چهارم ، شماره 1153 دسامبر 1996 ، سال دي 1375 ، 24 سهشنبه 4
|
|
آرمانشهر
را خود آرمانشهر به موسوم درههاي جهنم اين آفرينندگان و مبتكران
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
نتيجه در و دارد را انديشه برترين كه بزرگيميپندارند برادر
سختي و آسايش و بد و نيك تصميمگيريدرباره براي فرد سزاوارترين
.است شهروندان
:اشاره
بحث.آنهاست از يكي كهآرمانشهر دارد مختلفي وجوه آرمانگرايي
چون فلاسفهاي ذهن ديرباز از آن ويژگيهاي ارائه و آرمانشهر درباره
گذشته دوران به صرفا بحث اين امااست كرده مشغول خود به را افلاطون
مدنظر را بسياريآرمانشهرهايي نيزانديشمندان امروزه و نشده محدود
اما دارد گذشته مبناييباآرمانشهرهاي تفاوتي گرچه كه ميدهند قرار
ميخوانيد كه مقالهاي.نيست اختلافاتشان از كمتر نيز آنها مشتركات
چگونگي و پرداخته منفيآرمانشهرها جنبههاي و نارسائيها به بيشتر
.ميدهد نشان را آرمانشهرها تكوينضد
مقالات سرويس
تالاري فولادي خيام:لاندوالترجمه.جي سام:نوشته
آن شدهاند طراحي تاكنون كه (1)آرمانشهرهايي بيشتر بارز ويژگيهاي از
اين درواقع ، .است نشده پيشبيني آنها در فرودست شهروندان رفاه كه است
يا ويژگي اين.دانست قاعده يك را آن ميتوان كه است چنانفراگير ويژگي
از و ميگيرد ناديده انديشهورز موجودي بهمنزله را سرشتانسان قاعده
ديدگاه ، اين از.ميكند توهين آشكارا وانسانيت انسان به حيث اين
و مبتكران.دانست آرمانشهر ضد بهراستي ميتوان را آرمانشهر
(2)بزرگي برادر را آرمانشهرخود به موسوم جهنمدرههاي اين آفرينندگان
براي فرد نتيجهسزاوارترين در و دارد را انديشه برترين كه ميپندارند
.است ديگرشهروندان سختي و آسايش و بد و نيك درباره تصميمگيري
متعادلي منظمو و متوازن آرمانشهر هر اساس چرا و بيچون فرمانبرداري
شهروندانمخالف از برخي قضا ، بر دست چنانچه ، كه نيست معلوم و.است
كه باشد لازم شايد آمد ، كنار آنها با بايد چگونه باشند اصل اين
.بگنجانند خود آرمانشهر در هم جوخهآتشي
است افلاطون نازيعهدقديم ، آرمانشهر ، هراسآورترينمبتكر صدالبته ،
گوي كه كردهاست ترسيم را خودآرمانشهري ،(3)جمهوري دركتاب كه
طبيعتا فرمان اولينميربايد خود همگنان ازديگر را سبقت
.دوستانش و افلاطون:هستند فيلسوف كه است قدرت مصادر از فرمانبرداري
است ، تغييرناپذير و مشخص تولد بدو از فرد هر اجتماعي جايگاه بهعلاوه ،
.نيست فرادست طبقات به پيوستن به فرودستمجاز فرد شرايطي هيچ تحت و
رفتهرفته كه الگويي براساس و ميشوند نظاممند نژادي تبعيضات و تعصبات
در افلاطون.ميشوند بسته كار به عملا خواهدشد ، عادي رعايا ميان در
و سگ پرورش درباره شاهد و بهعنواننمونه نكاتي بيان از پس كتاب اين
:ميپردازد بهانسان خالص ارزشنژاد
ماده و نر نخبهجنس افراد كه است ما ، لازم پيشين اقرارات بنابر
و مباشرتكنند كمتر پستحتيالمقدور افراد و حتيالمقدوربيشتر
بيايد ، بار نقص و بيعيب و كامل ممكن حد تا (4)رعيت باشد بنا چنانچه
.نه دوم دسته فرزندان ولي يابند پرورش اول دسته فرزندان كه است لازم
از حتيالمقدور تا بماند زمامداران نزد تنها بايد نيز تدابير اين راز
جشن مجالس بايد.شود جلوگيري راعيان ميان در مشاجره و اختلاف بروز
آن در بايد.داد هم دست به دست را دامادها و عروسها و كرد برپا
مناسبي مذهبي سرودهاي كه بخواهيم بايد شاعران از و كرد قرباني مجالس
تشخيص به هم را زناشوييها اين تعداد.بسازند عروسيها اين براي
و جنگ تلفات به باتوجه حتيالمقدور ، تا كرد خواهيم واگذار زمامداران
ميزان يك به را شهر اهالي شماره ديگر ، مشابه پيشامدهاي و بيماري
