چهارم ، شماره 1161 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 4 شنبه 15
|
|
!نكنيد مشاجره
نامربوطي حرف شما به كسي وقتي مشاجره از اجتناب جهت ساده راهحلهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
يا ميكنيد سكوت بگوييد چه نميدانيد كه وقتي آيا ميكنيد ، چه ميزند
ميشويد؟ پشيمان بعدا كه ميزنيد حرفي
اگر.زند برهم را ميتواندآرامشمان كه داريم ضعفهايي نقطه ما همه
برعكسآن و بيائيد كنار آن با كنيد سعي اذيتميكند ، را شما چيزي
.كنيد فرحبخش خود براي را چيز
از هيچگاه بود ، او با حقهم و كرد اعتراض چيزي به كسي زماني اگر
كنيد عذرخواهي شويد ، صدا يك او با بلكه نگوييد چيزي برايش اشتباهات
چه قضيه حل پيشنهاد كه دهيد ادامه ترتيب اين به را خود صحبت بعد و
.باشد ميتواند
مشاجره قطع پس خودميدانند ، با را حق طرفين از يك هر بحثي هر در
يك كه همانطور است بيثمر بحث از ظرافت با خروج راههاي از يكي
را آن نميتوانيد شما ميپرد ، شده زده حرف:ميگويد روسي ضربالمثل
.بگيريد
ميهماني براي تا كرديم محلتوقف بستنيفروشي در سالهام پنج پسر و من
.ميدادند سفارش كه بود جمعيت از پر محل.بخريم پسرمدسر تولد جشن
سعي اينكه وجود با.بود دخل پشت تنها هم دبيرستاني خانم دختر يك
را ما شماره او وقتينميرسيد راه گرد به باز ولي كند كار تند ميكرد
دستهايش حاليكه در او.خواستم را شكلاتي بستني از چهارم سه من خواند ،
چقدر كل از چهارم سه ميداني!چهارم سه:گفت بود زده كمر به را
.است مشكل
بگويمخوب قصدداشتم و بدهم دست از را كنترلم بود نزديك من
و نگفتم چيزي ولي !است بستنيفروشي اينمغازه كردم فكر !ببخشيد
از ميگيرم قرار مشاجرهاي مرز در وقتي اغلب من.گرفتم را زبانم جلوي
اينكه درك با من كند؟ ادا جملهاي چنان بايد چرا او:ميكنم سوال خود
آن از يكي اينهم پرسيدمآيا خود از باشد خسته ميتواند چقدر او
.كردهام كار نفس يك بهحال تا صبح گفتاز و كرد گل او صحبت روزهاست؟
...ولي ميروم بيرون اينجا از يك ساعت ميكردم فكر و هستم هم تنها دست
مغازه ما موقعيكه.كرد آماده هم را ما بستني ميزد حرف كه اوهمينطوري
.داد تكان برايمان را دستش لبخند با او ميكرديم ترك را
كه زماني آيا چهميكنيد؟ شما ميزند ، نامربوطي حرف شما به كسي وقتي
كهبعدا ميزنيد حرفي آيا ميكنيد؟ اختيار بگوئيدسكوت چه نميدانيد
شويد؟ پشيمان
پيش شايد.ميشود انسانعصباني كند بيادبي كسي كه موقعي است طبيعي
را كار تنها فكر بدون كردن صحبت ولي !مزخرفي آدم كنيدچه فكر خود
روزمره زندگي از بخشي مزاج تند آدمهاي با شدن مواجهه.ميكند بدتر
را مشاجرهاي و گذاشتن كسي دم روي پا جز ديگري صلحآميز راه و است
.مينامم Tongue Fu !فو راتانگ تكنيك اين من.ندارد وجود كردن آغاز
را بلندقدي مرد فرودگاهبينالمللي ، يك در من:باشيد داشته سازش
