چهارم ، شماره 1142 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 11 چهارشنبه 21
|
|
آدميزاد همزاد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
محمدابراهيم دكتر استاد با تاريخنگاري و تاريخ درباره گفتگويي
پاريزي باستاني
.كردهاست طنز داخل را خودش تاريخ نكردهام ، تاريخ وارد را طنز من
باشد؟ بوده خالي بزرگ طنز يك از كه است تاريخي واقعه كدام
در متولد 1304 پاريزي ، باستاني ابراهيم محمد استاد:اشاره
بهويژهتتبعات.است ايران معاصر فرهنگ و تاريخ سرشناس چهره پاريز ،
و ارج مردمكرمان و فرهنگ جغرافيا ، تاريخ ، شناخت زمينه در استاد
را دزدان پيغمبر نامآثار به خود اثر نخستين وي.دارد خاصي اعتبار
و كتاب پنجاه به نزديك تاكنون زمان آن از و ساخت منتشر سال 1323 در
باستاني استاد.است داده نشر ايران فرهنگ و تاريخ درباره مقاله هزار
همچون استاداني محضر در را تاريخ رشته در خود تحصيلات پاريزي ،
...و آشتياني اقبال عباس نفيسي ، سعيد ياسمي ، رشيد فلسفي ، نصرالله
رساله.است نموده همكاري نيز نشريات از بسياري تعداد با و گذرانده
با ارسطو ، اثر آتن حكومت ترجمهاصول عنوان تحت ايشان دكتراي
.است رسيده چاپ به بارها تاكنون مفيد ، مقدمهاي و توضيحات
ميان در موجود كتب پرخوانندهترين زمره در استاد ، پرشمار آثار
كتابهايگنجعليخان ، ميتوان آثار اين جمله از.ماست كتابخوانان
آزادي ، منصور ، تلاش عالم ، شاه پاريس ، فرمانفرماي تا پاريز از
گو ، حماسه دوغ جو كبير ، نان كورش يا ترجمهذوالقرنين ليث ، يعقوب
نام را..و است شريف آدمي صفوي ، تن عصر اقتصاد و كوير ، سياست
سخت استاد آثار با برخورد در نكته دو كه ميدانند خوانندگان امابرد
برخي عنوان در عددهفت از بهرهگيري نوعي و استفاده اول است ، چشمگير
هفتسر ، آسياي قلعه ، اژدهاي هفت خاتون:نظير ;ايشان مشهور كتابهاي
آسمان هفت واد ، زير هفت هفتبند ، وادي هفتپيچ ، ناي هفتسنگ ، كوچه
آن حقيقت:ميگويند شيريني به زمينه اين در استاد.قلم هفت وسنگ
قرار مجموعهاي در كتابهايم از را كتاب هفت داشتم تصميم من كه است
و دوستان بس از اما.كردم چنين و باشد آنها عنوان هفت عدد كه دهم
ميخواهد؟ چه تو جان از هفت عدد اين كه كردند سوال مطبوعاتي همكاران
هفت جاي به واقع در كه بيفزايم مجموعه اين بر هشتمي جلد شدم ناچار
چنانكه و بيابم خلاصي سوال شر از و باشد سري اين در كتاب هشت كتاب ،
...دارد نام آنهشتالهفت هشتم جلد ميدانيد ،
كه است ايشان زادگاه و كرمان خطه به استاد خاطر تعلق ديگر ، نكته
در غز و سلجوقيان:جمله از دارد ، اختصاص بدان ايشان آثار غالب
كرمان ، كرمان ، جغرافياي كرمان ، تاريخ تاريخي كرمان ، آثار
و كرمان عاشق تنها او كه كرد تصور نبايد اما...و كرمان فرماندهان
همان به نيز را آن مردم همه و ايران باستاني ، استاد.است منطقه آن
خوانندگان مونس استاد مطول كمي و بيپيرايه نثردارد دوست اندازه
تاريخي نكتهسنجيهاي و روايتها نكتهگوييها ، همچنين است ، بوده بسياري
ايران مردم و فرهنگ و تاريخ شناخت مشتاقان همه ازهان روشنگر ايشان ،
.ميباشد و بوده
ميان در پاريزي باستاني استاد با را سوال ذيل ، هفت مصاحبه در
درذهن است ممكن اينكه به توجه با و عمدتا سوالات اين.نهادهايم
پاسخگوي و شده مطرح باشد داشته وجود دانشجويان و خوانندگان برخي
.ميباشد ايشان تاريخنگاري كيفيت و شيوه
پاريزي ، باستاني استاد براي سلامت و عمر طول آرزوي ضمن
.ميكنيم جلب گفتگو اين متن به را گرامي خوانندگان توجه
يك عنوان به را شما ما مردم باستاني ، دكتر آقاي جناب:همشهري
كه هستيم مايل ما.ميشناسند پركار بسيار و سابقه با تاريخنگار
چگونه را تاريخ علم اصلا و چيست؟ تاريخ درباره شما ديدگاه بدانيم
ميكنيد؟ تعريف
روزگار از آگاهي.است گذشتگان احوال به علم تاريخ ، :باستاني استاد.