.كوچك نه و شود بزرگ نه ممكن حد تا ما شهر طريق اين به و دارند نگاه
پست افراد تا داد ترتيب هم قرعهكشي نوعي و برد كار به زيركي بايد
مقصر را زمامداران و بدانند صرف تصادف از ناشي را خود جفت تعيين
.ندانند
مخصوصي لياقت پيشهها ديگر يا جنگ در كه جواناني به است مطمئنالازم
بايد بهخصوص و شود اعطا پاداشهايي و افتخارات ميدهند نشان خود از
بيشتري مباشرت و مراوده زنان با تا داد آنها به را رخصت و فرصت اين
بيشتري فرزندان حتيالامكان كه است خوبي بهانه خود اين.داشتهباشند
مخصوص ماموران به بايد فرزندان اين و.آيد بهوجود نخبه افراد از
پرستاران به را نخبه افراد فرزندان نيز آنها و...شوند سپرده
دوراز و جدا محلهاي در كه سپرد خواهند آسايشگاههايي و پرورشگاهها
كه را ديگران اطفال و پست افراد اطفال ولي ، هستند ديگران انظار
بر چه نفهمد هيچكس كه كرد سربهنيست بهنحوي بايد ميآيند بهدنيا ناقص
(5).است آمده سرشان
كه توجهبرميخوريم جالب نكته اين متونبه مقايسه و مطالعه با
كتاب دلارودر ژاك.شدند بسيارنزديك افلاطون بهآرمانهاي نازيها
توصيف را ازافلاطون گرفته الهام احتمالا گشتاپونظام خودتاريخ
:ميكند
ازدواج مقاماتفرادست از مجوز بدونگرفتن نداشت حق اساس فرد...
بهاثبات سال 1800 راتا خود آريايي تبار بايد نامزداو.كند
كند ، درجهدارازدواج يا معمولي فرداساس يك با بتواند تا ميرساند
ثابت تا 1750 را آريايياش تبار بايد افسر يك با ازدواج براي و
مجوز و تائيد را مدارك اعتبار ميتوانستند ارشد مقامات فقط.ميكرد
امتحانات و ميشد پزشكي معاينه بايد دختر بهعلاوه ، .كنند صادر را لازم
را برتر نژاد ميتواند او كه ميشد حاصل اطمينان بايدميداد جسماني
اساس مخصوص مدارس در بايد عروس ازدواج ، از پس.كند تكثير و توليد
تفكر از ناشي عقايد اصول با و ببيند سياسي آموزش تا مييافت حضور
...شود خالصآشنا نژاد
زادو و نسلگيري نوعيمزرعه كه -حيات سرچشمه-لينزبورن ايجاد با
جوان دختران.رسيد خود بهاوجقدرت هيتلر نظام بود ، ولدانسان
هرگونهقيد از فارغ مزرعه اين ميتوانستنددر آلماني تبار داراي
اين اطفال.كنند مباشرت تبار همان داراي اساس مردان زناشوييبا
شده برنامهريزي (eugenics) يكبهنژادي ثمرات زناشويي پيوندهاي
مدارس در آنان پرورش و آموزش و داشتند تعلق دولت به و ميشدند محسوب
بچهها اين كه بود آن بر تصميم نظري ، بهلحاظ.ميگرفت انجام خاصي
...(6)بسازند ، را خالص نازي نسل اولين
اندازه همان براينازيها خالص كهنظريهنژاد كرد خاطرنشان بايد
دوستان و افلاطون براي بود ممكن كهاحتمالا داشت ناگوار پيامدهاي
پايينتر بسيار عمل در خالص آرياييهاي هوش ميزان.باشد داشته فيلسوفش
برابر پنج تا چهار آنها ذهني نارسايي درصد و بود معمول ميانگين از
و عيار تمام نژاد از نشانهاي اين هم شايد.بود طبيعي ازحد بيشتر
ميداند؟ چه كسي باشد ، نازي -افلاطون خالص
انسانيتر سومافلاطون رايش آرمانشهر تاحدودياز ديگر آرمانشهرهاي
و auيوناني كلمات ، 1516 ، ازUtopia) كتابآرمانشهر.هستند
افلاطون ازجمهوري دوري سالهاي مور توماس سنت (ناكجا بهمعني topos
ولي ميگيرد ، بهعاريت افلاطون از را كمونيستي جامعه مور.دارد فاصله
حدود همين در يا درصد نود فقط و ميبخشد مردم به آزادي اندكي عمل در
به اعتقاد حتي و است نظاميگري ضد آشكارا مور.ميگذارد شاه براي را
آسودهخاطر و شاد مور آرمانشهر مردم.ميشمرد مجاز را متفاوت اديان
از كه دارند ديني و ميكنند زندگي (gods) اصنام از ترس بدون و هستند
:دارند عقيده كه آن بويژه است ، بهتر مقايسه مقام در مور عصر دين
نبايد و شوند ، وبرتر عالي لذات مانع دانينبايد و پست لذات...
