چهارم ، شماره 1154 دسامبر 1996 ، سال دي 1375 ، 25 چهارشنبه 5
|
|
قدرت به معطوف نظريهاي ;آرمانشهر
(آخر بخش) آرمانشهر
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
از گريز داستان دستنيافتني ، روياهاي همه همانند آرمانشهر ، رمان
كه هستند آن از واقعبينتر امروز نويسان تخيلي - علمي و واقعياتاست
بروند آرمانشهري سراغ
و هستند غيرمنطقي كه است آن آرمانشهري نوشتههاي همه بزرگ اشتباه
يك چسترتون.باشد چنين هميشه است قرار گويا دارند ، بدي بسيار پرداخت
:كه است كرده خاطرنشان بار
و ميپردازند انسان مشكل بزرگترين به كه است اين آرمانشهرها همه ضعف
مفصلي توضيح سپس ، .كرد غلبه مشكل اين بر ميتوان كه دارند گمان
هيچ كه ميكنند فرض آغاز در.ميدهند كوچكتر مشكلات بر غلبه درباره
اين به خود سرشار نبوغ با بعد و نميخواهد خود سهم از بيش انساني
.بالن با يا ببرند ماشينبرايشان با را افراد سهم كه ميپردازند
است آن -باشد قبلي از جديتر خيلي است ممكن يكي اين كه -دوم اعتراض
ملالآور هم بايد صدالبته ، .هستند ملالآور استثناء بدون كهآرمانشهرها
داستاندنياي قهرمان سوج ، جان.است آرمانشهر سرشت ملالجزء:باشند
Controller) (World جهان ناظم برابر در آلدوسهاكسلي ، جديد شجاع
.رفاهنميخواهم و آسايش ميزند ، من فرياد
ميخواهم ، آزادي ميخواهم ، واقعي خطر ميخواهم ، شعر ميخواهم ، خدا من
خواستار تو واقع ، در:گفت موند مصطفي.ميخواهم گناه ميخواهم ، خوبي
.هستي زيستن ناشاد حق
علتواكنشهاي به و ميخواهد ، را حق وجوداين تمام با سوج آقاي بله ،
تمام با آرمانشهرياست كه ظاهري اينآرمانشهر عليه سوج آقاي
نامحدود جنسي وآميزش نوشيدني و غذا چون قديمي برجستهو ويژگيهاي
بدل ضدآرمانشهر رماني به ناگهان جديد شجاع بياندازه ، دنياي و
همين نيز گاليور كتابسفرهاي چهارم فصل آرمانشهري جامعه.ميشود
داشته را خرد تمام ميتوانند(Houyhnhm)هوينم افراد:است گونه
ولتر قهرمان كانديد.را زندگي تمام (Yahoo) يوهو افراد ولي باشند ،
چون ميكند ترك را الدورادو خود ميل به (نامكانديد به كتابي در)
،Oxygen Och Aromasia داستان ناسازگار شاعر.مييابد ملالآور را آنجا
و بيعيب و كامل بسيار جهاني در بودن زنداني علت به لاندين ، اثركلس
تازه سفينهاي با تا ميكوشد كه هنگامي و ميشود ديوانه تقريبا نقص ،
.ميشود كشته بگريزد ، ماه كره به آرماني جهان اين از شده اختراع
.ميپروراند خود درون در را آرمانشهر ضد بذر بيعيب و كامل آرمانشهر
پوشاك و غذا شما به:است نظامي اردوگاه يك مثل بينقص آرمانشهر
فكر شما جاي به نازنين آدمهايي و ميكنيد ، تمرين و ورزش ميدهند ،
نظامي اردوگاه در را عمرش همه دارد دوست كسي آيا اما.ميكنند
بگذراند؟
خصلتهمه (استثنا دو يكي منهاي)خودكامانه شدت به نگرش اين
زمين دل خواهدر باشند ، ناشناخته درجزيرهاي خواه آرمانشهرهاست ،
مثل آرمانشهرها ، ازاين ميتوان حتي تسامح ، باقدري.ماه روي بر يا
خوبي به دلهرهآور داستانهاي ادبي نوع در جديد ، شجاع 1984ودنياي
و نيستند ساده حد اين تا آرمانشهرها جديد نويسندگان.كرد استفاده
اجباري كار اردوگاههاي مثل آنها آرماني كشورهاي كه ندارند اصرار
.باشد
