چهارم ، شماره 1165 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 8 چهارشنبه 19
|
|
تمام خود او و ماند ناتمام پهلوان جهان
شد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ميگويد حاتمي مورد در خاطراتش از انتظامي الله عزت
حاتمي علي يادمان از گزارشي
سرزمين اين كهن دردهاي غزلخوان و آشنا لحظههاي پرداز قصه آن ياد
دوشادوش روحش كه باد خاك ارزاني خاكياش كالبد.باد باما هماره
است تابناك هنرش جاودانگي
در ماه دي دوازدهم روز سينمايي نشريات همت به حاتمي علي يادمان
نويسندگان و دستاندركاران از زيادي تعداد حضور با سينماآزادي
.شد برگزار سينمايي
در كه آن:گفت سخناني طي تصوير دنياي مجله سردبير معلم علي ابتدا در
و شگرف برآورده نقشها هنر سرانگشت به و است جاودان يادش حضور دلها
اشك را دلان سوته مهرش جذبه كه آن برد ، دوست خيال بزم به ما ديدگان
و بود ديدار ملك كمال بيفزود ، شيدايي را دلشدگان و لغزاند چهره بر
منظر از گذشتگان همچون كه قديم ، عهد سالك.كهن هزارقصه هزاردستان
و مينگاشت نغز نكتههاي شما و ما خيال برصحيفه و ميكرد نظر تامل
نخواهد ايام خاطر از هرگز ميكرد ، روايت بديع زباني به را تاريخ
.رفت
حاتمي زهرا حاتمي ، ليلا
سرزمين اين كهن دردهاي غزلخوان آشناو لحظههاي پرداز قصه آن ياد
دوشادوش روحش كه باد خاك ارزاني خاكياش كالبد.باد ما با هماره
.است تابناك هنرش جاودانگي
با كارياش خاطرات يادآوري ضمن انتظامي عزتالله مراسم اين ادامه در
معالجه براي كه لندن از حاتمي علي بازگشت از پس:گفت عليحاتمي
شروع صحنه روز يك سينمايي ، شهرك در كار مجدد شروع و بود رفته
:ميشود
ميشنوم را زنم فرياد بيايد ، بهدنيا ميخواهد تختي هستم ، تختي پدر من
ميكنم باز را خانه در بگويد ، اذان برود يكي ميزنم وداد كلافهام
:گفت حاتمي ميبينم ، نوراني و روحاني را خانيآبادسقاخانه دربازارچه
را دوربين آنكات از بعد شد ، حالمدگرگون برو ، سقاخانه جلوي تا
زدم ، زانو من.كن دعا همسرت حال خوبشدن براي و زانوبزن گفت گذاشت ،
(ع)رضا امام يا گفتم و ميخواستمبگويم چي نميدونستم نبود ، خودم دست
چيزي حاتمي ميشد ، بلندتر صدا ميگذشت چه هر و..اول بده شفا را علي
.بده شفا را علي(ع)رضا امام يا شد ، عوض زاويه مجددا نگفت
من كردم ، كار چه من دادم ، تكان را سقاخانه در ميشنوم ، را بچه صداي
انداخت دست بيرون ، آمد حاتمي كنم ، دعا تختي آمدن دنيا به بايدبراي
ميكنم ، گريه چي براي ميدانستم من كردن ، گريه به كرديم شروع من ، گردن
ايران و تهران همه و علي و من آذر پانزدهم...ميدانست هم حاتمي
.كردند گريه
كرد هديه خانوادهاش به را حاتمي علي تصوير مميز مرتضي
و داشت حضور مراسم اين در نيز سينما سابقه با كارگردان تقوايي ناصر
فيلم يك كچل حسن:گفت آثارش و حاتمي مورد در سخناني بيان ضمن
.ساخت را آن ايراني فرمهاي با حاتمي و بود استثنايي
كه دورهاي.است فيلمسازي دوره همين از متاثر ما فرهنگي فيلمهاي
حسن حاتمي ، علي -قيصر كيميايي ، مسعود -گاو مهرجويي ، همزمان ، داريوش
كسي هر دوره اين در.ساختم را ديگران حضور در. آرامش من و كچل ،
علي و بود كارهايمان شباهت عدم ويژگي برجستهترين و داشت را خود شيوه
يا از 30 حاتمي.كرد توجه تاريخ به كردو پيدا راهرا همه از زودتر
كند استفاده اوقاتش بقيه از نميتوانست چرا كرد ، كار چقدر سالگي 40
