چهارم ، شماره 1121 نوامبر 1996 ، سال آبان 1375 ، 14 پنجشنبه 24
شهادت سرفراز سروهاي
تهران استان شهيد سرداران بزرگداشت همايش پيشباز به
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
...عليه صدقواماعاهدوالله رجال منالمومنين
اسلام ، بزرگ همهشهيدان همچون مقدس ، بزرگدفاع سرداران از بسياري
عشق آتشين جام از را شربتشهادت و گفتند لبيك حقرا نداي
دفاع طول 8سال در كه بودند زمينيآسماني سرخوشان آنان.نوشيدند
مجاهدات و رنجها همه.گشودند خداوند ملكوت بهسوي راهي حقيقت ، از
هجومها.بود عشق فروبسته قفل از رمزگشايي كمال ، عرصه ابرمردان آن
و رازگويان طريق ، همين در و داشت نام طريقالحق يكسره آنان حملههاي و
...رفتند غمش زيرشمشير به رقصكنان
نزديك درآيندهاي كه تهران ، استان سردارانشهيد بزرگداشت همايش
از كردن ياد و پاكباختگي ، روزهاي به سپاردن دل شد ، خواهد برگزار
ميساييد تن خاك به آسمان روزها ، آن.بيهمتاست نبردي حماسي روزگاران
جايي معشوق جوار در ميتوانست بود ، كرده آزاد تعلق از دل هركه و
خونرنگ آزمونهاي آن و سرخ روزهاي آن در حماسهها زيباترين.بيابد
سرداران سيرت و سيره سطرسطر در حماسهها ، اين.شد ثبت تاريخ برصحيفه
.درخشيد خواهد ابد تا و يافت درخشش شهيد
عشق مجاهدانعرصه آن و مومن آنرادمردان سرفراز ، سروهاي آن ياد به
يادآوران ياد به دل صفحه اين در و هفته هر پس ، اين از اعتقاد ، و
.داد خواهيم
...باد مقدسجاودان دفاع شهيد سرداران ياد
كلاهدوز شهيد خاطرات از برگهايي
ميرود ، شهيد او پيش مشكلي برايرفع نيروها ، از يكي كه وقتي
خارج كار اتاق از او اتفاق به كه ميگيرد تصميم او ديدن با كلاهدوز
آنجا خوب هواي از هم تا ;بنشينند ساختمان حياط چمنهاي روي بر و شده
صحبت گرم آنها كه وقتي اما.دهد گوش او حرفهاي به هم و كنند استفاده
چمنها روي !برادر:ميگويد آمرانه لحني با و آمده جلو دژبان بودند ،
عكسالعملي خود از اينكه بدون آن ، شنيدن با كلاهدوز شهيد.ننشينيد
خارج آنجا از همراهش اتفاق به و ميشود بلند جا از دهد ، نشان
.ميشود
.ميشود تمام گران خيلي كلاهدوز ، همراهشهيد شخص براي دژبان حركت
آخر:ميگويد و نميتواند ولي نگويد ، چيزي و بنشيند ساكت ميخواهد هرچه
تو با تو امر تحت نيروهاي از يكي كه ميدهي اجازه چگونه !مسئولي تو
كند؟ برخورد اينگونه
تو كه است حرفي چه اين:ميدهد خونسرديجواب كمال در كلاهدوز شهيد
و بود ما از اشتباه خوب !گرفت نشنيده را حق حرف كه ميشود مگر ميزني؟
.ميپذيرفتيم بايد
به كهخوب خواست او از و رافراخواند همسرش روزي كلاهدوز شهيد
.نگاهكند او دندانهاي
كرده تصور شوخي يك بيشتر را شهيدكلاهدوز حركت اين كه حالي در همسرش
دندانانسان آخر:داد پاسخ كلاهدوز شهيدپرسيد را كار اين علت بود ،
مقاومتدندان بيفتد ، اتفاق انسان حادثهايبراي اگر.است سختي عضو
.است ديگر اعضاي از بيشتر
آن كه اين از بعد ليكن ;بود نگرفته جدي را سخن اين شايد آنروز همسرش
شهيد پاك بدن شد ، كلاهدوز شهادت به منجر كه پيشآمد هوايي سانحه
توصيه به اما ;بود مشكل آن تشخيص كه بود درآمده حالي به كلاهدوز
.كنند شناسايي را او جسد توانستند دندانهايش روي از همسرش ،