دولتهاي درباره ستايشي درخور شكآلود امروزنظر نويسندگان كل ، در
منطقي فرضيه اين مبناي بر را خود گمانهزنيهاي و دارند خود آرماني
.ماند خواهد هست چه همان محيط ، تغيير عليرغم انسان كه ميدهند قرار
مبنا اين بر بايد آرمانشهر و برده ، نه و شد خواهد قديس نه انسان
حد به اندازه لحاظ از امروزي آرمانشهرهاي عوض ، در.شود ساخته
كم بخش يا زمين كره به را ندرتخود به و يافتهاند توسعه چشمگيري
.ميكنند مقيد و محدود آن از كوچكي و اهميت
كوههاي پس در سالها چه لاگر هيلتونيعنيشانگريـ جيمز اثيري قهرمان
فضاي در ولي ميكند ، سر آرامش به انزوا در عبور غيرقابل
ايزاك.ميشوند ناپديد و ميآيند پديد جديد پرستارهامپراتوريهاي
)گانه سه داستان تخيلي ، در-علمي امريكاييداستانهاي نويسنده آسيموف ،
كه ميكند ترسيم را آيندهاي(49ـ1492)نامشالوده به معروفش(trilogy
:ميكنند جلوه كمرنگ آن با مقايسه در خيالي جوامع ديگر همه
عنوان به.رسيد خود اوج به تحول اين سيزدهم هزاره آغاز در..
ميان در و كهكشان مركز در كه متوالي نسل صدها امپراتوري پايتخت
ناگزير بود ، واقع نظام اين پيشرفته جهانهاي وصنعتيترين پرجمعيتترين
.ميداد جاي خود در افرادرا ثروتمندترين بايد
تمام.رسيد خود غايي هدف به سرانجام آن گسترش روبه همواره شهرسازي
جمعيت.شد تبديل شهر يك به ترانتور كره مربعي مايل مساحت 75000000
در كامل ، تقريبابهطور عظيم ، جمعيت اين.بود ميليارد از 40 كميبيش
كار اين انجام براي را تعداد ولياين بود ، امپراتوري اداري امور خدمت
...ميدانستند كمشمار پيچيده
بيست كشاورزي محصولات سفينه فروند هزار دهها فضاييبا ناوگانهاي
(9).ميچيدند ترانتور غذاي ميز روي روز هر را ديگر دنياي
محيط ، تغيير قدرت:است قدرت آرمانشهري ادبيات همه اصلي درونمايه
ورن ، ژول رمانهاي.فرديتانسان يا شخصي وتنهايي خلوت حفظ قدرت
شدن صنعتي اخير دوران تخيلي علميـ داستانهاي اكثر و استثناء ، چند جز
بود قدرت فرستاد ، ماه به را انسان كه بود قدرتپرداختهاند قدرت به
نبوغ كمك به كه بود قدرت و شد ، طبيعي قواي بر انسان تسلط موجب كه
شد مدعي ميتوان تقريبا.آورد بهوجود زمين در را مطلوبي وضعيت انسان
و واهي همهاميدهاي به كه (10)اقتصادي ركود آغاز و دهه 1930 تا كه
استثناءهاي جز آرمانشهريـ رمان داد ، خاتمه آينده به سادهلوحانه
علميـ ادبيات عرصه در داستان نوع رايجترين ولزـ.جي.چوناچ درخشاني
آرمانشهري ضد رمانهاي با كه ولز كه است توجه جالب اما ، بود تخيلي
شروع را كارش (1895) زمان ماشين و (1899)برخيزد خفته كه چونوقتي
ياس و بدبينانه نگاه كه ميشود ارتجاعي آنقدر زمان مرور به بود ، كرده
خوشبيني به تكامل فرايند و علمي پيشرفتهاي به اوليهاش رمانهاي آلود
شجاع جهانهاي پايههاي ارتجاعي و خوشبينانه نگاه اين و ميكند تغيير
انسانهاي ،(1905) جديد رمانهايآرمانشهر در را او جديد
جديدجامعه آرمانشهر.ميسازد (1933)آيندگان وماهيت (1923)خداگونه
نام با بار اين آرمانشهرها ، معمول نخبگان كه ميكند توصيف را مرفهي
البته ، صد حكومت ، اين نتيجه و دارند دست در را حكومتش سامورايي ،
بعدي كارهاي همه رمان ، همچون اين.تواناست و كارامد جهاني به رسيدن
