چهارم ، شماره 1140 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 8 يكشنبه 18
|
|
(ع)ائمه و (ص)پيامبر شاگردان ويژگيهاي
(سوم بخش) -لغزشها و ارزشها
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و معرفت هيچ با (ص) پيامبر عترت و نبوي سنت اسلامي ، بزرگ اصول معارفو
زنند قياسي چنين به دست كساني اگر.نيست مقايسه قابل ديگري موجوديت
اين.نشست نخواهد گرد كبريايي دامان برآن وگرنه كردهاند ، جفا خود به
درست.عصمت صفت به معصومين غير بزرگداشت و است خويش حق در غلو امر
.اولوهيت مقام به ايشان فرابردن و ائمه حق در غلو نظير
با را خود علمآموزي و شاگردي مقام در و كرد غلو خويش حق در نبايد
از كشيدن دست و تكبر و خسران فقط نهج ، اين در.خواند برابر استاد
ميماند باز درسآموزي
تعبير نيز ديگري گونه به بتوان شايد را غلو دامان به مسلمين لغزش
برتر و هرچيز اندازه و مرتبه نشناختن از است عبارت اينتعبير.نمود
تكبر (است اميرالمومنين عبارت همان كه) عبارتديگر به.آن شمردن
نيازي دستاويزها بدين كه است درجايي پنداشتن بزرگ را خود و ورزيدن
بزرگ را خود او...و تكبرنمود ، خود برادر بر قابيلكه همچون.نيست
برتر را خويش ونژاد نازيدند خود گوهر كهبه آنان همچون يا.پنداشت
در خدا برنعمت و پسنديدند خود پروردگار بر را عيب آن نسبت و ديدند ،
و استوارساختند را عصبيت پايههاي بدينگونه.ورزيدند انكار خويش حق
و ميبردند سر به آن در كه جامعهاي و خويش حق در استدلال جاي به
برتر را خود ديني ، بزرگ الگوهاي و ارزشها و حقايق برابر تواضعدر
گروه به نازيدن براي محملي جز كه شدند قائل برايخويش صفاتي و ديدند
كردارهاي و گزيده و نيك خويهاي ايكاشدر.نبود ديگران تخفيف و خود
ارزشهاي اهميت و ارج كاشميتوانستند اي و.ميورزيدند تعصب پسنديده
دستاويز را آنها هرسياستي ، به و دريابند را پيشينيان از بازمانده
.است اسلامپرشمار ميراثهاي.ننمايند رقيبان بر چربيدن يا و تفاخر
و هيچمعرفت با (ص) پيامبر عترت و نبوي سنت اسلامي ، بزرگ اصول و معارف
قياسي چنين به دست كساني اگر.نيست مقايسه قابل ديگري موجوديت
نخواهد گرد كبريايي دامان آن بر وگرنه كردهاند ، جفا خود زنندبه
صفت به معصومين غير بزرگداشت و است خويش حق غلودر امر اين.نشست
.مقاماولوهيت به ايشان فرابردن و حقائمه در غلو نظير درست.عصمت
يك محصول و سنخ يك از دو شويم ، هر دقيق پديده دو اين ماهيت در اگر
.است تفكر طرز و روحيه
امكان اگرداد تشخيص ميتوان نيز را ديگري ناپسند روش ايندو ، ذيل در
ميتوان.دارد وجود نزديكتري راه اما است ، دشوار معصومين با مقايسه
عمار و مسعود ابن و ابوذر و سلمان همچون برگزيده و بزرگ صحابيان
و احوال در تامل بهجاي و داد قرار دستاويز را اشتر مالك و...و
قياس با و كرد غلو خود حق در ايشان ، مناقب از گرفتن درس و گفتارشان
.كاست ايشان مرتبه از بدانان
فقط باشد ، ناداني و جهل سر از چه و گيرد صورت آگاهي با چه كار ، اين
ميراث.بود خواهد اسلامي فرهنگ در مندرج حقايق به لطمه و موجبضلالت
آن حلقه آخرين كه است ارزشهايي همه از ائمه ، مجموعهاي و پيامبر
و فرد هيچ و است يافته تحقق آنان وجود با و بزرگوار صحابيان توسط
از قياس را آنان كار يا نمايد تحدي آنان با كه نسزد را گروهي هيچ
درنظرگاه آنان منزلت و ارج از مثالي چند اينجا در ما.گيرد خويش
اندك جز كه شود مشخص تا ميزنيم عليهمالسلام اطهار ائمه و (ص) پيامبر
و نرسيده فضل و كرامت مرتبه بدان بشري هيچ معصومين ، مقربان از گروهي
عمل نتيجه در آنان مناقب گفتيم ، قبلا كه همچنانرسيد نخواهد
