چهارم ، شماره 1134 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 1 يكشنبه 11
|
|
عرش سوي به چرخزنان
مولوي سماع
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
زمان ، :شود رعايت بايد سهچيز سماع در غزالي محمد امام نظر از
مكان ، اخوان
و شريعت نه و فلسفياست مسلك نوعي و محسوبميشود طريقت ايران تصوف
.دين و مذهب
و وزهد دنيا ترك انديشه ترويج به هجري دوم و اول سدههاي در تصوف
يافت برتري آن عملي جنبه بر نظري جنبه سه سده در.داشت گرايش قناعت
حسين الحق نغمهانا و گرفت شكل وجود وحدت عقيده سدهسه پايان در و
هجري چهارم سده درگرفت اوج بهحلاج مشهور بيضاييشيرازي بنمنصور
صوفيه عقايد نشر به ايراني عارفان خانقاههابرخي تشكيل با
يا مراسمسماع خانقاهها در صوفيان خاص مراسم از.پرداختند
فرق بيشتر قبول مورد سماع مراسماست دستافشاني كما پايكوبي مراسم
و ورديه سهره (ابوحامد) غزاليه مولويه ، چشتيه ، :جمله صوفيهاز
سماع.است خرازيه و همچوننقشبنديه ديگر بعضي مخالفت مورد و قادريه
رواج پيروانچشتي ميان در پاكستان و هند صوفيه خانقاههاي در هنوز
.ميگويند قوالي آن به كه دارد
بيست نوزدهمتا از ساله همه كه است تركيه قونيه در سماع مراسم اوج
سالروز بهمناسبت دسامبر شانزدهم تا دهم مطابقبا آذرماه ششم و
يا ORSيا عرس آنشب كهبه ميشود برپا ((26آذر درگذشتمولانا
و ملكوتبود باغ مرغ مولانا آنان عقيده به زيرا.ميگويند AROS عروس
پرواز به و شكست درهم را قفس شبي چنين در و محبوس تن قفس در
:درآمد
خاك عالم از نيم ملكوتم باغ مرغ
بدنم از ساختهاند قفسي روزي دوسه
بردوست تا كنم پرواز كه خنكآنروز
بزنم پروبالي سروكويش هواي به
آنجلالالدين موسس كه مولويه براساسطريقه قونيه در سماع مراسم
دارد رواج تركيه در اينطريقه.ميگيرد انجام مولوياست ، محمدبلخي
طرف از خويش وجودي وحدت افراطي نظرات علت به طريقت اين ودرويشان
دكرجلي طريقت اين درويشان.شدند طرد ايران از صفوي اول طهماسب شاه
.ميدارند معمول سماع و موسيقي با را
فرانسه در و DervishesWhirlingانگليسي در سماع واژه معادل
اروپائيان.ميباشد چرخان بهمعنايدرويشان Tournevrs Les Derviches
درويشان كه گفتهاند رقصنده يا چرخزن درويشان طريقه اين به جهت بدان
سازهاي با و ميزنند برزمين را خود راست پاي سماع ، و ذكر حال در
شده گفته.ميكنند افشاني دست و ميگردانند آن گرد را خويش پيكر مختلف
.است كرده تلقين خود پيروان به مولانا را روش اين كه است
آنان ازنظر سماع و ميخوانند Semaراسما سماع تركيه تركان
دف ، رباب ، ني ، :سازهاييهمچون همراهي به ازدرويشان گروهي چرخزدن
.ميباشد (بهيكديگر متصل كوچك دوطبل قدوم)قدوم سرنا ، دهل ، چنگ ،
داشته مركزي آسياي و سرزمينخراسان در ريشه اينسازها ظاهرا
استبهدنيا بوده روزگار آن مركزخراسان كه بلخ در مولانا زيرا
.است آمده
ويلنسل پيانوو ويلن ، كمانچه ، تنبور ، قانون ، عود ، زمانها بعضي در
