چهارم ، شماره 1145 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 15 يكشنبه 25
شعبان ماه حلول مناسبت روزبه يادداشت
جانبازي (2) ايمان و عصمت وزادروزاسوههاي
برادري و
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كف از را خود هميشگي و اصيل مفاهيم انساني ، پيوندهاي كه زماني در
و روحي پيوستگيهاي عاليترين تجلي كه مردي از گفتن سخن است ، داده
كه انساني - است سختشيرين بخشيده ، تجلي خود دركردار را عاطفي تولاي
عباس...نسلهاست همه براي و زمانها همه در نمودگاربرادري والاترين
آرمان از تصوير زيباترين بخش تجلي -عليه سلامالله - ابيطالب بن بنعلي
.بود خواهد و بوده تاريخ هميشه در برادري
روزگار مردمان ازرشيدترين امالبنين ، مكرمهاش مادر و او اينكه
اينكه آفاقبوده ، شهره كرداري نيك و فضل به اينكهاو بودهاند ،
ميدرخشيدهو بنيهاشم بيپايان تاركافتخارات بر تمام ماهي همچون
آيين و دلاوري رموز كه است بيمانندبوده جنگاوري او اينكه بالاخره
لطافت برابر در وهمه همه آموخته ، شيرخدا از بهكمال نبردرا
تحقق صحنهتاريخ بر او توسط كربلا ، نبرد درهنگامه كه واقعهاي
صفات و برازندگيها و عقلي فضايل همه.ندارند بسيار تجلي يافت ،
آن و ;بسته نقش شيعيان خاطره سوي يك در او آفرين غرور نسب و آرماني
ميبايد فقط نه را عباس.ديگر سوي در ظريف و مرموز و عظيم حماسه
هنگامه در بيهمتا برادري فقط نه و (ع)سيدالشهداء كنار در صادق پيروي
.دانست تمامبرادري و ژرف و نهايي مفهوم ميبايد كه ;برادر رنجهاي
نمايش براي صحنهآراييعظيم اين است ، نبوده بيش بهانهاي جنگ و فرات آب
كهبيشمار مفهومي و مسئله شده ، آفريده بسيارمشكل و عميق مسئلهاي
به ميتوان صحنهاي چنين در فقط معنايشرا و ذات اما ميشود تكرار
:دريافت بيشبهه و وضوحديد
تشنهمگر وادي آن در آب از ميانه 2كفي حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
عباس ننوشيد كه كردي چه عشق اي
در كه سنتي مناسبتي و بهپيوند بازگشت ازبرادري ، گفتن سخن
نسبت بحث اصلا اينجا در.نيست است بوده رايج سالاري خانواده دورانهاي
بدان روح كه حماسهايست از گفتن سخن عرصه وادي اين.بيمعناست نسب و
خواهشهاي و بيهوده تنهاييهاي در كه انساني سرگردان روح.است محتاج
انساني.نمييابد خود كنار در را كسي بيسرانجام ، آرزوهاي و بيفرجام
برنيارند سر كه مردماني ميان در تنهاست ، خويش همنوعان ميان در كه
ياد از كيمياي جستجوي به بياميد و...را ياران ديدار و گفتن پاسخ
آب و ابوالفضل قصه به ميبايد را گمشده اين نشاني !!ميخيزد بر رفتهاي
باري.داد حوالت افسانهاي و زيبنده مرگ و ايثار وآن تشنه كودكان و
.ميكند آشنا را بيگانگان حكايت ، اين
اما ;يافته معنا اوست كهمقتداي برادري كنار در حسين ، كنار در عباس
از سرشار و رسيد آسمان اوج به هنگامي دلاورانه ، و خموش اينمعناي
تمام فرات كنار در را زيبايش و شگفت بازي خود او كه شد حماسي منزلتي
معشوق ، .كرد رجعت معشوق سوي به سر با كه دست و پاي با نه و كرد
نهان معشوق...بود رادمردان همت بشير و راه دليل حسين.نبود (ع)حسين
...مراورا كرد عيان تو عشق ولي بود
چنين مرگ ميكده در عاشقان ، اينفخر و بزرگ عاشق اين جانبازانه سرود
غرورانگيز رجعتي ناممرگ ، به خموش فرقتي از كه ترنميترنميداشت
:ميآفريند نامشهادت به
يـميـنـي قـطعتـموا ان والـلـه ميانه 2 حاشيه 0:شعرپلهاي-:312
...عـنديـنـي ابـدا احــامـي اني
نامگذاري جانباز روز به ، كه(ع)عباس حضرت بنيهاشم ، ماه ميلاد روز
كه ومردماني است مردانگي و فرخندگي و غرور است ، روز شده
و كهعزت برد نخواهند ياد از هيچگاه عباسدارند ، چون آموزگاراني
مانده وبرجاي داشته پاس كساني چه مادرگرورادمرديهاي ناموس و شرف
بر و اعتقادند و جهاد صحنههاي شاهدانبزرگترين جانبازان ، .است
بار خواسته ، خود كه مردانيالهي امانت سنگينترين بار دوشكشندگان
هم.است سنگين سخت كه ميكشند دوش به را حقيقتي و ملت مسئوليت و رنج
و الهي اجري و درخشيد خواهند ايران ملت تارك بر تاجي همچون اينرو از
ملت بر روزجانبازان و (ع)عباس حضرت زادروز.داشت خواهند ابدي ارجي
.باد مبارك رادمردي و آزادي عاشقان همه و ايران