چهارم ، شماره 1139 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 7 شنبه 17
|
|
اعتدال از خروج نشانههاي
بخشدوم - لغزشها و ارزشها
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بوده ، مذاهب و اديان كهگريبانگير انحرافاتي و بلايا جمله از
و بنيانگزاران عقايد ، غلودرباره اصطلاح به يا و افراطگرايي
است مكتب و دين يك قهرمانان
منشعالي و رفتار با فقط نه مكتبعصمت ، بزرگ شاگردان و صحابيان
اشاعه بلكهبا بودهاند ، انسانها همه عياربراي تمام الگوهايي خود
آموزههاي وحفظ دين تداوم موجبات وديگران ، اقران ميان در سنت
بزرگترين خود ، حيات دوران در آنان.كردهاند فراهم را معصومين
ايشان برگزيدگي بر دليلي خود اين كه داشتهاند نصيب را الهي توفيقات
.است متعال خداوند نزد در مقامشان عظمت و
عصمترا و نبوت سپهر ستارگان همروزگاريبا و مصاحبت توفيق آنان
آموزگاران بزرگترين محضر در آموختن و تحصيل توفيق آنان.يافتهاند
و پيامبر بيرق زير در مجاهدت و همراهي توفيق آنان.داشتهاند را خلقت
واسطههاي آنانبردهاند نصيب را آنان راه در شهادت يا و اطهار ائمه
در بيبديل مقامي به طريق اين از و شده پسين روزگاران در سنت اشاعه
و (ص)پيامبراكرم...بالاخره و.يافتهاند دست مسلمانان تمامي ميان
انسان هيچ كه فرمودهاند بياناتي آنان حق در گاه ،(س)بزرگوار ائمه
اين از يك هراست نداشته رشكانگيزي بهره و نصيب چنين ديگري
كفايت ايمان عالم برگزيدگان آن برتر مقام بيان براي توفيقات ،
.ميكند
خود صحابه آن ، كهدر است شده نقل (ص)ازپيامبراكرم مشهوري روايت
مثل:ميفرمايد امتگوشزد به را آنان مقام و توصيفنموده را
بهشكلهاي روايت اين.اهتدي منها بشيء اقتدي من النجوم ، مثل اصحابي
عامه صحاح و سنن طريق از بهويژه و شده تكرار و آمده نيز ديگري مختلف
در بايد گويا و شده مناقشهها حديث اين ضعف و صحت در.است شده نقل
كتب و نبوي احاديث و قرآن كريمه آيات زيرانمود ترديد آن اصالت
دارند دلالت نيز و حديثنجوماند بطلان بر گواه و شاهد فقه ، و تاريخ
ما به است ، كرده همراهي وي با صحابياي اينكه بهصرف (ص)خدا رسول كه
افرادي صحابه ، ميان در زيرا ;نميدهد را وي به اقتداي و پيروي اجازه
رجال علم عالمان و حديث اهل.داشتهاند وجود نيز مجرم و فاسق منافق ،
لذا و (1).كردهاند روشن را حديث اين نقل طرق و راويان همه ضعف نيز
.نمايد ايجاد اذهان در اشتباهي صحابه ، نام مطلق نبايد
و (ع)علي و (ص)اكرم رسول صحابيان برگزيدهترين از تن چند اينحال با
كالنجوم اصحابي حديث بيشكمصداق كه دارند مقامي بزرگوارش ، فرزندان
نجات كند اقتدا بدانان كس هر و هدايتاند مكتب ستارگان آنان.ميباشند
اگر و است اندك و معدود گروه اين تعداد كه است بديهي.يافت خواهد
انبوه ميان از.نمييافتند ارجي و اعتبار چنين ميبودند ، بسيار
اندك گروهي تنها ميزيستند ، اسلام صدر در كه مومناني و مشتاقان
رسانند بهجايي را خود و يابند دست والا مرتبهاي چنين به توانستهاند
اهل حريم به را او صراحتا پيامبر رسيدو فارسيمحمدي سلمان فيالمثل كه
رفا ص و شناخت عام صفتي به نبايد را گروه اين.فرمود داخل بيت
