چهارم ، شماره 1163 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 6 دوشنبه 17
|
|
فلسفه مبداء واقعيت
فلاطوري عبدالجواد استاد فقيد ، اسلامشناس و فرزانه حكيم گراميداشت در
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
فلسفه ميديدم و حقيقتميگشتم دنبال به و رفتم اروپا به من -2
آنها ديدم اروپا وقتيرفتم.دارد اشكالاتي و نميكند مراقانع ملاصدرا
.ماهستند از بيچارهتر
دين بخواهيم كهما است درست صورتي در ميگويند ، اين ما فلسفه علماي
و است عقلي اصول ما ، فلسفه اصول اما كنيم ، بنا علمتجربي بر را
كه است علم آن و است لايتغير و نيست تعديل و جرح قابل ديگر اينها
فلسفه هم آن مصداق كه باشد فلسفه صددرصد كه فلسفهاي ولي است ، متغير
نظر حال.نيست تغييرپذير و است عقلي بديهيات بر مبتني صدرايياست ،
فلسفه اصل كه است همين در كار اشكال چيست؟ باره اين در شما
با يعني.است تجربي فلسفه همان ارسطويي ، فلسفه مانده ، مجهول ارسطويي
كه ارسطو نام به فيزيكداني آمده ، وجود به فيزيكدان نفر يك تجربه
صورت به منطق سلاح با را تجربه اين منتها و بوده تجربه بر كارش اساس
را متافيزيك آن كردم عرض اول كه طوري همان هم بعد و درآورده كليات
طرز آن اگر كه ميكند روشن اين.است كرده مطرح خودش فيزيك تبيين براي
ميشود ، استوار آن بر كه چيزهايي تمام نباشد پايدار الان فيزيكي تبيين
با ارتباط بدون مجرد عقل وقت هيچ ما.ماند نخواهد پايدار نيز
عقول الواحد ، قاعده به ميتوان مثال ، باب از.نداريم طبيعي واقعيات
چگونه افلاك؟ كدام عشره؟ عقول كدام آخركرد اشاره...و افلاك عشره ،
اين نتيجه ندارد؟ پايه اصلا كه كنيم مبتني اموري بر را عقايدمان ما
مساله حال عين در اما.است دينيمان عقايد مبناي كردن سست فقط امر
صدق و كذب نيست ، غيرحقيقت و حقيقت مساله اصلا فلسفه ، در ما امروز
انديشه سيستم اين و آمده انديشه سيستم يك كه است اين مساله.نيست
قابل حد آن تا سيستم هر.كند تبيين ميبينيم ، كه را جهاني است خواسته
.باشند نداشته تناقض و بخوانند همديگر با سيستم اجزاي كه است احترام
زنده ، و خوب مثال يك عنوان به.ميگردد اخذ آن از فوايدي كه بسا چه
سيستم دو اين.كپرنيكي هيات و بطلميوسي هيات داريم ، هيات نوع دو ما
البته ولي ميكنند تبيين را كسوف و خسوف مثل آسماني حوادث از بسياري
همين نيز فلسفه در.كند تبيين ميتواند را بيشتري مسائل كپرنيكي هيات
عنوان به را آن وسطي ، قرون فلسفه متخصصان غرب در الان حتياست طور
.ميكنند توجه آن به تبييني نوع يك عنوان به بلكه نميدهند ، درس حقيقت
ارسطو همان ما.آن محتواي تا است مهم برايمان فلسفه قالب بيشتر ما
چيزهايي آن تمام ميدهيم ، تشكيل سمينارها ميكنيم ، بحث ميدهيم ، درس را
ندارد وجود ميدانيم اينكه وصف با و است بطلميوسي هيات درباره كه
طبيعت توانستهاند چگونه آنها شود معلوم كه ميشود ، بحث دقت به خيلي
نوع يك فلسفه كه است اين شده ، اشكال موجب آنچه اما.كنند تبيين را
مقدس است ، لايتغير است ، الهي دين يك دين چون.است كرده پيدا تقدسي
البته.ميشود شمرده ديني امور بيان وظيفهاش هم فلسفه وقتي است ،
وسطي قرون در.نرسيدهايم مرتبه آن به اسلام دنياي در هنوز خوشبختانه
ما نزد.نرسيدهايم حد آن به ما شد ، كليسا عقايد جزو ارسطو مطالب
را علما %يا 4 %شايد 3 و هستند اقليت در فلاسفه است هنوز كه هنوز
جزو پيش سال چند تا كه مينازيم فلسفهاي به الان ما ميدهند ، تشكيل
