چهارم ، شماره 1164 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 7 سهشنبه 18
|
|
نوين هستيشناسي و صدرايي فلسفه
اسلامشناس و فرزانه حكيم گراميداشت در ديني ، فلسفه و فلسفي دين
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
آخر بخش - فلاطوري عبدالجواد استاد فقيد ،
حقيقت از سئوالنيستيم نفسالامري حقيقت دنبال به فلسفه در ما
فلسفه نه است دين حوزه به مربوط نفسالامري
بدانيم باطل را صدرايي فلسفه مباني از كهپارههايي فرض اين با
را فلسفه اين و دهيم تغيير را پارهها آن ميتوانيم آيا نپذيريم و
نه؟ يا كنيم ترميم
بياننميكند؟ را حقيقت براياينكه نپذيريم؟ چرا
.نيست درست استدلالها اينكه براي
دلايل با مبانيرا آن نميتوان امروز اما.است درست استدلالها نه ،
درون در مباني همان با آنفلسفه اگر حال عين در.اثباتكرد امروزي
فلسفه به مثال باب از.است فكر نوعي هم آن باشد ، انسجام داراي خود
مثل و است مبتني ايدهها يا مثل بر افلاطون ، فلسفه.كنيد توجه افلاطون
هم فيلسوفي هيچ و اثباتكرد را آنها وجود بتوان اكنون كه نيست چيزي
هم هنوز حال عين در ولي باشد معتقد آنها وجود به امروز كه نيست
فلسفه هنوز ما و است منسجمي فكر مبانياش ، همان با افلاطون فلسفه
اما ميپردازيم ، آن به تاب و آب با هم خيلي و ميدهيم درس را افلاطون
هم صدرايي فلسفه.ميكند بيان را حقيقت فلسفه آن كه معني اين به نه
.دارد اهميت اندازه همين به
توجه آن به اصلا نباشد دارايانسجام اينقدر اگرتفكري.است درست
اما نميدانيم فلسفه را آلوده تناقض و پريشان احوال كه ما.نميكنيم
و انسجام يكي:مينگريم بدان جهت دو از حداقل فلسفي دستگاه هر نقد در
دستگاهبرچه آن اينكه ديگر دستگاهو آن اجزاي دروني سازگاري
يا اثباتند مبانيقابل و اصول آن آيا.مبتنياست اصولي و مباني
عقليدر بديهيات با فتوانميدهند؟ خود مرگ به آنمباني آيا نه؟
همين به را افلاطون من.اثباتنيست قابل مباني اين نه ، نيستند؟ تعارض
اثبات را افلاطون فلسفه مباني بيايد امروز كه كيست.زدم مثال دليل
ميخواهم من كه است مطلب همين.نميرويم كار اين دنبال اصلا ما كند؟
حقيقت كهمباني ، نباشيد اين پي در شماهرگز.بگيرم شما از را آن
افلاطونتوانست ميكند ، خوبروشن را معني اين فلسفهافلاطون.باشد
اصلا اينكه با كند راتبيين روز آن جهان آنايدهها اختراع با
ندارد وجود ايدهها آن ميگوييد كه همين.ندارد وجود ايدههايي چنين
حقيقتاين كه بگوييم بخواهيم اگر بله ، .كردهايد خراب را پايهاش يك
.كردهايم خراب را پايهاش است ،
چه دنبال به شما اصلا.است قابلنقد بيرون از فلسفه اين پس
مساله است ، حقيقت بيان او فلسفه كه بگوييد ميخواهيد ميگرديد؟اگر
.باشد مطرح نبايد حقيقت
صدرايي فلسفه فلسفهصدراييميگويند پيروان كه هميناست حرف همه
.ميكند بازگو را واقع و حقيقت عين
.بگويند آنها بگذار خوب ،
حتي تشكيلدهندهو عناصر كه بگويد اگركسي كه است همين سر بحث
اولي هيولاي قولبه و صورت و ماده نظريه ازقبيل فلسفه اين پايههاي
حضور و شناخت هنگام به ذهن بودن منفعل و قاعدهالواحد و عشره عقول و
عرض و جوهر نظريه و شيء ، ادراك هنگام به ذهن در خارجي شيء ماهيت عين
غيرقابل امروز ،...و حكيمان خود سوي از آن مصداق تعيين به توجه با
كه بحثهايي آن تمام صورت آن در خوب است ، شده ابطال بعضا و اثبات
اين واقعنمايي به قول براي جايي ديگر و فروميريزد اينهاست مبتنيبر
.نميماند فلسفي دستگاه