.ميخنديدند و ميدادند نشان را او مردم بطرفمميآمد ، كه ديدم
به مردم فهميدم تازه نزديكشد من به بلندقد بسيار مرد اين وقتيكه
من نه.بود شده نوشته داشت تن به كه بلوزي روي.ميخنديدند چيزي چه
ديدم را بلوزش پشت و برگشتم پشت به شد ، رد وقتي و.نيستم بسكتباليست
زدم؟ گولت بودديدي نوشته كه
او.كرده پيدا كجا از را بلوز اين بپرسم او از تا دويدم دنبالش من
در اينها از كلي مننيست چيزي اين:گفت ميزد پوزخندي حاليكه در
قدم به سانت سالگي 30 هيجده تا شانزده بين داد توضيح و دارم خانه
اگر:گفت مادرم بالاخره.ميگفتند چيزي هميشه هم مردم.شد اضافه
كرد فكر كه بود كسي او.شو ملحق آنها به كني ، تحمل را آنها نميتواني
.زيرك مادر زيرك ، جوان.بپوشم بلوزهايي چنين بايد
اگر.زند برهم را ميتواندآرامشمان كه داريم ضعفهايي نقطه ما همه
و بيائيد كنار آن با كنيد سعي ميكند ، اذيت شمارا كه هست چيزي
.كنيد فرحبخش خود براي را چيز آن برعكس
در صدا به تلفن زنگ.ندهيد توضيح شما ميكند ، شكايت كسي وقتي
سه من:ميگشايد شكايت به لب مخاطب و رابرميداريد گوشي شما.ميآيد
آنجا در شما.نكردهام دريافت هنوز و خواستم كاتالوگ شما از پيش هفته
ميكنيد؟ كار چه
.گرفتهاند كاركنانآنفلوانزا از نيمي آخر كه ندهيد توضيح هيچگاه
افزودچرا خواهد مقابل طرف خشم درجه به توضيحاتياغلب چنين دادن
از هيچگاه است كننده شكايت با حق اگر.ميدهيد بهانهاي بدستش تازه كه
كنيد عذرخواهي شويد ، صدا يك او با بلكه نگوئيد چيزي برايش اشتباهات
چه قضيه حل پيشنهاد كه دهيد ادامه ترتيب اين به را خود صحبت بعد و
هنوز كه متاسفم.شماست با بگوئيدحق ساده خيلي.باشد ميتواند
من به دوباره را خود آدرس و اسم اگر.نكردهايد دريافت را كاتالوگ
.كرد خواهم پست برايتان آنرا امروز همين من بدهيد ،
از پر دكترم مطب اتاقانتظار.بودم قضيه اين شاهد اخيرا خود من
بود نشسته كه صندلي روي دست ، به مجله من ، درمقابل مردي.بود جمعيت
به بالاخره.ميكرد نگاه ساعتش به يكبار دقيقه هرچند و نداشت آرامش
كردچه سوال عصبانيت با و زد شيشه به و رفت پذيرش اتاق پنجره طرف
.شماست با گفتحق پذيرش كارمند.داشتم وقت سه ساعت من است؟ خبر
اجازه.دارد جراحي دكتر.كنيد صبر اينهمه شديد مجبور كه متاسفم
و صبر از.ميآيند وقت چه ايشان ببينم و كنم تلفن بيمارستان به بدهيد
.متشكرم شما تحمل
يا اشتباه كه نميشود آن بر دليل هستيد متاسف كه بگوئيد يكي به اينكه
در.مقابلميشود طرف عصبانيت تشديد باعث عمل اين.پذيرفتهايد را خطا
كه آنچه جاي به شود انجام بايد آنچهكه بر بيشتر تمركز و توجه با عوض
.آنراگرفتهايد جلوي شود بزرگتر خطا اينكه از شده ، قبل انجام
و او كه گفت ميشناسم كه را مردي:شويد خارج بحث از تمام ظرافت با