درويشان تاييد ويلنسلمورد و پيانو اما راهيافتهاند سماع به نيز
شده نواخته سماع مجلس درچند فقط و نگرفته قرار طريقهمولويه
.است
و پايكوبي سرور ، شنيدن ، عرفاني اصطلاحات فرهنگ تعريف برطبق سماع
هيجانات براساس كه است وحالتي است شده معنا صوفيان دستافشاني
سالكان و معرفت راه عارفان به باطني وجد و شور و دروني خروش و عاطفي
را آنها بيگاه و گاه و ميداده دست وحدت كعبه به واصلان و حقيقت طريق
و هرزمان در خويشتن از بيخود و برخاسته خود خواست از كه واميداشته
دست دشمنان وشتم ولعن بدخواهان طعن و قعر از بيپروا مكان هر
.كوبند برزمين پاي و بچرخانند تن و بيفشانند
به آمدن از پيش كه ميدانند غيب عالم پيك را موسيقي نواي اين صوفيان
.گرفتهاند خو آن به و شنيده را آن عالم اين
وقار با آرميده كهشخصي چيست سبب:معروفجنيدپرسيدند عارف از
او از و ميافتد او نهاد قلقدر و اضطراب ميشنود ناگاهآوازي
اول ميثاق و ازل عهد در تعالي حق:گفت ميشود؟ صادر غيرمعتاد حركات
اعراف سوره آيه 171).كرد (بربكم الست) خطاب بنيآدم ذريات و ذرات با
:كه گرفت پيمان آدم فرزندان ارواح از خداوند كه است روزي روزالست
در كلام آن عذوبت و خطاب آن حلاوت (آري:گفتند نيستم؟ شما خداي من آيا
آن لذت بشنوند خوش آوازي كه هرگاه لاجرم بماند ، ايشان ارواح مسامع
.درآيند آن ذوق به و يادآيد خطابشان
كه گرفت دلبايد از سماع حكم:سعادتميگويد كيمياي در غزالي
بجنباند باشد دردل كه را آن بل نباشد كه نيارد دردل هيچچيز سماع
:ميكند بيان چنين را مطلب اين شمس ديوان در مولوي
است زندگاني جان آرام سماع
.جاناست جان را او كه داند كسي
سه به موردعلمالجبال در و است هنرمتعالي يك مولانا براي موسيقي
مولانا كه است شده وگفته ميكند اشاره سماع و عشق ، موسيقي عنصر
خود بهشاگردان و است سروده سماع درحالت را خود اشعار از بسياري
را الهي نور تا آنهاميخواسته از و ميبيند را هرچيزخدا در ميگفته
ميگويد نامه ابتدا كتاب در ولد سلطان.كنند تماشا چشمهايش دردرون
طبق و نميكرد سماع مطلقا تبريزي باشمس شدن آشنا از قبل مولانا
آن و نكشيد آن از دست عمر پايان تا و نمود آغاز را سماع شمس درخواست
.درآورد خود آيين و طريقت صورت به را
مكان ، زمان ، :شود رعايت بايد سهچيز درسماع محمدغزالي امام نظر از
اخوان
آسوده و داشتهباشند ذهني مشغوليت افرادنبايد سماع موقع در:زمان
يا باشد ، مشغول دلي كههروقت.يابند حضور درجلسات بال فراغ با و
.بود سماعبيفايده باشد مشغول و پراكنده دلها وقتي
باشد فرددرستكاري به متعلق كه جايزميدانستهاند كه مكاني:مكان
خانهظالمي به يا بود ، وتاريك ناخوش جايي يا رهگذريباشد ، چون
.شوريدهبود وقت همه بود ،
از بايد ميشوند داده شركت سماع مجلس در كه كساني:(ياران) اخوان
است سماع منكر كه كسي حضور درباشند مطلعي و منزه افراد اخلاقي لحاظ
و متكبر شخص حضور در و ميسازد تحمل غيرقابل خود حضور با را مجلس و