ملازمت و معاشرت بر كه است عام صفتي چراكهصحابي ناميد ، صحابيان
هر و ميگيرد دربر را وسيع دايرهاي نيز اصطلاح در (2).دارد دلالت
قيد حتي برخي و (3).است صحابي باشد ديده را (ص)پيامبر كه مسلماني
- را گروه اين همه !بزرگان از چند تني (4)برداشتهاند هم را ديدن
در ابنحزم جمله از.كردهاند تنزيه - (ص)محمد ديدار فيض بهجهت شايد
.(5)قطعا مناهلالجنه كلهم الصحابه:است گفته الاصابه
پيامبر ديدار فيض به كهحتي كساني درباره نظر ، اين بطلان
نموده ، كاهلي ياريش در گاه كرده ، پشت وي به گاه و شده نائل ( ص)اكرم
و مقياس به كردهاند نقل حديثي او از بهدروغ گاه بدتر ، ازهمه و
و شوند تطهير ميبايد صحابيان اگر.است معلوم كاملا عقل ميزان
.است آنان پاك كارنامه و صالح عمل به باشند مفتخر بدانان مسلمانان
عالي نمونههاي آلايش جز نتيجهاي غيرمعقول و افراطي نگرشهاي اين
:(ع)علي امام بهگفته.ندارد اسلام در تربيتي
(6) وادب حياءوعفاف و ثابت ، لعقل انماالفخر
فرهنگ و پاكي و آزرم به استواراست ، خرد به هست باليدني اگر
.است
و سلمان نظير (ص)رسول حضرت برگزيده صحابيان صفات بزرگترين جمله از
و نبودند زاده اشراف كه بود اين..و ميثم و مقداد و بلال و ابوذر
فيضي و تربيت در مستحيل آنان.نداشت وجود آنها در نيز برتريجويي خوي
كبر از آنان همچنين.بودند كرده ارزاني بدانان رسول و خدا كه بودند
.بودند پاك و بري كاملا نيز ديگران به بزرگيفروشي و
صحابيانحضرت توده از را وبرگزيده راستين صحابيان كه معياري
پيامبر ازدرگذشت پس وقايع به گذرا ميسازد ، نگاهي جدا (ص)رسول
آسيا بهسوي ياري دست كه اندكي گروه درخشان چهره اينزمان ، در.است
كه بودند كساني همان اندك ، گروه اين.شد مشخص كردند دراز حق سنگ
فرومرده اعتقاد و زهد انوار شعاع در را نفساني اشتياق آتشهاي تمام
و زدند حلقه (ع)علي و فاطمه گرد بر استوار و آرام آنان ، .بودند
گرد بر آنان حلقه.آموختند مردم همه به را درس بزرگترين و آخرين
دايره ترسيم و ،(ع)علي امامت صحيفه بر حقانيتي مهر ،(ع)علي ولايت
اميري و (س)فاطمه چون بانويي آنكه بهويژه.بود آنان خود اعتبار ابدي
تمام اعتمادي و ميدادند قرار خود رايزني طرف را آنان (ع)علي چون
.ميفرمودند ابراز بزرگمردان بدان
مسلمانانبهراهي آمد ، پديد (ص)رحلتپيامبر از پس كه شرايطي در
شناخته بهخوبي شرايطرا اين (ع)علي اميرالمومنين.شدند كشيده ديگر
غروب بهمحض مردمان ، .بود داده هشدارها خويش ياران بدان ، به نسبت و
ناحق از دم گروههاگروه و بازگشته سابق آيينهاي به (ص)محمد جسم
و ميپرورد سر در خيالي كس هر.ميزدند اسلام حق برابر در جاهليت
توفان اين ميان در.ميجست كبر و تعصب و بزرگبيني خود براي زمينهاي
امواج از و آوردند دوام صحابيان از گروهي اندك تنها انحراف ، و فتنه
تباه يكسره ديگرانبردند بدر سرفراز و سالم را خويش ايمانهاي بلا ،
.نهادند گام ناگوار بس بهراهي و شدند
(7)بهقاصعه ، معروف حيرتانگيز و مفصل خطبه در (ع)علي اميرالمومنين
از ضمنامجموعهاي.ميفرمايد اندرز مهم وبسيار باريك زمينههايي
سربرآورده دوباره غروبجاهليت ، از پس كه را واجتماعي اخلاقي انحرافات