.بسازد فيلم تا
بازيگرش با او:گفت كه بود مراسم اين سخنران ديگر نيز نصيريان علي
را گفتگوها ميداد ، را نخها سر ميكرد ، تشويق را او زندگيميكرد ،
توي اگر و ميكرد كار دلش و حس با نبود معمولي كارگردان يك او ميداد ،
.ميشكست ميخورد ذوقش
...ميشناخت و ميدانست عشق با را كاشي و معماري نقش جزئيات
است ممكن چطور دارم دوست را ساده لاله و ميورزم عشق شيء به من وقتي
.را لشكرهايم سياهي حتي باشم ، نداشته دوست را شما
كرده كار حاتمي علي با مادر جمله از فيلم چند در كه فرجامي فريماه
سختترين او غياب در دوست يك از زدن حرف:گفت حاتمي مورد نيزدر بود
اين به اين و است سعادت كيمياي وجودش كه دوستي هم آن كاردنياست
از مادر جانماز مثل.بياييد من خانه به شما و باشم سفر من كه ميماند
.ندارد را آن به زدن دست دل كسي كه است رفته دست
غياب روزهاي در كه كوتاهي نوشته قرائت به ميكنم اكتفا اجازه كسب با
:علينوشتم
از مرد اشك ، علي از خيس و خسته چشمهاي با ميكنم نگاه دستهايم مچ به
يو سيسي از بود ، شده دستهايم مچ اندازه به بازوانش ندارد جان كه بس
منتقل آن به بود قرار كه خالي اتاقي به شدم خيره و بودم ، آمده بيرون
...فردا ، پس فردا ، شود
حاتمي علي با فيلم چند در كه نيز باسابقه فيلمبردار كلاري محمود.
امروز تا دلشدگان فيلم براي جايزه گرفتن زمان از:گفت است ، كرده كار
بود ، زدن هم به چشم يك اندازه به ميكنم صحبت او يادمان مراسم در كه
را صحنهاي شاپور كوچههاي پس كوچه در فيلممادر فيلمبرداري هنگام
.بودند آن در قد ونيم بازيگرانقد تعدادي كه ميكرديم فيلمبرداري
:گفت حاتمي.بود قصاب علي شير همان كه ميكرد بازي هم لطفي محمود
كار و راست طرف از بعد دفعه و بگيريم چپ طرف از رايكبار صحنه
سانتي چند و متر دو آدم آن و آمد سنگيني صداي ديديم كه شروعشد
به بود بيرون ماشين شيشه از پاهايش كه حالي در را واو افتاد
سعادتش به خوش:گفت حاتمي لب زير سپرد ، جان او و برديم ، بيمارستان
پارچه و بود پايه سه روي دوربين هنوز و برگشتيم.پسندي دل مرگ چه
حاتمي بود ، آن روي بوديم انداخته دوربين روي حفاظت براي كه مشكي
پهلوان جهان.نديدم غمگين اينقدر را فيلمبرداري دوربين هرگز:گفت
.شد تمام خود او و ماند ناتمام
احمدي ، مرتضي داودي ، ابوالحسن تارخ ، امين رجبي ، محمد دكتر همچنين
تختي فيلم كننده تهيه شايسته مرتضي و دادگو محمدمهدي فر ، رامين ايرج
.كردند بيان سخناني نيز
تا شد دعوت حاتمي علي مرحوم همسر حاتمي زهرا از نفر آخرين عنوان به
جمله چند برايم بود علي اگر شايد:گفت او كنند ، صحبت او درمورد
كه را تصويري مراسم پايان در مميز مرتضي ضمنا.كنم ادا تا مينوشت
.كرد تقديم مرحوم آن خانواده به بود تهيهكرده حاتمي علي از
كچل ، حسن جمله از حاتمي علي آثار از قسمتهايي مراسم اين در همچنين
تختي فيلم صحنه پشت از قسمتهايي انتها در و واشنگتن حاجي سوتهدلان ،
.شد داده نمايش
مراسم اين در نيز تختي پهلوان فيلمجهان كننده تهيه شايسته مرتضي
ادامه و شده فيلمبرداري فيلم ، از دقيقه حدود 40 كه داد را ايننويد
خانواده نظر مورد كه شخصي به مرحوم آن خانواده از كسباجازه با آن
نزديك آينده در و شد خواهد واگذار باشد سريال دستاندركاران و حاتمي
عموم اطلاع به شد خواهد متقبل را سنگيني وظيفه كه كارگردان اين نام
.رساند خواهيم