چنانچهانسان.دارند عظيمبهدنبال الم و درد كه بود پيلذاتي در
و سخت اعمال بهدنبال آيا باشد ، نداشته اجر پاداشو به اميدي هيچ
ميل به و پوشيدن چشم زندگي لذايذ از و بودن شرافت و فضيلت دردآور
(7)نيست؟ دنيا در كار احمقانهترين رفتن ، درد و مشكلات بار زير خود
اتوپوس ، شاه كه گفت بايد درآرمانشهرمور دين خصوص در اما و
به تا داد آزادي آرمانشهر افراد تمامي به آزاد ، انديشه مهربان مدافع
:بياورند ايمان است حالشان مناسب كه ديني هر
موجبتباهي كه آنچه از تا كرد جديوضع و سخت قانوني فقط او..
كه كند گمان نداشت حق كسي مثال ، برايكند جلوگيري ميشود انسان سرشت
الهي مشيت و است شانس فرمان به دنيا يا ميميرد ، او بدن با انسان روح
نام خور در ميانديشيدند چنين كه كساني و...نيست گردون چرخ بر ناظر
را آن و ميشمردند خوار را روح چون شريفي وجود زيرا نبودند انسان
و مناسب كساني چنين اين ، بنابرنميدانستند چهارپايان روح از بهتر
مشتركالمنافع بسامان جامعه يك شهروند خور در يا انساني جامعه لايق
(8).نبودند شدن
مور رمان در فقط نه آرمانشهر ، در رفتار اصول و زندگي نظري مباني
مايلي چه هر به:است اين اختصار به آرمانشهري ، جوامع همه در بلكه
.بينديش درست اما بينديش ،
است سختي حمله نخستآن بخش.است شده بخشتقسيم دو به مور آرمانشهر
و دسيسه خودكامگان ، حكومت -او خود عصر خباثتهاي شرارتهاو به
.بيدادگرانه حقوقي نظام و ظالمانه مالياتهاي ويرانگر ، جنگهاي نيرنگ ،
جامعه تشريح و توصيف -است واقعي آرمانشهري رمان ، همان دوم بخش
و دشوار كتاب نخست بخش.اتوپيا جزيره در خيالي كمونيستي
سرزمين واقعي خاستگاه حقيقت در و تغزلي دوم بخش و است ، انعطافناپذير
و تند اجتماعي انتقاد كتاب بخش دو مجموع.است آرمانشهر ناكجاآباد
مقابله آرمانشهر با وضوح به مور عصر انگلستان آن در كه است بيپردهاي
.ميشود مقايسه و
مدتي و زدند گردن را مور توماس مور ، عصر پادشاه هشتم ، هنري فرمان به
.كتابش براي نه اما خواندند ، قديسش آن از پس
دومينيكي ، ايتالياييفرقه راهب توماسوكامپانلا ، مور ، از پس قرن يك
ولي است ، افلاطون اثر نقيض حدزيادي تا كه نوشت را كتابشهرآفتاب
آشكارا كامپانلايي جامعه.است حاضر و حي آن در همچنان بزرگ برادر
معاصر انسان مطلوب چندان كه دارد خودكامهاي حكومت و است سوسياليستي
اجتماعي نهاد يك عنوان به ازدواج و دارند تعلق دولت به كودكان.نيست
رونق و رفاه.ميپوشند متحدالشكل لباس شهروندان همه.است رفته بين از
آرمانشهر هر چون نيز ، جا اين در گويي اما است چشمگير و وفور به مادي
آشكار.است افتاده گير نويسنده احساسات چنبره در واقعي آزادي ديگري ،
وراي چيزي انسان شايد كه نيست آن فهميدن به قادر نويسنده كه است
.بخواهد خانه و خواب غذا ،
نظر آنهابه آشكارترين كه دارند اشتباهزياد آرمانشهري رمانهاي