داوري و نقد مورد و آشكارنموده خويش ، سخن تازيانه بودبه
.قرارميدهد
نام بدين را خطبه اين و ;شمردناست خوار بهمعناي قاصعه
;شمردهاست خوار آن در را بزرگيفروشان (ع)امام چون ناميدهاند ،
تشنگي ، بردن دانستهاند ، بهمعني ازقصع ريشهآنرا نيز محققان برخي
خود از را تكبر خطبه اين شنونده:كه كردهاند استدلال اينمقام در و
(8)رفعميكند را تشنگي آب بانوشيدن تشنه ، چنانكه ميسازد ، دور
در كه است خطبهقاصعه در (ع)مولاعلي سخن ومحور بستر موضوع ، اين
مستعد جانهاي و ميدهد هشدار را خود مخاطبان عميق ، بليغو ساختاري
كلمات ، شتابان ضرباهنگ توصيفها ، تناسب مثالها ، كثرت.ميپرورد را
واژگان قدرت ديني ، قصص و قرآن به سنجيده استنادات معاني ، پيوستگي
با عاطفي و عقلي و رواني و اجتماعي لايه چند برخورد بالاخره و برگزيده
در كه بخشيده ويژه جايگاهي را خطبه اين خودبزرگبيني ، و كبر مسئله
چنين.يافت ميتوان بهسختي آن از موثرتر نظيري ديني ، آثار منظر
فردي احوال و اجتماعي اوضاع در آن اهميت بيانگر موضوع ، يك در تفصيلي
عصبيتهاي و اشرافيت باد و ميشدند دگرگون نوبهنو ، كه مردمانيست
.درميآمد بهجنبش سرهاشان در واهي بهانههاي به واپسمانده و فرسوده
خود بربرادر كه مباشيد قابيل همچون:ميفرمايد (ع)اميرالمومنين
بزرگ را خود او كه جز بود نداده برتري هيچ اورا خدا و نمود ، تكبر
افروزيد او دل در آتش حميت ، واداشت ، دشمني به را وي حسد چون پنداشت ،
هلاك موجبات بدينترتيبحميت (9)...دميد وي دماغ در كبر باد شيطان و
تباهي و اختلاف و صفبندي دچار را واحده امت و ميآورد فراهم را قوم
مجيد قرآن در تعالي خداي كه است همان ناپسند صفت اينميسازد
ارباب (10).الجاهليه حميه الحميه ، فيقلوبهم:است فرموده دربارهاش
كردن پشتيباني كسي از ناسنجيده و ننگ و رشك را حميت ;فرهنگ
و است داوري و عدل مدار از خروج اين ، از فراتر اما.دانستهاند
بهاثبات يا تحقير ، و بهنفي - ديگران و خود منزلت و ارج در ياوهگويي
.تكريم و
:ميفرمايند بيان چنين را مذمومهاخلاقي اين رواج منشاء (ع)امام
خود گوهر به كه بزرگانتان و پيرويمهتران از !بترسيد !بترسيد هان
پروردگار بر را عيب آن نسبت و ديدند ، برتر را خويش نژاد و نازيدند
ستيزيدن به ورزيدند ، انكار خويش حق در خدا نعمت بر و پسنديدند خود
پايههاي آنان پس.او نعمتهاي بر برانگيختن و او قضاي برابر در
.جاهليت - خوي به - نازش شمشيرهاي و فتنه ستونهاي و عصبيتاند
جاهلي خويهاينژادگرايانه و دربارهخودبزرگبيني امام قهرآميز كلام
بدينگونه هنرمندانه درچرخشي انسانها ، از گروهي كبربيمارگونه و
چيزي در بايد ، ورزيدن تعصب بهناچار اگر پس:ميشود مومنان راهگشاي
و...پسنديده كردارهاي و گزيده و نيك خويهاي در ;شايد كه ورزيد تعصب
و زمين ، در تبهكاري از پرهيز و فروخوردن ، را خشم و دادن ، مردمان داد
.پيشين امتهاي بر آمد فرود آنچه از بپرهيزيد
گرفتار بلا اين دام در كه را امتي سرانجام ،(ع)امام ديگر ، جستاري در
از را فرمانبرداري رشته شما همانا:است فرموده وصف اينگونه شود
كه خدايي دژ در داديد ، رضا جاهليت داوران داوريهاي به و گشاديد گردن
