چهارم ، شماره 1162 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 5 يكشنبه 16
|
|
ديني فلسفه و فلسفي دين
فلاطوري عبدالجواد استاد اسلامشناسفقيد ، و فرزانه حكيم گراميداشت در
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
.است كريم قرآن خداخود معرفي براي مرجع و منبع بهترين
وقتي همينطور ميكند ، پيدا جمود بگيرد خود به تقدس حالت فلسفه اگر
صورت آن در كند ، پيدا اشكال هم آن ميكند پيدا فلسفي حالت دين ، كه
.متزلزلند كه ميشود پايهگذاري مطالبي براساس دين
اثر بر درس كلاس در تدريس بههنگام فلاطوري عبدالجواد استاد:اشاره
سال 1304 در فرزانه و دانشمند استاد اين.گذشت در مغزي سكته
آخوند مرحوم متاله نوادگانحكيم از وي.آمد دنيا به اصفهان در(ق.هـ)
از فلاطوري.است حاجيسبزواري ، مرحوم فلسفه استاد ملااسماعيلاصفهاني ،
همت اسلامي معارف كسب به دبيرستاني تحصيلات بر علاوه جواني ابتداي
ارجمندي اساتيد محضر در مشهد و تهران اصفهان ، شهرهاي در و گماشت
مهدي ميرزا متاله حكيم شاهآبادي ، محمدعلي آشيخ بزرگوار ، عارف همچون
...آيتا حضرت آملي ، محمدتقي شيخ حاج بزرگوار فقيه و حكيم آشتياني ،
كدكني هادي شيخ آقا...آيتا و كلباسي محمدرضا شيخ آقا خوانساري ،
فقيه با را جواهر كتاب و 29 سالهاي 28 در.پرداخت تلمذ به نيشابوري
شخصي ، تقاضاي بدون و كرد مباحثه كلباسي رضا محمد شيخ مرحوم بزرگوار ،
.آمد نائل اجتهاد درجه گواهي و روايت اجازه اخذ به وي محضر از
شود ، آلمان روانه تحصيل ادامه براي سال 1333 در آنكه از پيش فلاطوري
سال حدود 40) ايام همان در.بود يافته تمام تبحر اسلامي فلسفه در
به كه نامهاي اجازه در آشتياني مهدي ميرزا مرحوم يگانه ، حكيم (پيش
چشم نور راي ، استوار صاحبنظر و كامل فاضل منظورم..:نوشت داد ، او
كه او..است فلاطوري حكيمي عبدالجواد من ، اعتماد مورد و فرزند و
برد استفاده من از طولاني مدتيبدارد موفقش خود رضاي كسب در خداوند
از شامخي درجه به اينك او گرفت فرا را عرفان و حكمت مطالب ژرفاي و
در كه داراست را كتابهايي تدريس صلاحيت و است رسيده معارف و علوم اين
طالبان و دانشپژوهان نزد همه اين با است ، شده فراهم رشتهها ، اين
تشكر او تلاشهاي از ديدم لازم پس.است مجهولالقدر و ناشناخته حقايق ،
او از تا كنم سفارش را دانشجويان و علمان طالب تمامي و كنم
فرا را عرفان و حكمت اصول و رباني معارف و الهي دانش سرچشمههاي
علوم روانشناسي ، فلسفه ، رشتههاي تحصيل به آلمان در فلاطوري.گيرند
را دكترايش رساله و پرداخت اديان تطبيق و اجتماعي علوم تربيتي ،
لاتين زبانهاي ايام همين در.آورد در نگارش به كانت عملي اخلاق درباره
به كوچكتري رسائل و مقالات نوشتن از پس و گرفت فرا نيز را يوناني و
فلسفه بنيادي دگرگوني درباره را آن پرداخته ، خود استادي رساله نوشتن
اخذ به مدارجي طي از بعد و نگاشته اسلامي انديشه طرز اثر در يوناني
در آلمان كلن دانشگاه استاد فلاطوري دكتر.آمد نائل استادي درجه
اسلام و اسلامي علوم و كلام و حقوق و (تطبيقي شيوه به) فلسفه رشتههاي
برادران همت به اسلامي انقلاب از قبل نيم و سال يك از.بود معاصر
و تدوين و تحقيق بهمنظور كلن شهر در را اسلامي علمي آكادمي همكارشان ،
را آن خودمسئوليت كه نموده تاسيس اروپا فكري بهزبان اسلام عرضه
كتب تصحيح و تحقيق آكادمي ، اين چشمگير موفقيتهاي از.داشت بهعهده
ارائه با را يادش.است بوده اسلام عرضه مورد در آلمان مدارس درسي
به بزرگوار آن با اين از پيش انقلاب دانشگاه فصلنامه كه گفتگويي
مقالات سرويس.ميداريم گرامي است ، رسانده انجام