و بشريت معلمان بزرگترين نزد در ايشان تربيت آنان ، خود بيشائبه
ايشان نصيب سو چند از خداوند كه است بوده الهي توفيق همه از بالاتر
پس.است ننموده طريق طي مرحله اين در هيچكس بديشان جز و كرده
كه زند ابوذر و سلمان و اشتر مالك هزار هزارها از لاف كسي كه روانيست
.پراكندهاند آنجا و اينجا
ارج و است ، مسلم و ماجور دوره هر در مجاهدان و مومنان مقام و اجر
منكر نميتواند هيچكس فيالمثل.است محفوظ تعالي نزدخداي آنان
در كه شود مجاهداني و مومنان عظيم خيل حماسههايبيهمتاي و ارزشها
اسلامي انقلاب و درآوردهاند اهتزاز به را اسلام مبارك بيرق ما روزگار
مكتب شاگردي بركت به نخست اينهمه ، اما.ساختند استوار و نامآور را
منش و روش از درسآموزي و الگوگيري واسطه به سپس و ائمه ، و پيامبر
حق در نبايد پس.است آمده دست به...و عمار و مالك و ابوذر و سلمان
استادبرابر با را خود علمآموزي ، و شاگردي مقام در و كرد غلو خويش
درسآموزي از كشيدن دست و تكبر و خسران فقط نهج ، اين در.خواند
اين به تاسي و مكتب اين در شاگردي كه دانست بايد.بازميماند
بلند مرتبه اين كه نيست نيازي و است بزرگي مقام خود بزرگ ، انسانهاي
آلوده استشعار فاقد شعارهاي به يا و كرد تباه خود حق در غلو با را
.ساخت
مدون نخستين (ع)علي از پس محمدي ، فارسي اهلالبيتسلمان منا سلمان
وارد مسلمالصدور رواياتي او بيمانند مقام درك براياست حديث كتاب
ابناء از هيچيك ،(ص)اكرم پيامبر و اهلبيت جز ميدهد نشان كه بود شده
ختمي حضرت كه بس همين او علمي شخصيت در.بود نتواند برابر او با بشر
:فرمود دربارهاش مرتبت
.البرهان يوتي و الحكمه يمنح مسلسل لاينفد كنز و لاينزف بحر سلمان
(16).اهلالبيت منا سلمان
.پاياننميپذيرد كه است گنجينهاي و نميخشكد كه است دريايي سلمان)
محييالدين (.خاندانماست از و است برهان و حكمت گواراي آب سرچشمه
حديثسلمان از المكيه عظيمفتوحات كتاب در ابنعربي به معروف عربي ،
و مرتبه وي براي و كرده استدلال سلمان طهارت و عصمت بر اهلالبيت منا
مقام در ميتوان چگونه پس.است شده قائل معصومين ائمه همچون مقامي
.برآمد منزلتي چنين با انساني چنين به ديگران تشبيه
است نفر سه مشتاق بهشت:است فرموده ديگر روايتي در (ص)رسول حضرت
ديگران و ابنعربي و نوري محقق نظير برخي ، و سلمان و عمار و علي
و پيامبر از بسياري روايات كنار در مجيد قرآن از آياتي كه معتقدند
بود مردي سلمان(17) است گرديده نازل سلمان مقام و شان در بيت ، اهل
شديدترين و قوم نژادپرستترين ميان در و بدوي جزيره شبه آن در كه
پاسخ است؟ كدام تو اصل و نسب كه سئوال اين به پاسخ در قبيلگي ، رسوم
.سلمانبنالاسلام انا:داد
;است مرتبه ده داراي ايمان:است فرموده وي حق در نيز (ع) صادق امام
دارا را دهم مرتبه سلمان و نهم مرتبه اباذر هشتم ، مرتبه مقداد
(18).بود
جندببن سلوك و مرتبه و اعتقاد و ايمان راستانداستان راستگوترين
الهي توفيق و لطف.است اسلام تاريخ ازعجايب ابوذر ، يا غفاري ، جناده
به كه آن از پيش سال سه:است گفته خود كه بود وي حال شامل چنان
.ميخواندم نماز و ميپرستيدم ، را خداي شوم سرافراز اسلام پيامبر ديدار
متوجه مرا خدا كه بدانجا:گفت ميگراييدي؟ كجا به:پرسيدند
(19)!ميساخت
كرد آشكار ايمان اسلامآوردن ، محض به كه بود چنان او ذات در هدايت شوق
يكتنه او.بدهد كف از آشكارگويي و عقيده سر بر جان بود نزديك و
او درباره (ع)علي كه رسيد مقامي به و كرد مسلمان را غفار قبيله
عاجز آن فهم از مردم كه فراگرفت دانش چنان ابوذر:فرمود
(20)...بودند
حق در اكرم پيامبر از متواتري معروف روايت شيعه ، و سنت اهل طريق از