به حتي يا آن ، كلاسيك مفهوم به سوسياليسم به او كه ميكند ثابت ولز ،
كه ولز ديگر رمان دو در پيام اين.نداشت خاطري تعلق هيچ دموكراسي ،
ولز چون ميرسد نظر به عجيب خيلي البته كه ميشود ، تكرار شد برده نام
.بود بريتانيا در جامعهفابيان سوسياليستي نهضت فعال عضو زماني خود
كه ميآورد روي كهن خودكامه حكومت نوعي به ناگهان رمانها اين در ولز
درجمهوريارائه افلاطون جديدو درآتلانتيس بيكن فرانسيس چون افرادي
يا) علم آن در كه (Meritocracy ) تواناسالاري حكومت نوعي:بودند كرده
رمان ايناست بسته قدرت اربابان خدمت به كمر مطيع غلامي چون (فلسفه
زيستن خور در را زندگي كه آنچه هر از و است ، آرمانشهري لحاظ هر از
اظهار جديد دربارهآرمانشهر انگليسي منتقد لاج ، ديويد.است تهي كند
:است داشته
شادماني توفيقو مايههاي كه تصورساختارياجتماعي اعتباري ، به
براي شخصا خود او زيرا است ولز نظري بلند از فراهمآورد را همگان
يا ، شد روبهرو بزرگي ناكاميهاي با شادماني و توفيق آوردن چنگ به
.دانست چاق كوتولههاي بهشت را آن ميتوان بدبينانهتر ،
از يكي هاكسلي ، خالق آلدوس ، درباره كمتري حد تا مطلب ، اين
شجاع نامدنياي به رمانهايضدآرمانشهري وزيركانهترين تندترين
را (1961)آرمانشهريجزيره پيرانهسررمان كه است نيزصادق جديد ،
و ناممكن و دارد چوبين پاي آثارآرمانشهري ديگر همانند نوشتكه
داستان دستنيافتني ، روياهاي همه همانند آرمانشهري ، رمان.است اغواگر
آن از واقعبينتر امروز نويسان تخيلي علميـ و است واقعيات از گريز
استثناءهايي معدود از يكي.بروند آرمانشهري سرگرميهاي سراغ كه هستند
معروف نويسنده اثر (1960) Venus Plus Xداستان ميشناسم من كه
از سرشار كلاسيك ، آثار همه آرمانشهرش ، همانند كه است استورجيون تئودور
اختلافات و مناقشات از تهي و عشق ، و ذكاوت و تفاهم و برادري
رابرت از ،(1969) Street of Dreams, Feet of Clay كوتاه داستان.است
سر به كامل ايمني در شهروندانش كه است كاملي آرمانشهر تصوير شكلي ،
.آورد خواهند دست به باشند داشته را آرزويش كه را آنچه هر و ميبرند
آن در كه ميكند توصيف را آيندهاي ديگري كوتاه تخيلي -علمي داستان
زماني دور ، بسيار آرماني آينده در تا ميكنند منجمد را بزهكار افراد
را آنها يخ كنند ، رفتار چگونه افراد گونه اين با ميدانند مردم كه
آينده اين در را داستان قهرمان.برگردانند طبيعي زندگي وبه كنند ذوب
اما ميبرند ، آرمانشهر ديدني جاهاي تماشاي به و ميكنند بيدار آرماني
(Claustrophobia) بسته مكانهاي از ترس بيماري دچار زود خيلي او
كه دارد بستگي ساده جراحي يك به آرمانشهر اين بقاي و دوام.ميشود
آرامش و شادي آنان به جراحي اين.ميشود انجام شهروندان كودكي هنگام
آنها وجود در را غيرضروري كنجكاوي و سركشي و طغيان گونه هر و ميبخشد
و دهد در تن جراحي عمل به كه است مختار داستان قهرمان.ميبرد بين از
برگردد وحشي طبيعت يابه شود ، تبديل اجتماعي محيط با سازگار فردي به
كه كند زندگي مانده عقب مختلف نژادهاي پراكنده بازماندگان ميان در و
در.ميكند انتخاب را وحشيان او.هستند گريبان به دست هولناك فقري با
خود تلويزيوني مخفي دوربينهاي با آرمانشهر نازنين اهالي اينداستان ،
