چهارم ، شماره 1159 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 1 چهارشنبه 12
|
|
فارسي ادبيات در (ع)مسيح عيسي چهره
نثر و نظم در مسيح آيين به مربوط خاص عبارات و واژهها از بسياري
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و تمثيل سبيل بر عرفا ، و شعرا كلمات و اقوال در و است آمده فارسي
دير ، :مانند تركيباتي و تعبيراتاست شده استفاده مكرر ازآنها مجاز
نثر و شعر مكرردر..و مسيحا اعجاز دممسيحا ، زنار ، بتترسا ، راهب ،
.است آمده فارسي
وجه بر كه مسيح آيين به مربوط خاص عبارات و الفاظ همه حال اين با
فارسي وادب شعر در استعاره ، و مجاز برسبيل يا و استشهاد و تمثيل
و تقليد راه از ويا اسلامي اخبار و قرآن طريق يكسرهاز است شده وارد
در عرفا و گويندگان اين از بعضي بلكه است نبوده اقوالسابقين تكرار
.بودهاند آشنا اناجيل متون با بسا چه و داشته تتبع نصارا عقايد
معاني انتشاراينگونه و انعكاس استكيفيت معلوم كه آنچه حال هر به
.ميشود ذكر آن از كهنمونههايي است فارسي درادبيات الفاظ و
:(عمل مكافات باب در عيسي قول شودبا مقايسه):ميگويد رودكي.
كشتهفتاده يكي ديد رهي به عيسي
دندانسرانگشت به بگرفت و شد حيران
شديزار كشته تا كشتي كرا كه گفتا
...كشت ترا آنكه بكشد را او كه باز تا
:بيماران شفابخشي به اشاره -
:گويد خاقاني.
شفاست دكان كعبه و عقل كحال مصطفي
آمده دكان كوب هاون كيست آنجا عيسي
مسيحدم نفس ، مسيح به اشاره -
:گويد حافظ.
ليك ومشفق است مسيحادم عشق طبيب
دوابكند كرا نبيند تو در درد چو
چهارم فلك در عيسي ماندگاري به اشاره چارم ، طارم -
:ميگويد جامي.
دير اين در مريمم عيسي من
سير سبك مجردي راه در
:فارسي نثر در مسيح تاثيرعيسي از نمونه دو اينك و
آب مثلخورنده چون دنيا جوينده مثل:ميگويد عليهالسلام عيسي...
...ميشود تشنهتر خورد بيش چند هر درياست
غزالي امام سعادت ، كيمياي
كي بود مجرد خودچنان سياحت اندر [كه] عيسيكي به سياحت به و...
بهدو كسي كه بديد چون.نداشت[ديگري چيز] شانه و جزكاسه [كه]
ميكرد تخليل انگشتان به كه بديد چون و بينداخت كاسه ميخورد آب مشت
.بينداخت شانه
هجويري كشفالمحجوب