- اينامت جماعت بر سبحان خداي همانا.نهاديد رخنه بود پيرامونتان
در كه پيوندي;داد پيوند يكديگر با را الفتآنان به و نهاد منت
از هيچيك نعمتيكه در.بيارامند آن پناه ودر بچمند ، آن سايه
و است برتر بهايي ازهر نعمت آن چه.آن براي بهايينداند آفريدگان
.گرانقدرتر منزلتي و رتبت هر از
.پيميگيريم را نوشتار اين سخنآغازين ديگر ، بهبياني اينجا در
بهلحاظ دراسلام ، جامعه آرماني واحد مقومامتبهعنوان بنيادهاي
مجموعهاي بر جامعه جمله ، اجماع از.است استوار چندركن بر فرهنگي ،
دركي منشاء بتواند كه تاريخمشخصي حتي و شعائر ازاصول ، ارزشها ،
از يك هر در خلل بيگمان.بودهباشد اسلام از بيخدشه و فراگير
وضعيف آن دروني صفبنديهاي استبهسوي راهي امت ، استواري اركان
اين از عدول ;غيرتوحيدي و غيراسلامي جوامع مقابل در آن مجموعه ساختن
همچنين و ميانجامد اعتقادي و ايماني اصول مدار از خروج به ارزشها ،
و مسلمانان امر ولي يعني امت ، وحدت عامل بزرگترين به رساندن آسيب
در خلل با است مترادف ثلمهاي چنين.شد خواهد منجر آنان گزيده رهبر
در كه اتحادي رفتن ميان از و مسلمين ، كلمه وحدت يا و اجتماعي توحيد
.است شده پديدار اوليالامر الهي ريسمان به چنگزدن پي
درگستره همواره يكسو از امتميبايد عالمان و بزرگان بنابراين ،
آن عقلي و روحي و اخلاقي و سياسي و اجتماعي نقش و اعتقادي ارزشهاي
ميآيند وارد بدان كه را صدماتي و آفات ديگر ، سوي از و بينديشند
و خود اندازه و قدر نشناختن آفات اين از يكي.كنند دفع و بشناسند
جامعه در اعتدال ، از خروج نشانه.است اعتدال مدار از جامعه شدن خارج
جهل و غرور افراط ، تاريخ ، طول در - شيعي جامعه بهخصوص و - اسلامي
.است بوده حقايق به نسبت
.تعقيبكرد تاريخ طول در ميتوان فوقرا موارد از بيشماري مصداقهاي
ديني و اجتماعي شديد انحرافات بر ما ادلهروشن ميتواند مصداقها اين
يعني) دارد ديني جامعه يك كه خاصي شرايط به باتوجه اينجا در.باشد
يك ،(ديني ديرپاي ارزشهاي و سياسي زودگذر اهداف مرز در گرفتن قرار
بوده شيعيان بهويژه و مسلمانان گريبانگير كه را آفتهايي از نمونه
:پيميگيريم است
بوده ، مذاهب و اديان كهگريبانگير انحرافاتي و بلايا جمله از
و بنيانگزاران عقايد ، غلودرباره بهاصطلاح يا و افراطگرايي
و پيامبر عهد در حتي پديده اين.است مكتب و دين يك قهرمانان
قاطعايشان ، و صريح و تند بابرخورد كه داشت وجود نيز ائمهاطهار
و صحيح بيانعقايد راه از معصوم ، اماماننيافت بروز زمينه
آنها ، توطئههاي و واهداف غلات روساي پيرامون غيرافراطي ، افشاگري
روساي از بعضي قتل فرمان صدور سرانجام و غلوآميز ، عقايد بياننتايج
;نمودند آغاز پديده اين اضمحلال راه در را پرثمري و عظيم تلاش غلات ،
از يك هيچ با مقابله در آنان سوي از را تلاش اين مشابه كه بهگونهاي
مكاتب -همه از بالاتر - و غيراسلامي اديان حتي و اسلامي ديگر مذاهب
(11).نداريم سراغ الحادي
:ميفرمايد ديگر اديان با برخورد كريم ، هنگام قرآن در تعالي خداوند
(ص)پيامبراكرم حديثياز در و (12)فيدينكم الكتابلاتغلوا اهل يا
بيتي لاهل الناصب لهمفيالاسلام ، لانصيب منامتي صنفان:است آمده
