چهارم ، شماره 1149 دسامبر 1996 ، سال آذر 1375 ، 19 پنجشنبه 29
شهادت سرفراز سروهاي
تهران استان شهيد سرداران بزرگداشت همايش پيشباز به
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و سازنده بروجردينقش شهيدمحمد سردار خاطرات از برگهايي
اشتغالات در كه ميديدم را بروجردي بروجرديشهيد شهيد مسووليتپذيري
تشكيلآن و حمزه قرارگاه در ازجمله.داشت نقش سپاه ماموريتهايمختلف و
.بود وي مهم بسيار كارهاي از يكي قرارگاه ، تشكيل و
او از احترامعميقي حس كردم احساس بروجردي شهيد از من كه چيزي آن
كمال با متانت ، كمال با برادر اين كه ديدم.آورد بوجود من دل در
برخلاف و است وظيفه و مسووليت فقط ميكند ، فكر كه چيزي به نجابت
توانائي ميكنند برخورد مخالفين با و تقويت را خود موافقين كه بعضيها
.ميداد قرار برخورد يا تقويت ملاك را وظيفه انجام
به دارد نظر در عراق:گفت جلسهاي در بروجردي شهيد تاكتيك سردار
پس فهميدهايم ، آنها فعاليتهاي و حركات از را اين ما و كند ايرانحمله
باشيم داشته آتش زير را همآنها تا بكشيم عقب را خود توپخانه مجبوريم
يكي وقت ، اين در.كنيم اقدام زودتر مشكل ، بتوانيم بروز صورت در هم و
يعني است؟ كاره چه عراق:گفت بود بنيصدر همراه كه مسووليننظامي از
جواب در بروجردي شهيد.حرفها اين و كند حمله ندارد جرات عراق اينكه ،
دقيقا اقدام ، اولين در باشد داشته نظامي مغز كه كسي:گفت وي
.گيرد انجام ميخواهد مقابل ، طرف از كارهايي چه كه ميكند پيشبيني
جنگ پشتيباني ستاد در را بروجردي شهيدبود شهيدسال 58 معنويت
كسي چه محمدبروجردي اين پرسيدم ، بچهها از يكي از.ديدم كرمانشاه
محمد ايشان ، :گفت است ، فرماندهانسپاه از الان كه دوستان از يكي است؟
از يكي و شديم وي نوراني چهره جذب نخست ، همانبرخورد از.است بروجردي
وجودشهيد همين شد جنگ ادامه و كردستان در ما ماندن باعث دلايليكه
داشت ، لب بر كه پرمعنايي لبخند با همواره بروجردي شهيدبود بروجردي
و كنيم نگاه صورتش به كه نميشد بنابراين ، رويمان.ميكرد نگاه را ما
.برويم ميخواهيم ما بروجردي ، آقاي كه بگوييم جراتنميكرديم حتي
مغازه ، در آمد گازي موتور با كه ديدم را محمد روز مومنيك انقلابي
را جريان.بود ديده آسيب كمي هم موتور و خوني پيراهنش حاليكه در
درگير او با بود ، مردم دختر مزاحم خيابان در پسري:گفت او و پرسيدم
.كرد خوني را پيراهنم او بيني خون و شدم
متعهد فردي انقلاب ، از قبل روزهاي همان از محمد كه ميشود معلوم
.بود انقلابي و ومتدين
علت به و بود افتاده هليكوپتر از بروجردي قانعشهيد سردار
رفتيم او جهتپيش همين به.دهد تكان را پايش نميتوانست مصدوميت ،
.دهيم انجام را كارهايش كه
هليكوپتر از من كه هستند خوشحال الان خانوادهام ، :گفت بروجردي شهيد
.باشم آنها پيش مدتي مجبورم چون افتادم
بستري دربيمارستان پايش معالجه بواسطه بروجردي شهيد كه مدتي در
به.كنند مصرف تقويتي غذاهاي پزشك ، توصيه به كه بود شده قرار بودند ،
كه رفتيم ما.بود رفته بالا مقداري بروجردي شهيد خرج لحاظ ، اين
بروجرديوقتي شهيدبگيريم سپاه از را چيزها ساير و هزينههايدرمان
ناراحت خيلي سپاهبگيريم از را درمان هزينههاي رفتهايم ما كه فهميدند
از مرخصي از بعد و كنيم رادنبال موضوع كه ندادند اجازه شدند
.كردند پرداخت را درمان خودشانهزينههاي بيمارستان ،
كلهر يدالله حاج شهيد سردار خاطرات از برگهايي
دراين.ميكرد گريه خيلي كلهر شهيد سيدرضي ، شهيد شهادت آرامشدر
ديگر و ميگيرد آرام او و ميگويد چيزي وي گوش در ميثمي شهيد حين ،
چه شما به ايشان ميپرسند كلهر شهيد از وقتي بعدا.نميكند گريه
فرمود ، (س)فاطمه حضرت گوش توي پيامبر كه همانطور ميگويد ، گفتند ،
از كه هستي كسي اولين رضي سيد آقاي از بعد گفت ، من به ميثمي شهيد
.ميپيوندي وي به لشكر اين
شهادت اوبه از بعد كه بود كسي اولين كلهر ، شهيد و شد هم همينطور
.رسيد
چند همراه به حاليكه در فتحالمبين ، عمليات ادامه كمريدر سلاح
كلهر يدالله حاج ميآورديم عقب به را عراقي اسير تعدادي بچهها از نفر
هيكلش كه عراقي يك ناگهان كه بود لازم سفارشات گفتن حال در و آمد
بگيرد ، را وي كمري سلاح تا كرد حمله طرفايشان به بود ايشان از بزرگتر
رامسلح سلاحاش نشد هم ثانيه يك شايد كه زدن هم به چشم دريك ايشان ولي
آن مقابل در عملايشان سرعت همگان براي كه بهطوري كرد شليك و كرد
.بود باور بقيه ، غيرقابل براي شد هم درسي كه عراقي ،