در كه حال عين در و -ميزيستهاند ما از پيش هزارهها و قرنها كه مردمي
ما با كاملا آنها زندگاني -داشتهاند ما به را شباهت كمال خلقت عالم
.است بوده متفاوت
در كه مردماني زندگاني كنيم ، قضاوت امر ظاهر به بخواهيم اگر
و يكنواخت -متمادي قرنهايي طي لااقل -ميزيستهاند ما پدري سرزمينهاي
بستر به شب برميخاستهاند ، خواب از صبحها ;است بوده صورت يك به
مثل كار آخر و ميخوردهاند عمر يك طول در يكنواخت غذايي ميرفتهاند ،
.ميمردهاند همديگر
و قبل قرن با قرني هيچ مردم زندگي.است اين از غير امر ، حقيقت اما
.نيست مشابه هم آنها سال يك زندگي حتي.نيست مشابه آن از بعد قرن با
ندارد صورت يك هم خانوار يك يا تن يك هفته دو زندگي آن ، از بالاتر
به.ميگذراند طريقي و جور يك به هركسي هم را لحظهها و روزها حتي
بشود كه است غيرممكن آدم ، ميلياردها ميان در كه همانطور ديگر ، عبارت
مويهاي تعداد يا باشد ، مساوي آنها انگشت اثر كه كرد پيدا را نفر دو
همان به ;باشد يكنواخت بدن اندازههاي يا پيشاني ، چينهاي يا بدن ،
عمر طول تمام در هم ، ملت يك يا قوم يك كه كرد ، تصور نميتوان طريق
.باشند كرده زندگي صورت يك به خود
هرگزيكي واقع ، عالم در ميدانيم مشابه ما كه هم را چيزهايي آن حتي
ميخورد ، درناشتايي خشايارشا صبحها كه عسلي آن كه است درست.نيستند
بعد فارسي كندودار يك كه عسلي انگشت آن با باشد داشته نبايد تفاوتي
عسل آن كه است آن حقيقت وليميليسد عسل جمعآوري و كندو كندن از
زنبور شيره آن و است ديگري گل شيره اين.ديگري عسل اين و است ديگري
تن بار دو رودخانه يك در هيچكس:ميگويد هراكليوس اينكه.ديگري
بهتر.ميكند بيان تلميح به را تاريخ فلسفه لباب لب واقع در نميشويد ،
اربابش.بود برده حكيم لقمان:گويند كه ماست خود روايات در اين از
حريف.بپذيرد ديگري كرد حكم هرچه برد هركس كه ميباخت نرد حريف با
اين تمام آب دقيقه يك بايد كه كرد تكليف لقمان ارباب به و برد
ازاء در كه پذيرفت طرف بود ، متعذر امري چون و بياشامد را رودخانه
به ارباب را شب آن.بسپارد حريف به را خود اموال نصف محكوميت اين
من:گفت شد ، واقف ماوقع بر چون و پرسيد علت او از لقمان.نرفت خواب
.داد خواهم را تو حريف جواب فردا
گرفته ديشبتصميم من ارباب:گفت او به لقمان آمد ، نرد حريف كه فردا
لحظه يك در رودخانهرا آب تمام يعني.كند عمل فيمابين قرار به كه
جاري رود اين در باختن نرد حين در ديروز كه را منتهيآبيبياشامد
تكليف اگر و !بخورد تا ميگردان باز را آب آن توآشاميد ميبايد بوده
ميبايد كار به است رود كنار دو ميان در حالا كه را آبي كه مينمايي
...نشود مخلوط آب اين با كه ساز نوعي ميآيد بالا از كه را آبي تو برد
صفحه پيچ هفت كتابكوچه در قطعه اين)نمايد عمل فرموده موجب به تا
(.است مندرج 12
و باقياست اكنون ديروز آب نه زيرا.است معلوم ماجرا دنباله خوب ،
رود اين.كرد قطع است رود بالا در آنچه از ميشود را جاري آب نه
پايان به كه دولتي هر.نميشود منقطع هرگز و است دائمي و دارد جريان