آن به ما كه است تازهاي مساله يك اين.ميشد محسوب زندقه و كفريات
را ارسطو آمدند.بود بدتر وضعشان خيلي كليسا اصحاب الا و ميكنيم توجه
اشكالشان او امثال و گاليله واقع در.كردند كليسايي جزمي عقايد جزء
ارسطو ، مخالفت با مخالفت و ميكردند ارسطومخالفت با كه بود همين
اين معلول اروپا در فلسفه ترقي م بعداه.ميشد شمرده كليسا با
دين از را فلسفه يعني كرد قداسترها اين قيد از را خودش كه بود
پيدا جمود بگيرد خود به حالتتقدس فلسفه اگر هذا ، علي.جداكردند
پيدا اشكال هم آن كند پيدا فلسفي حالت دين ، كه وقتي طور همين ميكند ،
.متزلزلند كه ميشود پايهگذاري مطالبي اساس بر دين صورت آن در ميكند ،
.را فلسفه هم و كردهايم خراب را دين هم صورت آن در بنابراين ،
و كردند رها بود كرده پيدا قداست كه فلسفهاي از را خودشان مسيحيان
كه است اين هم علتش.نيستيم جهت آن در اصلا ما ولي رفتند ، پيش
ابزار را فلسفه صدرالمتالهين ، مرحوم بخصوص ما فلسفه بزرگان واقعا
.شد ديني حقيقت بيان براي ابزاري فلسفه ، يعني ميدانستند ، دين فهم
واقع در كند؟ اعتراض فلسفهاي چنين به باشد داشته جرات كه كيست حال
كرده درست زحمت اسباب خودش براي بكند فلسفه اين به اعتراضي كسي اگر
كه پايههائي كه ميبينيد كنيد نگاه اگر كه است اين امر واقع اما.است
حال عين در.است ريخته فرو الان بوده اساس آن بر صدرالمتالهين فلسفه
همان است ، جالب بسيار جهان تبيين نحوه حيث از صدرالمتالهين فلسفه
نبايد اما.است جذاب و جالب بسيار حيث اين از افلاطون فلسفه كه طور
بيان صدد در (ص) اسلام پيامبر كه است حقيقتي همان اين كه پنداشت چنين
ما گذشته فلاسفه ساحت به بياحترامي سخنان اين البته.است بوده آن
مخالف وجه هيچ به من.نميكاهد علما آن مقام بزرگي از و نميشود محسوب
را آن من و است فلسفه به پرداختن من اشتغال اكثر اصلا.نيستم فلسفه
تفكيك دين از را آن كه نميشود موجب امر اين ولي دارم دوست بسيار
ايران در نميتوانيم نكنيم ، تفكيك هم از را دو اين كه وقتي تا.نكنيم
.كند رهبري را ما امروزي حيات بتواند كه باشيم داشته فلسفه
اينكه يكي ميشود ، حاصل نتيجه چند فرموديد بيان كه مطالبي مجموع از
اينكه ديگر.باشد داشته جدايي سرنوشت و شود جدا دين از بايد فلسفه
است ، الهيات همان اصلياش ركن است ، اسلامي فلسفه به موسوم كه فلسفهاي
اگر خوب ، .است شده بنيانگذاري خلق و خدا رابطه توجيه براي اصلا يعني
ماهيت كه معناست بدان اين كنيم جدا دين از را فلسفه بخواهيم ما
حكمت مرگ به فتوا همان واقع در اين و بگيريم او از را صدرايي فلسفه
همين آيا بسازيم ، ديگري فلسفههاي يا فلسفه بايد ما و.است متعاليه
است؟ طور
هميشه فلسفه.نميشود درست شبيهآن و بايد با فلسفه ، ببينيد
طبيعيباشند واقعيات اگر آنواقعيات ، حالا.ميكند شروع واقعياتي از
واقعيات واقعياترا ديگر يكي.بود ديگرانخواهد و ارسطو كار مثل
آن از و ميگيرد الهي واقعيات يكي.ميكند شروع آن از و ميگيرد ديني
و باشد فلسفه مبدا بايد واقعيتي يك.نميكند فرقي هيچ.ميكند شروع
امر را كسي نميتوانيم گاه هيچ ما.ميشود مطرح كه است انديشه آنگاه
نميتوانيم آمرانه را كسي كه همانطور شود ، فيلسوف اينكه به بكنيم
يا شود فيلسوف است ممكن دارد انديشه قدرت كه كسي.شود شاعر بگوئيم
.نيست كار در بايدي بنابراين ، .شود نويسنده دارد نوشتن قدرت كه كسي
فلسفه عنوان به ميماند ، باقي خودش قدرت و قوت به صدرايي فلسفه
