اجازه
است ، بيزار شديدا ازساندينيستها ميآيد ، خوشش آلبرتوفوجيموري
كمونيسم غولهاي تبعيتاز جاي به كه گفتهاست ماركوس فرمانده به و
لاتين امريكاي دارد عقيده كه آدمي.گيرد پيش را مكزيكي جوانان راه
سد اين اگر و شده امريكا مقابل در سدي كه باشد ممنون كوبا از بايد
.ميآمد هم قاره نقطه تاجنوبيترين امريكا نبود
وقايع نقل گاه و تحليل و ميكند ابراز احساس با را مباحث ماركزاين
سوال همچنان مواضعش اما.گردد زيباتر داستان تا ميكند آن چاشني را
خوب قصهگوي ميكند؟ بحث سياست از چطور قصهگوست كه كسي است برانگيز
سياسي بازيگر توانا قصهگويي اگر باشد؟ هم خوبي سياسي ميانجي ميتواند
شد؟ نگران بايد شود خوبي
گابو برنامهكارگاه ، ختم از پيش دوستانمساعتي براي كردن قاصدي
.گذاشت آزاد همه براي سوالرا هرگونه طرح كرده ، بيشتريپيدا آرامش
كه نيوزويك خبرنگار كه بود جهت بدان خصوصا ما به اجازه اين دادن
ميان در او از تا بود شده دعوت بود گابو درباره گزارشي تهيه سرگرم
طفره آن از هم او و شد شروع كوبا از سوالات.كند ديدن دانشجويانش
.ميرفت
او و ميبيند چگونه را كاسترو بدون كوبا كه پرسيد امريكايي خبرنگاري
.مرد نخواهد هم ابد تا فيدل.نميبينم اصلا:داد جواب بلافاصله
گابوخواهد به زدن نيش با كه اينتصور با ونزوئلايي روزنامهنگاري
سياسي كار براي را شما كسي:پرسيد بكشد او از را جوابي توانست
نقش به چرا پسنداشتهايد هم دولتي كار و نكرده ، انتخاب
درآمدهايد؟ كاسترو فيدل صدراعظمافتخاري
بكنند دلي بد روي از كه سوالي به:خشمگفت سر از صراحتا ماركز
و است من دوست فيدل كه چون:داد جواب وصف اين با.نميدهم جواب
مرتب من بدهد ، انجام دوستش براي كاري همه بايد آدم كه دارم عقيده
.ميكنم قاصدي دوستانم براي
ديكتاتورها ، جمهور ، روساي ميكند برايشانقاصدي او كه دوستاني
به پيام ارسال براي او.هستند سرشناس نويسندگان و روزنامهها ، ناشران
.ميگذارد وقت جمهور ، روساي مجالس در يافتن حضور يا و چريكها گروههاي
كوشش سالها:وادارد همديگر با گفتگو به دشمنانرا تا ميكند سعي
همچنين.كنم نزديك هم به را فوئنتس كارلوس و اوكتاويوپاز تا كردم
سكتر خوليو با مكزيك سابق رئيسجمهور ساليناس كارلوس نشاندن براي
البته كه كرده اقدام ميز يك سر مكزيكبر هفتهنامه مستقلترين دبير
پشيزي خيرخواهيها اين همه براي ميگويد ماركز.است نرسيده جايي به
و نكرده تهيه هواپيما بليت برايش كسي هم مورد يك در حتي و نگرفته
باشد داشته رابطه منطقه در كس همه با كه ميآيد سنگين او بر هم اين
.باشد فيدل درباره فقط ميكنند وي از كه سوالهايي اما
وقتصرف دوستانش بين برايميانجيگري گابو كه چيست دليل باري ،
درون آنجابه از و هواپيماها به ضدگلوله خودروهاي از و ميكند
منطقه مشكلآفرينان و غائلهسازان بين دوستي رابطه وجودبرود قصرها
علتي و والا انگيزهاي بايد.نيست سوال اين به كافي پاسخ وي با
خون جريان حفظ بهدنبال مرتبا مرد اين تا باشد كار در انديشمندانه
كه امسال شهريورماه در.باشد منطقه سياسي و اجتماعي رگهايبيمار در
نوشته روز هر آن طي در كه شد سالي پنجاهمين وارد شد ساله گابو 69
شود؟ جدا تحريرش ميز از تا واميدارد را او عاملي چه.است
به را تاشو كامپيوتر باشد جا هر در كه است گرفته ياد ميگويد ماركز
با.بنويسد باشد كه شهري هر در و هتل هر از اتاق هر در و زده برق
كه كرد كتابش آخرين رساندن بهپايان صرف را گذشته سال سه ترتيب همين
كتاب.كلمبياست در مخدر مواد خشونتبار فرهنگ از غيرداستاني اثري
در دولتي مقامات از يكي خواهر روزنامهنگارو هشت شدن ربوده سرگذشت
در اسكوبار پابلو مخدر مواد سلطان دستور بنابه و 1991 سال 1990
.شدنشبود تسليم براي او با مذاكره سرگرم دولت كه شرايطياست
صحبت كه كتاب اين از ماركز.دارد نام آدمربايي كتاباخبار اين
خبرنگاري روزهاي اولين از كه كسي همان يعني ميشود روزنامهنگار ميكند
هفت در اينك كه او داستانهاي.است بوده و 1960 دهههاي 1950 در خود
پيوس پاپ سكسكه در قطعهاي از شده منتشر و جمعآوري صفحهاي جلد 500
ونزوئلايي خانوادهاي انتظار دقيقه به دقيقه گزارش تا گرفته دوازدهم
مقالاتي سلسله تا و ميدهد ، نجات را دخترشان جان كه واكسني براي
ماركز كه را ، دهه 1960 اواخر در شرق بلوك در زندگي پيرامون روشنگر
.دربرميگيرد بود ، قرصي پا و پر كمونيست
پنج اوپارسال.ميخواند دنيا كار بهترين را روزنامهنگاري ماركز
كه ميگويد ما به و تدريسپرداخت به روزنامهنگاري كارگاه در نوبت
علاقهاش و.اوست علائق بهترين از يكي باروزنامهنگاران گذراندن وقت
را كارتاخنا محلي روزنامه از نسخهاي كه است تازهكاري خبرنگار همچون
:ميخواند ما براي بلند و برود آن نيازمنديهاي وقت سر به و آورده گير
داخلي تماس 6601127 تلفن.نشده سوار قطعاتش.فروشي آكبند نو ، بخاري
.فروميرود فكر به و ميكند مكث سپس بدويا گلوريا113
بخاريش امابخاريبفروشد ميخواهد زن اين داريم؟ خبر چه ما ببينم ،
اينجا كه ميبندم شرط سواست؟ ازهم قطعاتش چرا چرا؟.نشده سوار
شماره و ميگويد را حرف اين.بزنيم تلفن بيائيد.باشد نهفته داستاني
.راميگيرد
دارد ادامه
:پانوشت
امايوكناپاتافا بابنيامده اين در توضيحي مقاله اصلي متن در (1
.است فاكنر ويليام خياليداستانهاي مكان نام