چهارم ، شماره 1140 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 8 يكشنبه 18
مبعث عيد فرخنده مناسبت روزبه يادداشت
شب صحاري در سرخ گل نام به بخوان
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بشرالذين و الناس انذر ان منهم رجل اوحينا ان عجبا للناس اكان
...ربهم عند صدق قدم لهم ان آمنوا
وحي ايشان از مردي به ما كه است شگفت رخدادي اين مردم ، براي آيا
به ميانشان از و ده ، بيم را مردمان (گفتهايم او به و) نمودهايم
بلند بس مرتبهاي پروردگارشان نزد آنان كه ده بشارت آوردگان ايمان
...دارند
(آيه 2 يونس ، سوره)
خدا ، نام به پيامي با وصل سپيده و رسيد پايان به انتظار شب سرانجام ،
.ساخت باران نور غريق را امكان عالم
...آفريد را تو آنكه خدا ، نام به بخوان
شگفت اما نبود ، ملكوت بشارت نخستين انسان ، با خدا گفتن سخن مژده
نبوت نوبت در پيامبران ، جليل سلاله در وحي نزول آخرينمرتبه آنكه
در حق ، بيمنتهاي رحمت و داد رخ (ص)عبدالله محمدبن حضرت مكه ، امين
در كتابي پس ، ازين.رسيد كمال به بشر نوع ظرفيت بقدر و تشريع لباس
مجال انسانها ، توفيق و اراده به كه شد نهاده وديعت به مردم ميان
شيوههاي موزونترين و ميساخت فراهم همگان براي را انسان با خدا تكلم
.ميآموخت او به نيز را خداوند با انسان رازگويي
الطاف داد وعده را ميانه 5/1مصطفي حاشيه 0:شعرموازي-:311
كم و بيش رافعم را معجزت و كتاب سبقمن اين نميرد تو ، بميري حقگر
من ، از به تو ، درو كردن كم و بيش نتاند كس دافعم قرآن ز را ، كن
اي دين نسخ از مترس ماتو داريم باقيش تاقيامت ، مجو ديگر حافظي
مصطفي
بازگشايي حرا ، خلوت در جبرئيل آمدن فرود و بعثت(دفتر 3 مثنوي ، )
تغافل ، گليم در پيچيده آدمي ، .بود بستهانسان حريم آسمانبه راههاي
را كاروانياني هياهوي و ميشنود ديوار و در از را جرس زنگ صداي ناگاه
بيدارباش بانگ خداوند ، .درمييابد ميكنند رجعت مقصود كعبه سوي به كه
بر ايزدي سروش اين.است درآورده صدا به خود بيكران ، رحمت سر از را
.گرديد منتشر زمين بر (ص)محمد پاك حنجره از و آمد فرود جبرئيل بال
آخرين در را نرفته مكتب به نگار آن غمزه و برخيزيم كه است وقت باري ،
...نشينيم تماشا به ربالعالمين حكمت طلوع
اميدوار قطرههاي به را ابديت درياي خروشان موج موج نويد وحي ، بشارت
به را دريا آواز كه عاشقاني بر باد بشارت.ميدهد نااميدبشارت و
را ربك الي ارجعي فرمان گويان ، لبيك اللهم ولبيك شنيدند جان گوش
و گذشت وحشت كوير اين از بايد...است وقت.كردند اطاعت شب صحاري در
.ننهاد بيپاسخ را آب زلال مرحمت
از كلاهي دم هر ميافكند ميانه 2برهوا حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
!است پرسيده او حال دريا كه شادي زين حبابقطره ،
(صائب)
كه مجاز ، سر از نه را روز اين.نيست تاريخ ديگر حوادث همچون مبعث ،
مركز و آسمان و زمين عيد زيرا خواندهاند ، حقيقتيومالله ره از
.اوست بنده گزيدهترين و او ، نام فرشته كارگزاران و خداوند اتصال
اگر چشم.است خالق آستان در خلق عيد و ملكوت ، و ملك عيد مبعث ،
غريو كنيد نازك اگر گوش و ديد خواهيد را فرشتگان رقص بگشاييد ،
بزم اين ميهمان آدمي...است بلند آسمانها بر نيز درخت و سنگ شادماني
جام از فرخنده ، مجلس اين در تا بود نظر اهل بايد.است آسمانزميني
اهلنظر ، /ميانه 3 حاشيه 0:شعرموازي -311 !نصيبي و برد حظي فيض ،
حسن ديدهاند؟ زدرياچه حباب ، ديده ديدهاند؟با چه يكتا در آن از
ديدهاند؟ چه تماشا ز خاطران آئينه نميرسد دليها ساده به بتان
(حزين)
انسانها همه بر خدا ، پيامبر آخرين رسالت آغاز و وحي بزرگ عيد مبعث ،
.باد مبارك