نصيبياز گروه دو من امت ميان در)(13)..منه مارق فيالدين غال حرباو
و منبرافرازند بيت اهل با مخالفت و بيرقجنگ كه كساني ندارند ، اسلام
(.كنند تجاوز آن حد از و غلونمايند دين در كه آنان
خود كهدرباره است آمده (ع)ازاميرالمومنين آمدي ، اثر غررالحكم در
و غلو از) (14)...والغلوفينا اياكم:خاندانشميفرمايد و
ازآنجا (ع)علي موكد سفارش اين(كنيد پرهيز ما درباره زيادهروي
شيوخ و بزرگداشتبزرگان در معمولا تودههايعوام ، كه است شده ناشي
دين اصلي معتقدات كه ميرسانند بدانجا را كار گاه و ميكنند افراط قوم
و تربيت عدم و دانايي قلت بهدليل عوام اگر بنابراين.ميگردد پايمال
سقوط غلو ورطه به و بزنند عمل اين به دست ديني ، اصيل معارف بر وقوف
نمايند تاسي ائمه به كه است امت گزيدگان و رهبران و عالمان بر كنند ،
به خطاب (ع)امامعلي.نمايند جلوگيري انحراف اين از صراحت و شدت با و
:ميفرمود پيروانش
تبلغوا ، واياكم ولن شئتم اما ثمقولو العبوديه وابنا لاتتجاوز
(15)منالغالين فانيبريء النصاري كغلو والغلو
درباره)خواستيد آنچه هر سپس بالاترنبريد ، عبوديت حد از را ما)
نخواهيد (راداريم آن استحقاق ما آنچه به)كه بدانيد و بگوئيد (ما
غاليان از كهمن بپرهيزيد مسيحيان غلو غلوهمانند از و.رسيد
(.بيزارم
معصومينعليهمالسلام ، ائمه بلند كهمقام شود گفته است لازم اينجا در
تصور از فراتر ايشانبسيار مرتبه و والاست جهتبسيار هر از البته
.است مردم حتيخاصه و عامه
درباره نبايد ايشان ، خود فرامين و فرمايشات نص به بنا واقع ، به اما
و كرده خروج بودن مخلوق مرتبه از كه شود غلو چنان آنان مرتبه و صفات
از جلوههايي خود آنان.شود پيراسته آنان بر خدايي و الوهيت شبهه
نور خداوند ذات پرتو از مسلما و هستند الهي خلق مراتب برترين
استقلال به ايشان وجود توصيف و قدم به آنان ذات ساختن موصوف.ميگيرند
.است ايمان و دين مدار از خروج و غلو دايره به سقوط خداوند ، از
دوره هر در كمابيش صفت اين كه دارد ضرورت آنجا از غلو بحث كشيدن پيش
بهدرستي اگر و ميشود ديده مردم از گروهي ميان در گوناگون بهصور و
عامه از بسياري كفر و هلاكت موجب و يابد گسترش ميتواند نشود شناخته
.نمايد فراهم را مردم
دارد ادامه
حديث بر نقدي:مقاله به كنيد رجوع جمله از - يادداشتها1
به ص 153 ش 1 ، حديث ، علوم نشريه جلالي ، عباس نوشته كالنجوم اصحابي
.بعد
.صحب ماده قاموسالمحيط ، - 2
.صحب ماده مصباحالمنير ، - 3
.ص 17 ج 2 ، المختصر ، - 4
.ص 19 ج 1 ، الاصابه ، - 5
.ص 81 امامي ، ابوالقاسم دكتر ترجمه ;(علي)امامعلي ديوان - 6
ص شهيدي ، ترجمهاست نهجالبلاغه دوم و يكصدونود خطبه قاصعه ، - 7
.210
.ص 500 نهجالبلاغه ، ترجمه شهيدي ، استاد توضيحات به كنيد رجوع - 8
.است شهيدي از متن ترجمه - 9
.آيه 26 فتح ، سوره - 10
.ص 108 همان ، حديث ، علوم صفري ، نعمتالله غلو ، شناسي جريان - 11
.آيه 77 مائده ، سوره و آيه 171 ، نساء ، سوره - 12
.ص 426 شيرازي ، رباني عبدالرحيم تصحيح وسايلالشيعه ، - 13
تصحيح و خوانساري آقاجمال شرح با آمدي ، دررالكلم ، و غررالحكم - 14
.ج 2 ، ص 324 ارموي ، محدث
.حديث 15 ص 270 ، ج 25 ، بحارالانوار ، - 15