.ميشود شروع تازه مورخان كار ميرسد ،
باد به سليمان ملك هزار چندين ميانه 0 حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
ميكشند خوددانه خانه به همان موران رفت
آنرا فلسفه و تاريخ كل خود ، تعبير اين با حكيم ، لقمان واقع ، در
قطع لحظه ويك است پيوسته هم به دنيا تاريخ.است كرده روشن و تعريف
تكرار واقعهاي هيچ.است مستقل نيز آن لحظه هر حالي يك در و نميشود
ولي -هست مكررات تكرار تاريخ آري ، .ندارد نمونه و مشابه و نميشود
به منحصر تاريخ در واقعهاي هرنميشود تكرار هرگز -قبلي تصور برخلاف
در تنها و زمان ، يك در تنها زيرا.است فرنگيهااونيك قول به و فرد
.ندارد وجود ديگر كه آمده وجود به معلومي انسانهاي توسط و مكان يك
ممكن.داريد را خود ويژه شيوه تاريخ ، نگارش در شما استاد ، :همشهري
بياني خاص يكروش حقيقت در كه شيوهاي چنين برگزيدن علل درباره است
توضيحبدهيد؟ ميكند متمايز ديگران از را شما و است
حرف كه ميدانم خود من حالي در شماست ، نظر حسن اين:باستاني استاد
بيش و كم تاريخ ، اهل بزرگان و استادان روش به.بزنم كه ندارم تازهاي
را آن شما.ميكنم بازگو را حادثهاي و ميكنم مربوط هم به را مطالبي
قول به و است پيشينيان روش ادامه واقع ، در ولي ميناميد ، ويژه شيوه
موجهاي همچو كه نياكان ، روان بر مطيعالدولهدرود حجازي محمد مرحوم
از هست هرچه و نيست تازه چيز هيچ برانگيزد ، ديگري يكي هر بيپايان ،
.است ديگران
وارد تاريخ كار در را شوخي كه ميگيرند ايراد دوستان از بعضي
وارد را طنز من.است تاريخ اصول از دور و غرض نقض اين و كردهام ،
تاريخي واقعه كدام.است كرده طنز داخل را خودش تاريخ نكردهام ، تاريخ
روش اين كه بگويم من اگر باشد؟ بوده خالي بزرگ طنز يك از كه است
همه در نگارش روش اين.است بيپايه ادعاي يك خودش است ، من مختص
علت به:بگويد خروس كه ميماند ادعا آن مثل من ، ادعاي.هست تواريخ
.دميد سپيده سحر در كه بود من خواندن
منكه كتاب نخستين از.دارند طنز از مختصري چاشني من نوشتههاي همه
چاپ اينك و نهاد وجود عرصه به پا پيش سال سه و پنجاه -دزدان پيغمبر
هشتمين و چهل يعني كتابهايم ، آخرين تا -ميگذارد سر پشت را پانزدهم
-است صحافي ماشين تيغ دمادم و انتشار شرف در كه زرين آفتابه-كتابم
و خوانندگان گلايه موجب گاهي و بودهاند بهرهور دستمايه اين از عموما
زحمت تاريخ اصل و كتابفروش و ناشر و مخلص براي و ميشوند هم ايراد
.ميآفرينند
شيرين نكته شود زهر گزا ميانه 2جان حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
اوقات شعر اين كند اهوازخدا شوددر جراره عقرب شكر ، ني مناش
.باشد نكرده تلخ را اهوازيها
سلسله پاياندردناك كه است لاهيجي حزين حرف.نيست من حرف حرف ، اين
به لار طريق از وعاقلانه شنيد را ملازعفران شويي كتاب و ديد را صفويه
.شد سپرده خاك به هندوستان بنارس در بالاخره و كرد گريز شب هندوستان
ازدوستان ، يكي قول به كه تاريخ ، طنز هم آن ميشود بالاتر اين از طنز