آنطور را جهان كه است همان اين.بكنيم نميتوانيم هم تفكيكي.صدرايي
را خدا و را جهان و كرده عجين ما عقايد با را مطالب آن طور آن ديده ،
ميتواند دارد طرفدار كه هم وقت هر تا و ميشناخته و ميديده طور آن
نميخواهم من.است اشكالاتي داراي كه است صورتي يك منتها.باشد باقي
مبتني هم غرب فلسفه كه چرا دارد ، بر الگو غرب فلسفه از كسي كه بگويم
خود كنيد فرض.داشته وجود غرب فرهنگ دايره در كه بوده واقعياتي بر
شروع فيزيك از خودارسطو مثل درست هم كانت.فيزيكداناست يك كانت
مقولاتديگري هم اواست تبيينفيزيك براي كارش بناي اوهم.كرده
فلسفه نوع ويك ميكند علوم تبيين و عرض جوهرو مقولات از غير دارد
است ، الهي جهت ميگوئيد كه طور همان فكريمان جهت ماچون ولي است علم
كه ببينيم ميخواهيم واقع در پرداختهايم هم اروپاييان فلسفه به اگر
همين براي اصلا من بخواهيد را واقع اگر.ميشناسند چگونه را خدا آنها
مرا ملاصدرا فلسفه ميديدم و ميگشتم حقيقت دنبال به و رفتم اروپا به
بيچارهتر آنها ديدم و اروپا رفتم و دارد اشكالاتي باز نميكند ، قانع
.است كريم قرآن خود خدا معرفي براي مرجع و منبع بهترين.هستند ما از
تصور نميتوانيم را آن وراي كه شدهايم خودمان تصورات گرفتار جوري ما
در اگر من.ميرسم قرآن معنويت به بيشتر ميروم پيش كه چه هر من.كنيم
امر اين در ولي است افتاده مقبول بحمدالله و ميكنم اسلام تبليغ اروپا
بهترين قرآن خود.نميآورم اسلام تبيين در را عقلي انديشه از ذره يك
كس هر قبل چندي تا.است اسفبار قرآن از ما دوري.است اسلام بيانكننده
فقه كه بود كسي عالماست بيسواد ميگفتند ميگفت ، قرآن تفسير حوزه در
و بيايند كه بودند حاضر مراجع اين از يك كدامبدهد درس اصول و
ما حال هر بهدوريم به اسلام واقعيت از سخت ما.بكنند قرآن تفسير
اين تا.كنيم پيدا ديگري راه بتوانيم تا بكنيم را نقدها اين بايد
تقليدي فلسفه.نيست ديگري فلسفه پيدايش امكان نكند ، پيدا تحقق امر
انديشهاي هميشه فلسفه.بياورد فلسفه و بنشيند و بيايد كسي كه نيست
.ميكند فرق اجتماع واقعيات الان.شود گرفته واقعيات از بايد كه است
.باشد اسلام و ايران به منحصر فقط كهميكنيم فكري نميتوانيم ما الان
پيدا جهاني قالب در را خودمان وجود بايد.باشد جهاني بايد ما فكر
در چه شود ، محسوب كمك ما حيات براي ميتواند الان كه فلسفهاي.كنيم
بتواند كه است چيزي نوع آن كند ، ياري را ما زندگي امور در وچه علوم
مشخص جهاني ، انديشه چارچوب در را ما جاي و شود شروع واقعيات اين از
از بيش ما جهانبيني يعنياصلا دوريم امر اين از اكنون ما.نمايد
جنبه.است كرده پيدا جنبهديني باشد ، داشته فردي آزادي حديكه
يعني باشد ، داشته قرآني اينكهجنبه نه بكنيد ، توجه خوب دينيرا
.نداشتهباشد قرآن به كاري مطلب اگرآن حتي كرده ، پيدا ديني خصلت
ديگري جور اگر كه ميترسد كس هر.است بسته را ما پاي و دست خصلت اين
به بازگشت:ماست مساله اين.بيندازد جهنم به را او خداوند كند ، فكر
هم فلسفه وقت آندارد كريم قرآن خود كه سادگياي آن و قرآن خود
قابل هم خيلي اينها.امروز جهان در كردن پيدا جا براي باشد ابزاري
بيان برايتان را فلسفهاي چنين يك نميتوانم الان من اما.تفكيكاند
.كنم
جامعه در ما اينكه يعني جهانامروز؟ در چيزي چه كردن پيدا جا
.ميكنيم زندگي فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ، حيث از خيليپيچيدهاي
داريم كه مشكلاتي از يكي.است پيچيدهاي فوقالعاده انسان امروز ، انسان