تصور اين اصلا وديگران شما كه بگويم را همين ميخواهم من !كنيد توجه
و واقعيت دنبال به فلسفه در ما كه كنيد بيرون خود ذهن از را
هر كه گفت ميتوان آنگاه برود ، بين از تصور اين اگرهستيم حقيقتگويي
را جهان فيلسوف آن كه است جهاني آن از تبيين نوعي فلسفهها از يك
منسجم تبيين اين در فيلسوف آن بيان اگر و است ميديده گونه بدان
شما اگر حال.نيست موفق نبوده منسجم اگر و است موفق او سيستم بوده ،
آن از خارج اصولا كه كنيد وارد فلسفه در را مسالهاي بخواهيد اول از
اول از شما كه است اين هم آن و شماست از اشكال صورت اين در است ،
كه واقعيتي آن يعني بدانيد ، الامري نفس واقعيت بيان را فلسفه وظيفه
است چيزي اين بگوييد ، را اين اگراست آفريده را آن تعالي باري حضرت
از فلسفه پايه اين ، رفتن بين از با اما كردهايد فلسفه داخل شما كه
.نميرود بين
سيستمي صورت آن در نيست ، واقعيت مبين فلسفه كه بپذيريم را اين اگر
و بيتعارض كه قدر همين سيستم اين.كند تبيين را جهان كه ميسازيم
...است كافي ما براي باشد منسجم
شعرخواني براي كه فلسفه.ميگيريم كه نتايجي براي يعني ما براي
فلسفه اگربگيرد عملي نتيجه ميخواهد ميكند فكر و مينشيند آنكهنيست
.است شعر خوب باشد نداشته عملي نتيجه
...نيست واقعيت مبين فلسفه كه گفتيم ما اگر چيست؟ عملياش نتيجه
فايدهشان آنها زدم ، مثال برايتان را كپرنيك و بطلميوس هيات كه من
منتها كنند ، بيان را طبيعت پديدههاي از بسياري توانستند كه بود اين
كه وقتي تا و كند بيان را مسائل از بسياري نتوانست بطلميوسي هيات
كه است همان واقعيت كه بودند معتقد همه نبود مشخص كپرنيكي هيات
ما.بود درست ميگرفتند آن از كه نتايجي زيرا است گفته بطلميوس
چيزي نتواند انديشهاي اگر.كنيم توجه انديشهها نتايج به بايدبيشتر
شعري اگر كه طور همان است ، خوب انديشه صاحب خود كندبراي بيان را
.معراست بلكه شعر نه ديگر باشد ، شعرينداشته انسجام
ما علم در كه نميدانيد متمايز جهت اين از را فلسفه و علم شما آيا
هيات مورد در كه طور همان هستيم ، عملي فايده دنبال به بيشتر
.ندارد عملي فايده كه فلسفه ولي فرموديد بطلميوسي
اصلا باشد عملينداشته فايده كه فلسفه ندارد؟ عملي فايده فلسفه چرا
.نيست فلسفه
چيست؟ صدرايي فلسفه عملي فايده پس
.بپرسيد صدرايي فلسفه علماي از بايد را اين
خداو رابطه و است نفسالامري واقعيات مبين صدرايي فلسفه ميگويند آنها
...و ميكند بيان هست كه آنچنان را خلق
.كند حفظ را عزيزان اين خدا خوب ،
در فلسفه آموزش فعلي وضعيت از خروج براي اينكه آن و هست ديگري سوال
ميرسد؟ شما نظر به حلي راه چه ايران
اين نكته آن و است ضروري نكته يك به توجه چيز هر از قبل من نظر به
.بگذاريم كنار را فردا و ديروز امروز ، اصلا كه است
و دارد وجود نفسالامري حقيقت يك كه بگذاريم كنار هم را اين طور همين
توجه نكته اين به بايد ما.بشناسد را آن كه است اين فلسفه وظيفه
و گرفتهايم امروزقرار دنياي مسائل از سلسلهاي مقابل در كنيمكه
مباني نوعي مسائل اين حل براي.كنيم پيدا حلي راه آنها براي بايد
بحث به راهحلهارا از پارهاي آنها اساس بر و ميكنيم انتخاب فكري
تبيين آن بود ، هماهنگ و متلائم مباني آن با راهحلها آن اگر.ميگذاريم
نفسالامري حقيقت دنبال به فلسفه در ما بنابراين ، .است تحسين قابل
و فلسفه نه است دين حوزه به مربوط نفسالامري حقيقت از سوالنيستيم