.اوست والاي مقام نشانگر پيش از بيش كه است شده ابوذروارد
من اصدق ذالهجه الغبراء ولااقلت الخضراء مااظلت:فرمود (ص)پيامبر
(21)ابيذر
(.را ابوذر از راستگوتر دربرنگرفت زمين و نيفكند سايه آسمان)
مرا خدا و است مريم عيسيابن شبيه زهد در ابوذر:فرمود حضرت آن هم
دوستي (22).سلمان و مقداد ابوذر ، علي ، :كس چهار دوستي كردهبه امر
به نزديك تشنگي از يكبار كه بود چنان پيامبر نسبتبه ابوذر حب و
تا:گفت و كرد عرضه پيامبر به داشت همراه كه را آبي و بود هلاك
رحلت از پس.آشاميد نخواهم من نياشامد آب اين از (ص)محمد دوستم
اشرافيت و نژادپرستي برعليه جهاد و زراندوزان با او مجادله پيامبر ،
.است معروف ميكرد رشد امويان فعاليت و مروانبنحكم زيرسايه كه عربي
.شد منجر او شهادت به سرانجام امر همين
كه است شده وارد رواياتي ابوذر ، به نسبت متعدد ، موارد در (ع)علي از
و عدل گرفتن درنظر با و نشده وارد ديگري فرد هيچ تحقيقادرباره
وي شخصيت از افزون توصيف هيچگونه متضمن مسلما ،(ع)علي امام اعتدال
زير خطابه عليهالسلام امام ربذه ، به ابوذر تبعيد هنگام در.نميباشد
:فرمود وي به خطاب را
به كه بند كسي به اميد پس آمدي ، خشم به خدا براي تو همانا !ابوذر
تو و ترسيدند ، تو از خود دنياي بر مردم اين.خشمگرفتي او خاطر
ترسيدند ، تو از خاطرش به كه را آن پس.ترسيدي آنان از خويش بردين
.درآر گريز به رو آنترسيدي بر آنان از آنچه با و واگذار ، بديشان
بينيازي چه و دارند ، نياز بسيار چه بازداشتي ، آن از را آنان بدانچه
كيست ، برنده سود فردا ميداني زودي به.ميدارند باز تو از بدانچه تو
زمين و آسمانها اگر.است كسي چه برند ، حسد او بر بيشتر كه آن و
شوي برون دو آن ميان وي براي بترسد ، خدا از او و ببندد ، بربندهاي
آنان دنياي اگر.نترساند را تو باطل جز و مباشد ، تو مونس حق جز.نهد
ميگرفتي وام به آنان از اگر و ميداشتند ، دوست را تو ميپذيرفتي را
(23).ميانگاشتند امينت
به و ميآورد ياد به را او فضايل ،(ع)امام ابوذر ، مرگ از پس سالها
و طولاني حديثي در جمله از.ميفرمود گوشزد همروزگار ومردمان اصحاب
چنين را عالم راستان راستگوترين آن وصف زيبايي ، و بلاغت نهايت در
:است فرموده
في صغرالدنيا عيني في يعظمه كان و فيالله ، اخ مضي فيما لي كان
اذا يكثر ولا مالايجد فلايشتهي بطنه ، سلطان من كانخارجا و عينه ،
(24)... صامتا دهره اكثر كان ووجد
دنيا خردي.مينمود برادريم خدا راه در كه بود برادري مرا درگذشته)
نداشت ، سلطهاي او بر شكم و ميداشت ، بزرگ من درچشم را وي ديدهاش در
كار به فراوان مييافت را آنچه و نميكرد نمييافتآرزو آنچه پس
گويندگان ميگفت سخن اگر و ميماند ، خاموش را روزهايش بيشتر.نميبرد
در و بود افتادهمينشاند فرو را پرسندگان تشنگي و ميماند سخن از را
... بيابان مار و بيشه شير چون كار هنگام به و ناتوان ، ديدهها
آنان تنبه جهت و مردمان ديگر به خطاب (ع)امام سخن ، همين پايان در
آوردنش بهدست در و يافتن را خصلتها چنين باد برشما:ميفرمايد چنين
دست به را اندك كه بدانيد نتوانستيد ، اگر وگرفتن پيشي يكديگر بر
(25).واگذاردن را همه تا بهتر آوردن
كمال رسد ، ما وجود به او خصال از اندكي اگر كه ابوذر ، مقام است چنين
معصومين ، از سواي كه بازپرسيد ميتوان اكنون.كرد خواهد كفايت را ما
بدان ابوذر و سلمان كه گيرد جاي مقام اين در ميتواند انسان كدام
:علما اجله و معرفت عالم بصيران از يكي گفته به كه مقامي.رسيدهاند
را (ص)رسولالله محمد شدندي ، مبتلا بهبلايي كه هرگاه رسل و انبياء...