شعر باخواندن خربنده ، خجستاني عبدالله احمدبن پيش ، سال صد و هزار
من ص 278 ، ليث يعقوب ) كتاب در.برسد خراسان امارت به بادغيسي حنظله
(.نوشتهام را ماجرا اين
است در شير كام به بزرگي ميانه 5/0گر حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
چو يا جاه و نعمت و عز و بزرگي بجوييا و شير زكام كن خطر شو
مضمون همان باز سال ، صد و هزار از پس امروز و روياروي مرگ مردانت
روز آن منتهي ميشود تكرار و تجربه بادغيس ، سرزمين همان در حنظله شعر
و حنظل.تانك و توپ و آرپيجي معركه امروز و بود كمان و تير بساط
آنروز كه است اين تفاوت تنها.بود كه هست همان تاريخ ابوجهل هندوانه
و كرد جاه و بزرگي كسب و خريد اسب و فروخت را خرها خجستاني عبدالله
.خريد ديگر چيز و فروخت ديگر چيز بايد امروز
تاريخنگاري در شما شيوه كه ميكنند انتقاد شما به برخي:همشهري
مسائل و قصص وقايعنگاري نوعي بلكه.نيست علمي روشهاي براساس
داريد؟ نظري چه باره اين در.است عاميانه حتي و اجتماعي
و درست من نوشتههاي مورد در نظر اهل انتقاد:باستاني استاد
نميتواند -است آميخته اساطير و افسانه با گاهي كه من شيوه.است صادق
شما را تاريخنگاري روش كدام ميپرسم ، شما از ولي باشد ، علمي صد در صد
موارد بسياري در تاريخي تحقيق خميرمايه و دستمايه ميدانيد؟ علمي
صد ميكنيم تصور ما كه حوادث آن تازه و -افسانههاست و قصص و اساطير
ارقام وقتي.است سوال زير پا يك خودش -باشد داشته واقعيت صد در
ترديد مورد تاريخ در -ثانيه و دقيقه با شده محاسبه سالهاي و رياضي
يك يا قبل سال دو مسيح ، ميلاد و تولد سال كه ميخوانيد شما وقتي است ،
ديگر سال چهار تاريخ كه را رقمي يك يعني !است مسيح ميلاد از بعد سال
ستون و ميكند كار آن روي تاريخ است ، سال هزار كهدو گفت خواهد
ارقام ديگر ميگيرد ، قرار ترديد و سوال مورد اينطور -است تاريخ فقرات
چگونه را يونان به حمله براي خشايارشا لشكريان شماره به مربوط
كرد؟ محاسبه ميتوان
ملت يك اجتماعي تاريخ و جامعهشناسي در و اجتماعي مسائل در اتفاقا
مدركها ، و دليلها بهترين و همقدمان ، و همراهان بهترين ناحيه ، يك يا
بعضي اگر راستي به و !هستند قصهها همين و افسانهها همين گاهي ،
كه بود مشكل بسيار نبود فولكلورها و عاميانه عقايد برخي قصههاو
هيچ.آورد در تحرير رشته به بشود را طايفه يك و قوم يك روحي خصوصيات
تاريخي واقعه هيچ و باشد ، بوده حقيقتي از خالي كه نيست افسانهاي
.نشود ساخته و بافته دروغ و راست افسانه صدها برش و دور كه نيست
از بايد آيا كه ميشود آشكار اينجا در تاريخ اهل كار مشكل بنابراين
تازه ، ;گذاشت كنار را مهم حوادث آن يا و پوشيد؟ چشم آنافسانهها
به آيندهاي اگر و هست حوادث در اثري اگر كه ميدانند اهلتحقيق
.داستانهاست و افسانهها همين نفوذ اثر ميشود ، ساخته وسيلهتاريخ
ولي داد ، ما به خود چيز همه دنيا ميانه 2 حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
بود عبرت آن ، از نگرفتيم چيزي
دارد ادامه