.نيست جايز كردن سماع ميكند وجد به تظاهر كه صوفي يا
كنندهچگونگي بيان كه ميخورد بهچشم اصطلاحاتي عارفان سماع در
.نيزميباشد سماع مراسم
يا خوش صوت يا نغمهموزون ، يك شنيدن با كهعارف است حالتي:وجد
سجده به ميزند ، فرياد ميگريد ، ميآيد ، هيجان به بياختيار زيبا -شعر
ميرود حال از حركت و هيجان شدت از گاهي و ميدرد تن به لباس:ميافتد
.ميافتد اغماء به و
پايبرزمين كوبيدن و چرخزدن با سماعرا مراسم صوفيان:كوبي پاي
گفتن با ميآمد وجد به وقتي مولانا كه است گفتهشده و ميدهند انجام
چرخ هنگام نيز قونيه سماع در.ميزد چرخ و ميكوبيد برزمين پاي هي
چرخ با همراه و ميشود بلند راست پاي و نقطه يك در ثابت چپ پاي زدن
محور دور به راست به چپ از چرخ.ميآيد فرود برزمين دوباره درويشان
زمين روي مخلوقات كليه و جهان گوشه چهار از كه معناست اين گوياي قلب
.هستند پذيرا خود محبت و عشق آغوش در را
در چرخيدن.ميباشد موحد عرفاني كهمقام است توحيد نشانه زدن چرخ
و ثوابت از ستارگان جميع و زمين.دارد اهميتفراوان مولانا نزد
آدميان از هريك.دورانند و حركت در دائم طور به كهكشانها و سيارات
ادامه ابد تا گردش اين و شد خواهد درون خاك در و آمده برون خاك از
:دارد
رقصند در جهان ذرات همه
نقصند از كمال به نهاده رو
و حيات ونشانهي كمال مايه جنبش و وحركت سيروسفر مولانا مكتب در
.وجان جسم مرگ و است نشانهزوال توقف
به نشانهرسيدن و است محبوب وصال خوشحالياز علامت:دستافشاني
نمادي افشاني معتقدنددست مولويه.اماره شكستنفس و كمال مرتبه
و ميكنند خم راست برشانه كمي را سرخود.(ع)علي حضرت ذوالفقار از است
طرفين به را دستها و.است شمشير دسته حكم در درويش گردن سرو
.ميگشايند
از است دهندهدري نشان كه ميبرند سويآسمان به را راست دست كف
نشان است زمين سوي به كه چپ دست و كننده سماع بردلي الهي واردات
.بركائنات است نعمات آن نثار دهنده
:ميگويد ودستافشاني پايكوبي تعبير در سعدي
مست حالان شوريده كه نداني
دست رقص در برفشانند چرا
واردات از بردل دري گشايد
بركائنات سرودست فشاند
دوست برياد رقص بود حلالش
سماع ازمراسم چلپي الدين اوستتفسيرجلال در جاني هرآستينش كه
:استكه بدينگونه
برسر قبر نشانهسنگ به را مولويه كلاه سماعكنندهسكهيا درويش..
با و ميداند خود كفن را كننده سماع سفيد لباس يا وتنوره ميگذارد
معنوي تولد مياندازد ، دور به را مادي علائق كليه خرقه برانداختن
.ميكند آغاز را حقيقت سوي به پرواز چرخزدن با مييابد ، را نويني
به چرخزنان و گذاشته زيرپا را خود كهخودي است بندهاي كننده سماع
ميشود اصل و كمال و حقيقت به چون و ميپيمايد راه اعلاء عرش سوي
تا برميگردد زمين به معراج اين از دوباره و ميگردد فناءفيالله
از پس نيز خدا رسول همچنانكه.دهد ادامه را خود عبوديت و بندگي
بر مقدم را كلمهعبده كه آموخت خود امت به و بازگشت زمين به معراج
.رسوله و عبده محمد اشهدان:بازگويد كلمهرسوله