تحت معمولا آنچه آيا چيست؟ تعبير ، فلسفهاسلامي مورد در شما نظر
است؟ اسلام متن برخاستهاز واقعا ميشود مطرح عنوان اين
كه است مطرح اسلام و مسيحيت يهود ، اديان پيروان ميان در بحثي
به را اسلامي فلسفه يا فلسفهمسيحي يا يهود فلسفه تعبير آياميتوانيم
و عيسي حضرت نه و حضرتموسي نه كه است اين هم علتش خير؟ ببريميا كار
كه نبوده اين هم وقصدشان نياوردهاند فلسفه هيچكدام (ص)حضرتمحمد نه
مسيحي يا يايهودي اسلامي ، فلسفه از ميتوانيم چگونه بياورند ، حال فلسفه
و يهودي فلسفه اگر كه نيست معنا بدان اين كه برآنند همه ببريم؟ نام
بلكه اديان ، اين صاحبان به برگردد گفتيم اسلامي فلسفه يا مسيحي فلسفه
يافتهاند پرورش اديان اين فرهنگ دامن در كه هستند فلسفههايي اينها
مبدا دين سه اين چهارچوب در خصوصا و بوده غيرديني مبداشان اما
پيشوايان كه معناست اين به گفتن اسلامي بنابراين ، .است داشته يوناني
فقط دادند ، آن به اسلامي صورت و گرفتند را فلسفه آن اسلام عالم در فكر
به كه است اين مهم نكته اماگفت نميتوان اسلامي اين از بيش و همين ،
موارد در داشته تاثير ما فلسفي تفكر در يوناني فلسفه كه اندازه همان
نگاه كه را ارسطو منطق همين مثلا.است داشته تاثير هم غيرفلسفه
اگر.است نهاده تاثير غيره و نحو و صرف و بيان و معاني در حتي كنيد ،
ارسطويي منطق و فلسفه تاثير كنيد نگاه حاجب ابن متن بر رضي شرح به
فلسفهاي وقتي كه اينجاست نكته حالا.ميبينيد آنجا در وضوح به را
اديان از يك هيچ ميماند؟ باقي آن بودن فلسفه نفس حد چه تا شد اسلامي
دگرگوني ايننكردهاند دگرگون را يوناني فلسفه اصالت اسلام اندازه به
يوناني فلسفه به اسلام كه منافعي از يكي.مضاري هم و داشته منافعي هم
به ميشود مربوط مساله اين كه است ماهيت وجود مساله طرح همان بخشيد
يا و وجود اصالت بحث ارسطو ، ازجمله و يونانيها براي.خلقت مساله
به تفكيك اين كه بود اسلام عالم در لذا نداشت معنا اصلا ماهيت اصالت
.آمد وجود
ابن و سينا ابن كتب ترجمه كههنگام است فلسفه مهم مباحث از يكي اين
قبلا وگرنه شد وارد غرب فلسفه در هم بحث اين لاتين به ديگران و رشد
طور به مباحث اين كانت ، ولف ، زمان تا حتي هم آنجا در و نداشت وجود
كه كرد توجه بايد امااست مطرح نحوي به هم هنوز و بوده مطرح شايع
معناي به حقيقت بيان كارش هنوز فلسفه ماست توجه مورد كه طور آن
وظيفه بلكه نداشت ، ادعايي چنين هم ارسطو خود و نيست ديني حقيقت
ما كه حقيقتي.است حقيقت از غير واقعيت.است واقعيت بازگويي فلسفه
در و آورده ارسطو كه منطقي ولي است ، الهي و ديني حقيقت همان ميگوييم
آن به فورفوريوس را خمس كليات هم بعد و هست عرض و جوهر تقسيمات آن
منطق.علمي واقعيات بازگويي براي بوده دست ابزار نوعي كرده ، اضافه
ميزان را آن ما كتابهاي در حالا.است بوده علم متدولوژي نوعي او براي
واقع آن از اندازهاي تا حتي را ما اين و كردهاند تلقي حقيقت يافتن
حقيقت يك ما ذهن در هميشه حقيقت آن اينكه خاطر به كرده ، دور فلسفي
آن تمام منطق فراگيري با آدمي كه ميكنند خيال و ميشود تصور الهي
دستيابي براي بوده شيوهاي اين كه حالي در.ميكند درك را الهي حقيقت
معناي به الهيات به توجهي هيچ مخصوصا ارسطو و طبيعت واقعيت به
به عقلش كمال و بزرگي آن تمام با ارسطو.است نداشته كلمه اسلامي
ديني احساسات بتها همان مقابل در و ميرفت بتخانهها و عبادتگاهها
كردند معرفي چنان اسلامي حوزه در را ارسطو اينميداشت ابراز را خودش
واقع در را حرفها اين.نبيا يكون كادان:گفتهاند موردش در كه
