چهارم ، شماره 1158 دسامبر 1996 ، سال دي 1375 ، 31 سهشنبه 11
|
|
شفاف و روشن و ساده شعري
(آخر بخش) شاعر اوجي ، منصور با گفتگو
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بياوريد؟ نمونه خودتان كارهاي از است ممكن
از كه يكيشعرجيرجيرك ميكنم ، اشاره كارهايم از نمونه دو به !بله
گونه كاين كيست ، ياد به او /تويتاريكي جيرجيرك:كرديد صحبت آن
/ /مدام گونه كاين كيست ، ياد به او /يكنفسميخواند؟ بلند ،
خيال در نه:محض شعرهيزم ديگري و.!آه تاريكي ، توي جيرجيرك ،
روز به را شبي كه نشستهام /آتش اين كنار / /بهار هواي در نه /خزانم
.محض هيزم كه چنان /مرده كنده كه چنان /بس و آرم
بازي هيچ كه همچناني نيست ، درشعر ظاهري ابهام هيچ شعر دو اين در
آن ميشود راحتي به كرده بيان طرز سادهترين به را حرفهايش شاعر.كلامي
راستي ميكشاند ، انديشه به را شما شد تمام شعر وقتي ولي.خواند را
.كنيد زمزمهاش و بخوانيد را شعر بايد باز ميخواند؟ چي براي جيرجيرك
مستقيم فصول كوتاه ، سطري چند شعر اين درهمچنين به هم محض هيزم شعر
و زمستان اما آمدهاند ، مستقيم خزان و بهار شدهاند ، جمع غيرمستقيم و
و ميشوند يكي هم با شاعر درون و بيرون زمستان نيست؟ ديگر كه بهاري
شبي كه نشستهام / آتش اين كنار:ميزنند را خود ضربه ما بر غيرمستقيم
شعر اين.محض هيزم كه چنان / مرده كنده كه چنان /بس و آرم روز به را
شعر اين در را ابدي پيري را ، هستي شاعر ميخواني ، و برميگردي باز را
بزرگ شاعر كهكوزايمودو است كاري همان اين و.است كرده ابدي
به را شما تا كنيد نگاه او سطري سه شعر اين به.است كرده ايتاليايي
مفهوم به مدتها تا و برد فرو فكر به آن بيان و زبان ظاهري سادگي رغم
دوخته زمين دل بر تنها ، را ، هركس /خورشيد پرتو از تيري:بينديشيد آن
را شعري روز امروزه من بگويم راحت.ميرسد فرا ناگهان به شب و /است
به و باشد داشته فرم ، بهترين در گفتن ، براي حرفي كه ميدانم شعر
.است حرف باقي.باشد نشسته كاغذ بر بيان و زبان سادهترين
جوشش درباره كلي طور به نظريداريد؟ چه شعر روي بر كردن كار درباره:
چه شماميشود ابراز متفاوتي نظريات آن بر كردن كار و كوشش و شعر
داريد؟ نظري
چنين بنويسد ، اگر و بسرايد شعري تا هرگزنمينشيند واقعي شاعر:
شعر سنتي سبك به ميخواهد نميكند كسيفرقي چنين و است ناظم كند
بايد چيزي و.دارد شاعرانه جان واقعي شاعر.مدرن سبك به يا و بگويد
به او تا بزند او بر را اوليه ضربه و آورد در حركت به را جانش رگ
در.تمام و كاملند اول سرايش همان در شعرها از پارهاي.درآيد سرايش
شعرهايكوتاه ، در من خود.است بيشتر كاري چنين امكان كوتاه شعرهاي
بلند شعرهاي بهخصوص شعرها از پارهاي ولي است چنين كارهايم آه مثل
كل و كند كار بايد حتما آن روي شعر جوشش از بعد شاعر نيست ، چنين
.كردهاند چنين بزرگان
اينجاو هم قبلا.بخواهيد تا !بله:بدهيد؟ نمونه ميتوانيد:
جهان شعر بزرگان چه و خودمان بزرگانشعر چه كردهام ، اشاراتي آنجا
.كرده كار اشعارش بر وبارها بارها خودمان حافظ كردهاند ، چنين
.ديدم طاهباز خانه در راخودم كارهايش كه است نيما نمونهديگرش
.بود كرده درست و بود خطزده را شعرش كلمات و سطرها وبارها بارها
درآژنگ كه سپيد نامدرقطرهاي به دارد شعري فروغ ، نمونهديگرش
چاپ به اسموصل به درتولدديگر بسيار تغييرات از بعد شدو چاپ
و شد چاپ طاهباز درآرش كه سپهري آب پاي وصداي شعرسفر دو.رسيد
اما.رسيد چاپ به كتاب هشت در تغيير صد از بيش با كدام هر بعد
شاعر راپاوند ، از و انگليس بزرگ شاعر ميلتون از بگذاريد
شعر منليسيداس:مينويسد لمب چارلز.بياورم مثال بزرگامريكايي
اجزاي تمام با كه ميپنداشتم يافته كمال زيباي اثر يك را ميلتون