به بيتوجهي و (Single-Mindedness) تكانديشي:باشد دو اين ميرسد
از ارادهاي كه غيرمنطقي حال عين در و متفكر مخلوقي منزله به انسان
يا ماجراجويانه بلند داستان نوعي واقع در رمانها اين.دارد خود آن
افلاطون روياي از -برجسته آرمانشهرهاي همه گرچه و هستند پريان قصه
حكومت تا گرفته دوريس منطقه ساكن مردم براي آرماني جامعه تشكيل براي
و مور ، توماس ديفيور ، آرمانشهر جاكيم سوم آگوستين ، جامعه مذهبي
شرايط بر -هاكسلي و سيمون سن كابت ، فوريرز ، آونز ، آرماني آفريدههاي
گمانهزنيهاي نتوانستند كدام هيچ اما بودند مبتني خود دوران واقعي
كه مور ، چونآرمانشهر مواردي از غير.سازند ماندني و عملي را خود
همه اوست ، خود عصر هولانگيز اجتماعي شرايط به آشكار حملهاي
شده ساده بيرويه واقعيتگريز روياهاي جز چيزي ديگر آرمانشهرهاي
.نيستند
شهواني تقريبا روياي كه اسپيلين ميكي چون خلفي جانشينان ما ، عصر در
رمانهاي نوشتن به مييابند برآورده (ساديسم) جنسي آزارگري با را خود
آرمانشهري ادبيات در كه گذشت و گفت بايد.دادند ادامه آرمانشهري
از چنان امروزي آرمانشهرهاي و است ممكن چيزي همه ما عصر واقعي
داد نميتوان بدان نامي كه است مشحون تخصصي (Pornography) هرزهنگاري
بايد ولي گيراست و شگفت شهوتشهر گرچه.(Poraotopia) شهوتشهر:مگر
.ميپردازد ماديات به صرفا ادبيات نوع اين كه داشت اذعان
:پينوشتها
براي بسياري معادلهاي گذشته سالهاي در قلم واهل ترجمه بزرگان.1
:است قرار بدين آنها از تعدادي كه دادهاند پيشنهاد Utopiaواژه
بهشت ،(خويي)فاضله مدينه ،(عنايت)ناكجاآباد
،(آرام)اتوپيا ،(آريانپور)شهر بينام ،(ابراهيمزاده)خوشبختي
.(فولادوند)آرمانشهر
Big Brother براي را كبير ناظر معادل حسيني صالح دكتر آقاي.2
ترجمه مقدمه در باره اين در هم مفصلي توضيح و انتخابكردهاند
برادر تركيب همين بنده گمان به اما ، .دادهاند جورجاورول ، اثر 1984
.است كبير ناظر از رساتر معنوي لحاظ به هم و صوري لحاظ به هم بزرگ
از خالي انسان به اشاره براي Herd و flock واژههاي بردن كار به4
است ورمه گله كلمات اين اوليه معناي زيرا نيست تحقير و نوعيتوهين
.ميرود كار به انسانها گروه و فوج و دسته معناي به مجازي صورت به و
جمهور ترجمه در فوادروحاني همچون مترجمان ، از برخي رو ، اين از
اين در.آوردهاند واژهها اين براي را رمه و گله معادلهاي افلاطون ،
معناي به راعي و مردم عامه معناي به رعيت متن ، تناسب به ترجمه ،
.است رفته كار به مردم نگهبان
Putnam's Sonsناشر نيويورك ، چاپ پنجم ، كتاب The Republicافلاطون ، .5
.1930 ، صفحات 63461
لندن ، چاپ The History of the Gestapo،(Jacque Delarue)دلارو ژاك.6
.صفحات 8180 ، 1966 ،Corgi ناشر
More's Utopia and Its Critics (Ligeia Gallagher)گالاهر لجيا.7
.صفحه 38 1964 ،Scott, Foreman & Co ناشر شيكاگو ، چاپ
.صفحه 59 همانجا.8
دارد ادامه