نضج آغاز در كه را اختلافاتي آن اينكه براي ساختهاند مسلمان حكيمان
بود ، شده پيدا...و نحو و صرف علماي بين حتي و فقها بين فلسفه گرفتن
نتوانستهاند پيشروان آن كه است بوده اين نيز امر اين دليل.كنند حل
اسم به افلوطين ، اثولوجياي كتاب زيرا بشناسند متن در را ارسطو
اين صاحب كه ندارد ترديدي آن خواننده و شده ترجمه ارسطو اثولوجياي
كندي ، همچون بزرگاني بنابراين ، .است بوده معتقد خدايي به كتاب
اين واقع در.بدهند فريب را كسي نخواستهاند سينا ابن و فارابي
و ناشناختهبماند ارسطو شخصيت كه شده سبب ترجمهاي و نسخهاي اشتباه
پيامدهاي و توابع اشتباه همين.معرفيشود الهي فيلسوف يك ارسطو
تحصيلي سال نيم يك به است آنممكن تشريح كه است داشته بسيار فلسفي
و خدا يافتن براي وجه هيچ ارسطوبه اينكه خلاصه.باشد داشته احتياج
آن به ما آنچه عكس به بلكه نكرده ، كار ديني حقيقت و حقيقتالهي
تبيين براي و است طبيعت فلسفه نوعي واقع در ميگوئيم ، متافيزيك
را طبيعت اين هركس و ميديدند خود مقابل در يونانيان كه است طبيعتي
از ارسطو بيان بيان ، منظمترين و منسجمترين ولي ميكرد ، تبيين نحوي به
تكميل بودن علمي شيوه نظر از را منطق اينكه خاطر به يكي.است طبيعت
.او مابعدالطبيعه بخش خاطر به ديگري و كرد
گرديده ثبت مجموعهها در و شده فيزيكنوشته از بعد واقعا متافيزيك
به توجه با ولي باشد ، داده آن به ارسطو كه نيست لقبي متافيزيك.است
و نبيا ، يكون كادان ارسطو:شد گفته كردند ، درست الهي ارسطوي اينكه
هم ارسطو اينكه در نماند ترديدي آن از بعد و كرد تغيير كلي به جهت
ديگري لسان با (ص)اكرم پيامبر كه بگويد ميخواسته را آنچه فيالواقع
.هستند حرف همين مدعي هم فارابي و ابنسينا كمااينكه فرمودهاند ، مطرح
زبان دو به (طبيعي حقيقت نه) نفسالامري حقيقت كه بودند معتقد اينها
بيان انديشه و فكر صاحبان را آن كه فلسفي زبان به يكي شده ، بيان
و سمبليك ديني زبان اينها اعتقاد به.ديني زبان به يكي و كردهاند ،
فهم قدر به و كند استفاده آن از نحوي به ميتواند هركسي و است رمزي
.نمايد درك را آن از چيزي خود
كه بود چيزي آن واقع در مابعدالطبيعهارسطو ، كه ميرسد نظر به
در كه بود نظريهاي بود ، يعني نيازمند بدان طبيعياش فلسفه ارسطودر
به موسوم كه درفلسفهاي ولي بود محتاج بدان طبيعي تكميلحكمت مقام
همان است ، بالذات مقصود آنچه اينجا درنيست چنين است اسلامي فلسفه
به ساختمان اين بناي براي عناصري منزله به طبيعي حكمت و است الهيات
بيان اين با شما آيا است ، بالعرض مقصود واقع در و است رفته كار
كه است معكوسي وضع اين واقع در.است همينطور بله ، هستيد؟ موافق
دائمي تحول تبيين براي ارسطو مابعدالطبيعه فلسفه.است شده پيدا
به را آن ارسطو كه است مسالهاي دائمي صيرورت و تحول.است طبيعت
آن توجيه دنبال به لذا و ميكند لحاظ طبيعي واقعي پديده يك عنوان
آن براي مبدائي دنبال به او و ميخواهد مبداء البته صيرورت ، اين.است
لايتحركي مبدا به ارسطو اينرو از.نينجامد تسلسل و دور به كار كه است
يا اورانوس بودكه همان لايتحرك مبدا اين.داشت نياز طبيعت برايصيرورت
است كلمهاي تئوس.است ناميده تئوس آنرا جاها بعضي در و ميناميد عقل
در.نيست خالق خداي نيست ، اديان خداي آن ولي ميشود گفته خدا به كه
.ميكند تبيين را طبيعت كه است مهرهاي آخرين آن عقل ، يا خدا واقع ،
ديگري چيز نياز مسيحيت ، و يهود هاي فلسفه در و اسلامي فلسفه در اما
طبيعت و مردم با اينكه نه شود شروع خدا با دين كه است اين نياز.است
را موجوديت تمام و ثقل نقطه اديان ، در كه است اين واقع درشود شروع