چون بزرگاني و است نبوده مطرح فلسفه در هم اول از ديني سوالات اين
هم امروز بنابراين.نداشتهاند داعيهاي چنين هرگز ارسطونيز و افلاطون
و جديد و قديم مساله اصلا و است بحث قابل ارسطو و افلاطون فلسفه
كارهاي از يكي.بكنيم كار چه گفتيد اينكهنيست مطرح بهتر و برتر
خودشان ارسطو و افلاطون قبيل از بزرگ فيلسوفان ببينيم كه است اين لازم
آن به مقدار چه و بشناسند را چيز چه وخواستهاند هستند چيزي چه مدعي
ابتدا اينجا در بايد جامعتر عبارت به و شدهاند نزديك خود خواسته
است راهي بهترين اين.بياموزيم را فلسفه يافلسفه و فلسفه چرايي
جاي و داشتهاند ارزشمندي نوآوريهاي اينها همه البته.برويم بايد كه
در گاهي ما و است محفوظ جايشان ابنسينا و ملاصدرا.است محفوظ آنها
.است زنده هنوز كه برميخوريم نكاتي به آنها فلسفه
با را آن و ميكنيم كار بوعلي لاتينيشفاي ترجمه روي بر آلمان در ما
موارد از بسياري در كه ميبينيم و ميدهيم تطبيق امروز انديشههاي
توجه پس.است رياضي منطق فرمولهاي با منطبق ابنسينا فكري تحليلهاي
را آن بايد و شده كهنه چيزي كه نيست اين مساله اصلا كه باشيم داشته
اگر.تازهاند خودشان ذات حد در اينها ، هميشه همه نخير ، .انداخت دور
انديشه و فلسفه جهان در بابي فتح اين بفهمانيد ، را اين بتوانيد شما
اين امروز ما اگر.بكنيم ديگري كار نميتوانيم الان ما.شد خواهد ما
مورد آن تاريخي سير به توجه با را فلسفه دانش يعني كرديم ، را كار
اساس بر ميتوانند آينده نسلهاي آنگاه قرارداديم ، بررسي و نقد
اين ثغور و حدود بدرستي كه زماني تا والا.بسازند چيزي ما انديشههاي
يكي كه هم صدرايي فلسفه.نميبريم پيش از كاري نكنيم مشخص را فلسفه
خيال واقعا صدرالمتالهين.است عظيمي هنر البته فلسفههاست ، آن از
اين اساس بر و است ، الهي مخلوق نفسالامري حقيقت بيان فلسفه كه ميكرد
تحسين قابل او فكرآورد پديد انديشه از سيستمي و كرد فكر اعتقاد
تمام بگويد و بزند سينه آن براي و بنشيند آدم كه نيست آن اما است
ترجمه را اينها و بيايد هم كسي اگر حال.است شده خلاصه اين در حقيقت
و شود ترجمه كتابها اين اگر كه نكنند خيال حالا اما ندارد اشكالي كند
و ميخورند تكاني بخوانند را كتابها اين وآنها برود زمين مغرب به
كه است تخيلاتي اين.است افتاده آسمان كتابهااز اين كه ميكنند خيال
هم اينها و آوردهاند وجود به ما علماي اين ذهن در فرنگيها از برخي
نيست خجالت مايه اصلا آيا.كردهاند فراموش را خودشان اهميت و وجود
فيلسوفان اقوال به استناد با را قرآن آيات استحكام بيابيم ما كه
كنيم؟ تائيد
توهمي چنين منشاء غرب فلسفي تفكر سير با آشنايي عدم كه ميرسد نظر به
در كردهاند مطرح ما حكيمان كه مطالبي از بسياري آنكه حال و است شده
مطرح بيش و كم جديد تومايي فلسفه در خصوصا و اكوئيني توماس فلسفه
همان به فقط را عليت درغرب كه ميكنند خيال اينها فيالمثل.است شده
آنها براي را ايجادي ماعليت اگر و ميشناسند اعدادي معنايعليت
از همه مباحث اين كه حالي در.شد خواهد حل مشكلاتشان آنها دهيم توضيح
و راسل همه از بيش غرب اينهااز.است شده مطرح آنجا متاله سويحكيمان
كاملا آنها براي ما حرفهاي كه ميكنند گمان و ميشناسند را امثالاو
آنها حقانيت و ميآيند راه به شوند آگاه مطالب از آنها واگر است جديد
مناع كه ما.شوند موفق و كنند ترجمه كه...شاءا انتصديقميكنند را
.دهم خاتمه را بحث جا همين در بگذاريد خوب.نيستيم الخير
.سپاسگزاريم بسيار شما لطف از