چهارم ، شماره 1129 نوامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 24 يكشنبه 4
...ميآيد آواز هنوز ! كنيد دقت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كه سان آن است ، نخفته فرو سخت ، گذرگاههاي در هنوز گامهاشان صداي
.شان سخت آواز
وكوثر زمزم آب به ديدند ، نور رادر سرنوشت خونين ميدان شتابان ،
.رفتند فرا خدا ، عرش تا ستارگان از هودجي بر و كردند وضو
خود كه آمد بدرقه به خورشيدشان.ماندگار بودند تناني روئينه
نشناخته ، معبود پاي از سر.عشق كهكشانهايسترگ در بودند خورشيدي
.پيوستند او به و جستند را
از پر كردند ، سبز دادند ، آب رگهايبگشوده زلال با را سوخته دشتهاي
هديتي شد ، برآسمان و برآمد شقايق عطر خاك ، از كه سان بدان شقايق ،
آنان چكامه اكنون كوهساران.است راستيني گواه تاريخمان كه بيمانند
.ميخوانند زمزمه به چشمهها و ورود آب و ميسرايند را
بر را خويش نام هريك روز واپسين در و آمد خواهند باز همه آنها
.بسيجي شان همه نام.نوشت خواهد بهشت گلهاي از خوانچهاي