در يعني ميشود ، عكس به قضيه اينجا در رو همين ازميداند الهي آيات
ميشود ، دگرگون كلي به فلسفه قالب لذا و دارد وجود ديني جهت يك اينجا
خود به ديگري جهت البته ولي نميرود بين از فكر هم اينجا در البته
.ميگيرد
وابنسينا فارابي مثل بزرگاني كه است اين است مطرح كه ديگري سوال
ساير و فلسفه از ديگران ، و يونانيان از كه را توانستهاندآنچه
تطبيق نحوي به اسلامي عقايد اصول با بودند ، كرده اقتباس زمان آن علوم
موفق امر ، اين در هم صاحبنظران از پارهاي نظر به و كنند تلفيق و
ارسطويي فلسفه مباني براساس ميتوانيم هم معاصر جهان در آيا.بودهاند
الهيات و عقايد اصول اصطلاحات ، همان از استفاده با و قالبها آن در و
كنيم؟ تبيين را اسلامي
جناب با زماني.است بوده بزرگان اين كارخود در اشكال من نظر به
افراد كه بدانم ميخواهم ميگفتم ميكرديم ، صحبت جواديآملي آقاي
ميايستند نماز به كه وقتي او امثال و (ره)طباطبائي علامه مثل متديني
رابطه ميخواهند كه خدايي آن با آنجا در آيا بگويند تكبير ميخواهند و
خدايي و ميانديشند صديقينفيالمثل برهان به ابتدا در و كنند برقرار
يك آنجا اينكهدر يا ميكنند عبادت ثابتشده براهين اين با كه را
بستگي نوع يك و ندارد استدلالاتكاري آن با اصلا استكه دروني كشش
دوم حقيقتشجنبه ميكند؟ خواندن بهنماز وادار را ما كه ماست در
فكري مقابله حداكثر هم نتيجهاش و است فكري عمل نوعي براهين اين.است
مقام ، آن در آدمي و بكنند انكار را تعالي باري وجود كه است كساني با
ما شبانهروزي عمل در ولي.كند اقامه تعالي باري وجود اثبات در دلايلي
نسبت فيلسوف يك بينش كه است درست.نميدهد تغيير را ما ديني احساسات
مسائل اين به كاري كه است عامي نفر يك بينش از وسيعتر خدا و جهان به
چون شد ، مبتني علم يا فلسفه يك پايههاي بر ديني اصول اگر اما.ندارد
بين از ميتوانند و هستند تعديل و جرح حال در دائما پايهها آن
متزلزل شدهاند استوار پايهها برآن كه عقايدي آن صورت آن در بروند ،
بيان براي ابزار نوعي ارسطو فلسفه گفتم كه طوري همان.شد خواهند
آن.ميبينيد ديگر جور را واقعيت آن امروز.است بوده طبيعت واقعيت
كه بگوييد ميتوانيد هم امروز شما و نشدهاند باطل البته هم ابزارها
ولي نكردهايد خلافي كار شما صورت اين در.است عرض آن و جوهر اين
بحث خصوص اين در اگر بلكه.نيست اين جز و است اين گفت نميتوان البته
شود واقع نفي مورد بسا چه چه ، يعني عرض چه ، يعني جوهر اصلا كه بشود
اين خطر بنابراين ، .كردهاند نفي كلي به را مقولات اين كساني حتي و
اين كه وقتي كنيم ، بنا پايهها براين را ديني عقايد ما اگر كه است
چيزي هيچ شدن مومن برايميشود سست نيز ما عقايد ريخت فرو پايهها
اعجاب با كه است اين آن و نيست مفيد ميدهد توجه قرآن خود آنچه همچون
به ميكند ايجاد كشش بيشتر كريم قرآن توصيه اين.بنگريد الهي صنع در
به كنيد عرضه را اسلام بخواهيد اگر اسلامي كلام با شما الان.خدا سوي
پايهها اين به كه كساني براي بهخصوص.نفع نه رساندهايد ضرر اسلام
تلقي حقيقت عنوان به را ارسطو عقايد كسي كه سالهاست.ندارند عقيده
عقيده.كنيد عرضه عالم به هم را حقيقتش ميخواهيد شما وقت آن نميكند ،
دين نفع به نه و فلسفه نفع به نه فلسفه و دين خلط كه است اين من كلي
و تحرك از را فلسفه و انداخته بودنش دين از را دين است ، بوده
ما اينكه منتها شده ، انجام ما سنت در كه بوده كار اين.پويايياش
با ما ، عقايد شدن عجين دليل به برداريم دست آن از نميتوانيم الان
فلسفه همين با را اسلام روزي بخواهيم ما كه نكند خدا و است فلسفه اين
.كنيم عرضه غرب دنياي به خودمان
دارد ادامه