او.بودند رفته همسرش مادر و پدر خانه به شام صرف براي شبي همسرش
جلوي كه گفتم من بوديم ، غذا صرف مشغول كه طوري همان داد ادامه
گفت زنم پدر !اشتباهي چه.گرفتهاند دوباره را بزرگراه آن ساختمان
تا شده باعث آن ساختن ميشد ساخته نبايد هرگز بزرگراه آن.است خوشحال
روزي مجبورم من گفتمخوب من.كنند خراب را مهم تاريخي دهكده يك
باشد ضروري بزرگراه آن وجود ميكنم فكر و كنم رانندگي بيشتر يكساعت
برابر چهار اتومبيلها تعداد گذشته دهسال به نسبت اكنون كه چرا
همسرم پدرماندهاند باقي تعداد همان به جادهها حاليكه در شدهاند ،
به و هستيد خودخواه اصلا كه شماست نسل بارز خصوصيات از اين كه غريد
.مهم باستاني محل يك به تا ميكنيد فكر زمانه و دوره تغيير
را پيشرفت جلوي گفتمشمانميتوانيد و دادم دست از را كنترلم من
مجبورنيستم گفتمن و رفت عقب كمي و زنمايستاد پدر.بگيريد
آرزو.بدهم گوش چيزها بهاين خودم شام ميز پشت و بنشينم اينجا
اين كه بودم هوشيار بيشتر من اگر.نميآمد پيش چيزياصلا چنين داشتم
ميگرفتم را ناميمون حادثه اين جلوي دارد ، اهميت چقدر او براي موضوع
به را صحبت مودبانه خيلي و بگذريم موضوع اين از ميگفتمبيائيد و
.ميكشاندم ديگري سمت
يكي مشاجره قطع پس ميدانند ، حق بر را خود بحثي هر در طرفين از يك هر
شما كه است واضح.است بيثمر بحث از ظرافت با خروج راه چندين از
تغيير را شما افكار هم او و داد نخواهيد تغيير را مقابل طرف افكار
بزند صدمهاي كسي به بحث ادامه اينكه از قبل.ندهيد ادامه پسنميدهد
شما ميپرد ، شده زده حرف:ميگويد كه كنيد فكر روسي ضربالمثل اين به
.بگيريد آنرا نميتوانيد
بعد و !ماست دوي هر بگوئيدحقبا كه است اين موثر راههاي از يكي
انضباط مسئله روي همسرتان و شما مثلا.پيداكنيد بهتري راه
شده تبديل مشاجره به و گرفته بالا شما بحث و نداريد ، توافق نوجوانتان
هم دشمن كه نداريد مشترك نقطهنظر يك شما كه خاطر اين به صرفا.است
اين به.است يكي ما دوي هر هدف بگوئيدخوب ، يكديگر به.نيستيد
.كنيد كار هم با و بيائيد بيرون مشاجره از ترتيب
با منشويد مغلوب كنيدتا مغلوب تمام ظرافت با ميتوانيد حتي شما
رقابتانتخاباتي به حرف و بوديم صحبت همكارانممشغول از نفر چند
متهم كثيفي اعمال به را ديگري هرحزبي آنجائيكه از.كشيد استاندار
پشتيبان من همراهان.بود شده تبديل زشتي رقابت به رقابت بود ، كرده
و برگشت من طرف به يكي.بود گرفته بالا آنها بحث و بودند مقابل طرف
اين وارد نداشتم قصد كه من ميشود؟ استاندار كسي چه ميكني پرسيدفكر
لبخند با و گرفتم بالا تسليم حالت به را دستهايم شوم ، ناموفق بحث
.نكنيد بحث اين داخل گفتممرا
هدر بطالت به را وقت درنهايت و كردن تلف وقت باشد ، هرچه مشاجره
.هستند برنده همه بيثمر ، مشاجرات از بااجتناب.است دادن
دايجست ريدرز
بهتاش مينو:ترجمه