كتابخانه در شوم ساعت يك در اينكه تا شده ، خلق يكجا و مطلق خويش ،
از گنجي چون كه را شاعر ديگر شعرهاي و شعر اين اصل نسخه ترينيتي
به را آنها ايكاش بودم ، نديده ايكاش و ديدم ، ميشد حراست آنها
مرا واقعا خامش صورت در قشنگ شعر آن مشاهده بودند ، انداخته رودخانه
بودند شده بالا و زير و بودند شده تصحيح و خورده خط الفاظ.كرد گيج
نخواهم پا بزرگ هنرمند يك كارگاه به هيچگاه ديگر من:ميافزايد بعد
بزرگ شاعر ازراپاوند.(ص 16 كاسف ، منوچهر شعر ، تولد)گذاشت
يك آن از و كرده ويرايش را اليوت هرز شعرسرزمين كه امريكايي
شلوغي در پاريس چيل و چرب متروي در روزي:ميگويد ساخته شاهكار
تلاش روز تمام..ديگر زيبايي چهره گاه آن و ديدم زيبا چهرهاي جمعيت
و داشتني دوست و ناگهاني حالت اين بيانگر كه بيابم كلماتي تا كردم
از بعد.نكرد راضيم كه سطر در 36 نوشتم شعري ابتدا.باشد پرشور
تا نشدم راضي باز ولي دادم كاهش سطر به 18 را آن آن ، روي كار مدتها
هايكووار كوتاه شعر به تبديل شعر شعر ، روي كار مدتها از بعد سرانجام
بر گلبرگهايي:جمعيت شلوغي در چهرهها ظهور.:صورت بدين شد سطري دو
.سياه و تر شاخه
نوآوري براي سالها ، اين در شاعران ، بهخصوص رويكردهاي از يكي:
جهت همين به است ، مشابهت بهجاي مجاورت از بيشتر استفاده شعرشان
و ارزيابي چه شما.كردهاند داستانيپيدا ساختار اشعار اين هماغلب
داشتهايد؟ زمينه اين در تجربههايي
است جهان شعر مختص كه نيست امروزايران شعر به مختص رويكردي چنين:
برآمده قصه كه شرطي به رواميدارم ايران امروز شعر در را آن من و
از بسياري نمونههاي من دركارهاي مدرن ، و باشد شعر رويكرد ازاين
به سكوت شعر ستايش كتابدر در مفصل گلشيري كه است آمده دست اين
به /خون با:ميكنم اشاره آن از نمونهاي بهاست كرده اشاره آنها
/آسيا از /كامل كمان -/ پشتش /دريغا شبق گيسو / /...افتاد /گردش
سرخ خون با-/ /برگشت /سفيد گيسو /(ديدند) آسيمهساز /شبانه
آن درباره و.افتاد چه آسيا در /نگوييد ارغوان با / /:(ميگفت)
:مينويسد
ولا و هول عنصر گرفتن گفتن ، ناديده آن آغاز در را داستان پايان
گفته چرا بدانيم ميخواهيم:است شده تكيه راز بر اينكه مهمتر.است
اما ميآيد ، كار پايان در همچنان باز كه.آب با نه و..خون با ميشود
خود كه هست پاياني آخر در.است آمده او گذشته شبق ذكرگيسو با
مضاعف را غصه نگوييد ، را قصه ارغوان با كه تقاضا اين.است آغازي
ستايش در)است شنيده پيش از خود ارغوان ملك ، اين عرصه در كه ميكند
.(ص 103 ، 104 سكوت ، شعر
شماچه شعر از احيانا بودن ، هياهويپايتخت از دور و شهرستان در:
است؟ افزوده آن به يا و كاسته
از دور هنري لحاظ از ولي هستم پايتخت هياهوي از دور گرچه من:
كل با و بودم تهران در سال از 5 بيش چهل دهه در.نيستم پايتخت
نشر ، و حشر اين هم هنوز و داشتم نشر و حشر فرهنگ بزرگان و هنرمندان
هنري كارهاي جريان در هم مرتب و دارد ادامه تلفني و مكاتبهاي حضوري ،
طرفي از و نميكنم احساس كسري و كم بابت اين از و هستم مملكتم ادبي و
اما و.محلات و مجلات همه در باباچاهي قول به هست ، جايم هم جا همه
بيشتر ميتوانم و هستم تهران باطني و ظاهري هياهوي از دور كه خوشحالم
در كه خوشحالم و.شعرم به و بهتدريسم برسم ، كارهايم به بهتر و
نفس آن زير در حافظ و روزگاريسعدي كه ميكشم نفس آسماني زير
كه اكسپرس خبرنگار پرسش به يكروز كه بود جوابي اين و.كشيدهاند
نيست ، كمي چيز اين و.شدهايدادم ماندگار شيراز در چرا پرسيد
گفت خواهد را تو شعر ، آنوقت باشي ، شيراز در و شاعر و شيرازيباشي
در هم آن باشي ، درپايتخت تا نيست نيازي ديگر و شعررا ، تو و
هم آن بگويي ، شعر تا وبكوشي چشمانداز بدون و ترش و آپارتمانيتنگ
.والسلام.كلمات با بازي با