محمد ، و (26)..عليالذينكفروا ويستفتحون:كه آوردندي شفيع به
ابوذر و چونسلمان آوردي شفيع به را خود صحابه و درويشان (ص)رسولالله
(27).بدعاءالمهاجرين يستنصر رسولالله وكان:غفاري
پيامبر وصيت مورد مختلف نوبتهاي در كه بود كساني زمره در خود ابوذر
حديث نقل بزرگمرد آن از (ع)صادق امام و (28).است قرارميگرفته
از.ميكند كفايت ابوذر مقام بيان در بهتنهايي نكته اين.ميكند
كه است آمده صادق امام از كافي اصول در متصل سند به روايتي جمله
و آخرت و مرگ درباره حديثي خويش ياران به خطاب ابوذر حضرت از ايشان
حكمت و (29).ميفرمايد نقل دانايي و علم و انسان اعمال و الهي رحمت
.دارد اعتبار (ع)صادق امام نزد معصوم ، از روايتي همچون آن ، در مندرج
پوشيده:ميفرمايد حديث همين درباره نيز دوران عرفاي شيخالمشايخ
دستور و جامع كلام مقام اين در عنه ، رضيالله ابيذر ، حضرت كلام كه نيست
(30)...نمايد آن بر مواظبت بايد انسان كه است محكمي
شهادت از پس صفين ، جنگ در (ع)علي اميرالمومنين...معالحق عمار
:فرمود نظم به و كرد پاك وي روي از خون عماربنياسر ،
برد دل نگاه با كه آهو هيچ
بينم ، جادو چشمانش در نگرد چون و
.است نبوده زيباتر او از
.است شده خونين شمشير به رويش
(31).درگذشته و است شكيبيده خدا راه در
كه بود پيوستهاي حق به بزرگمرد چنان ،(ع)علي و (ص)محمد صحابه عمار ،
:فرمود حضرت آن هم (32).كرد توصيف او اشتياق در را پيامبربهشت
يسبه عمارافقد سب من:نيز و.الحقمعالعمار و معالحق عمار
(33).الله يبغضه فقد عمارا يبغض من و الله
دارد ادامه
.ص 148 محققنوري ، فيضالرحمان ، - 16
.همان - 17
.ص 218 قمي ، ابنبابويه صدوق ، خصال - 18
.ص 308 ج 8 ، الغدير ، از نقل به ص 4161 ، سعد ، ابن طبقات - 19
.ص 311 همان ، - 20
.ص 313 ج 8 ، الغدير ، - و 22 21
.خطبه 130 شهيدي ، ترجمه نهجالبلاغه ، - 23
.ص 414 شماره 289 ، قصار همان ، نهجالبلاغه ، - 24
.همان - 25
.آيه 89 بقره ، سوره - 26
ص مكتوب ، ميراث نشر دفتر سبزواري ، شيعي ابوسعيد مصابيحالقلوب ، - 27
.127
.ص 598 ج 8 ، همان ، وسايلالشيعه ، - 28
.كفر و ايمان كتاب ص 458 ، ج 2 ، كافي ، اصول - 29
.ص 363 خميني ، امام حديث ، چهل - 30
.ص 309 همان ، ،(ع)امامعلي ديوان - 31
.ص 315 ج 8 ، الغدير ، - 32
.ص 100 سبيتي ، استاد تاليف عماربنياسر ، - 33