غربي نه ما.هستيم تاريخي مقطع كدام در كه نميدانيم الان كه است اين
.است غرب حمله و تهاجم مورد همهاش ما وجود اصلا.شرقي نه هستيم ،
است؟ فكر حيطه در فقط غربي تهاجم مگر ميز ، همين راديو ، همين مثلا
كانت تجسمفلسفه نوع يك غرب ، اينتكنيك متفكران ، از يكي قول به
ما نزد در ولي جداييندارند هم از صنعت و آنجاانديشه در و است
چطور؟
آيا است ، امروزمتجلي تمدن در فلسفهكانت اروپا در كه فرموديد
نموداجتماعي ماست ، سنتي اوجفلسفه مثلا كه نيز فلسفهصدرايي
نهادهاست؟ تاثير ما انديشهاجتماعي بر و داشته
هيچگونه اسلامي جوامع ساختار در اسلامي فلسفه كه است اين واقع
قرآن نقش ما حيات در.ابنسينا زمان در مثلا.است نداشته دخالتي
با كه حد آن تا هم ديگران اخلاق و ارسطو اخلاق.است بوده بيشتر
بالاي واعظ نقش حال عين در ولي داشته تاثير خوانده اسلامي ارزشهاي
وعاظ همين را ما زندگي و ما حيات.است بوده بيشتر بسيار منبر
از بحثي نميرفته ، وقت هيچ او و داشته دخالت او.ساختهاند
نشست رفت بايد كه است پيچيده اينها آنقدر.كند مطرح را صدرالمتالهين
ما حيات ميتواند چگونه اين.خواند را آنها خط به خط استادي نزد در و
مرهون مقداري دارد رواج حاضر درحال فلسفه كه هم اين كند؟ تامين را
هميشهفيلسوفان ديگران و فقها چون است ، قم در طباطبائي علامه خدمات
بنابراين.مينگريستهاند نيستند متدين خيلي كه افرادي ديده به را
و پاكي اما.باشند داشته دخالت ما فردي زندگي در نميتوانستند آنها
وجود در صدرايي فلسفه تجسم و طرف يك از (ره)طباطبايي علامه تقواي
و آملي آقايجوادي مثل كساني كمكم و موثرافتاد ديگر ازطرف ايشان
آن از را فلسفه كفر اينهاآن و پروراندند را ديگران مطهريو آقاي
و است خوب فلسفهخيلي به نسبت اشتياقجوانها و ذوق الان.گرفتند
.كنند فكر كه بدهد شوق آنها به كه ميكند كمك آنها به حد همين تا
دو اينها و است ، دقيق هم چقدر و هست فكر صدرايي فلسفه در زيرا
آن در آدمي هم چه هر و دارد وجود كه است فكر قالب خود يكي.مطلبند
اين كه است اين ديگر مطلب ولي ميفهمد را بيشتري چيزهاي شود عميقتر
آن به لطمهاي نكرده خداي اگر نيست حقيقتي و واقعيت يك بازگوي فلسفه
.نيست چيزي نهچنينبرميخورد اسلام به بخورد
به قائلند ما علماي از پارهاي داريم ، قرار كه موقعيتي اين در الان
در را كتب اين و گماريم همت اسلامي فلسفه متون ترجمه به بايد اينكه
مخالفيد؟ مساله اين با شما دهيم ، انتشار نيز كشورها ساير
بايد كنند ، ترجمه را اينها ازاينكهبنشينند قبل من ، نظر به
بعد ، ميگويد؟ چه ما فلسفه چيست؟ ما فلسفه مباني اصلا بگويند بهتفصيل
نه ميخوانند ، فلسفهاي يك بهعنوان را آن هم آنها و كنند ترجمه
را آن و ميآيند آنها و شده نازل آسمان از كه خوبي چيز يك بهعنوان
تذكر و توجه قابل مساله.است خيالات اينها نه ، شوند متدين و ميگيرند
.هست هم ما روحاني علماي ميان در كه است فرنگيپرستي يك اصلا ديگر ،
توجه او نظر به كرده ، تعريف ما فلسفه از اروپايي فرنگي يك چون مثلا
چيزي اروپا در اصلا.رسمي نه و دارند اسمي اينها كه حالي در ميكنند
الان كه كساني اروپا در.نميكنند تلقي مسلمي واقعيت عنوان به را
ارسطو هرچه معتقدند آنها كه نيست معنا اين هستند ، به ارسطويي مثلا
آنها بوده ، فكري طرز بوده ، فلسفهاي.دارد تماماواقعيت گفته
.ميكنند هم نوآوري حتي و ميكنند تحقيق رويش ميروند و ميپسندند
دارد ادامه