فقر با خود مرفه زندگي مقايسه از و دارند نظر زير راپنهاني وحشيان
از جديدي داستان در.ميشوند خرسند و شادمان دلهرهآورآنان و بار نكبت
ا ،The prowler in the city at the edgeof the World اليسون ، هارلان
تا واميدارند را دريپر ، جك قهرمانداستان ، آينده ، در آرمانشهري هالي
نياز تا بكشد و كند وويران بزند پرسه شده عفوني ضد خيابانهاي در
شهروندان.براوردهسازد نابهنجار سرگرميهاي به را آرمانشهر شهروندان
چندان سرگرميها نوع اين با نيز مور اسرارآميز آرمانشهر
مخالف شدت به آن مثل چيزهايي و جنگ با آنها البته.بيگانهنيستند
خونريزي از كه است آن جنگ زمان در كشيش مهمترينوظيفه و هستند ،
صورت آن در چون سازد راغيرممكن آن آنكه نه)كند پيشگيري غيرضروري
همسايه ، كشور در اما.(مهملميشود و بيهوده سربازي مقدس وظيفه
قبال در كهحاضرند ميكنند زندگي بيرحمي و نامتمدن وحشيان زاپولت ،
قاتلان به آرمانشهريان.بجنگند آرمانشهر ساكنان جاي به پول دريافت
را آنها شدن سلاخي خودخواهانه سپس ، .بيندازند راه جنگ تا ميدهند پول
ميدهند ، ترجيح را ترور خود آرمانشهريان.ميكنند يكديگرتماشا دست به
چنگ به بيشتري پول هم و ميشود شمرده محترم هم آدمكشحرفهاي ، و
.ميآورد
اما ميشوند ، خلق تخيلي -علمي ادبيات عرصه در هم هنوز خيالي جوامع
فاصله بسيار گذشته ادوار گريز واقعيت و كننده سرگرم ازآرمانشهرهاي
ايزاك و هينلناي رابرت آفريده پيچيده بسيار جوامع.گرفتهاند
the Ring گانه سه حماسه.هستند لحاظ اين خوبياز نمونههاي آسيموف
به تولكين ، روئل رونالد جان اثرپروفسور ،(551954)The Fellowship of
ژاك ژان شيوه به وبيآلايش پاك واقعيتگريزي عنصر از استفاده علت
نوشته گذشته پنجاهسال در كه ديگري اثر هر از بيش احتمالا (11)روسو ،
كمين درتاريكي خطر نيز اينجا در اما است ، شده نزديك آرمانشهر به شده
را امنيت حرير پرده ضعف ، نشانه نخستين مشاهده با تا است كرده
پيش بسيار اساطيري ، گذشته در تولكين داستان.كند پاره و تكه و بدرد
داستان عرصه به پا انسان كه هنگام آن اما ، .ميدهد رخ انسان ، از
كه موجودي:ميشود معرفي پرخطر و كننده تهديد موجودي چون ميگذارد ،
-علمي ادبيات نويسندگان ظاهرا.كرد خواهد نابود را پريان سرزمين
ولي ، .باشد داشته وجود نميتواند آرمانشهر كه باورند اين بر تخيلي
و.آمد درنخواهند حركت به گاه هيچ چرخهايش بيايد ، وجود به كه گيريم
فايدهاي هيچ درآيند ، حركت به نيز سليم ، چرخهايش عقل خلاف بر چنانچه ،
.گرديد نخواهد مترتب برآنها
:پانوشتها
صفحه ، 1960 ،Panther ناشر لندن ، چاپ ،Foundationآسيموف ، ايزاك-9
.12
غرب جهان و آمريكا اقتصادي بحران و ركود دوران Great Depression.10
و كارخانهها تعطيلي به و شد شروع در 1929 سهام ارزش باسقوط كه
.يافت ادامه هم دهه 1930 در و انجاميد گسترده بيكاري
دامان به انسان بازگشت طرفدار فرانسوي فيلسوف روسو ، ژاك ژان.11
از طبيعي وضع به بازگشت كه بود معتقد او.بود طبيعي وضع يا طبيعت
.است زيستن شادمانه چاره تنها و كاست انسانخواهد وجود شرارتهاي
طبيعت دامان به جادويي حلقه برايحفظ نيز تولكين داستان قهرمان
.ميگريزد