چهارم ، شماره 1173 ژانويه 1997 ، سال دي 1375 ، 18 شنبه 29
|
|
خورشيد از پرتوي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
معالحق وعلي مععلي الحق
و وتوجه روان و روح قرآن ، نزول ماه رمضانالمبارك ، روحاني ايام در
شخصيت تاريخاسلام ، برجسته چهره بسوي دلآگاهي ، انسان هر معرفتطلبي
دومين بنابيطالب ، امامعلي اميرمومنان ، حضرت عدالت ، و دين ممتاز
توجه ايناست متمايل و منعطف باريتعالي ، خلقت نظام بزرگ شخصيت
خداوندي مخلص بندگان براي رمضان در كه روحاني رمزآلود حالت و معنوي
و كلامالهيقرآنصامت ذاتي اتصال و پايدار پيوند محصول ميآيد ، حاصل
هر كه است عليعليهالسلام اميرمومنان ، مباركقرآنناطق و حياتبخش وجود
و چرخان گرداب از انسان نجات و بشر بهروزي و سعادت براي دو
.است خداوندي ارمغان نفس ، فروگيرنده
آنمظلوم ، شهادت شب تا و متبركه ايام اين در شد ديده مناسب
مامور بدان را نخعي مالكاشتر كه حضرتش حكومتي منشور از فرازهايي
اوست فرمان مخاطب كس هر عرصهاي هر در و زمان هر در فيالواقع و ساخته
و خداوندي الطاف از كه باشد.بنمائيم روزنامه گرامي خوانندگان تقديم
.باشيم برخوردار و بهرهمند لياليقدر در اميرمومنان قدسي نفس
به اميرمومنان علي از است فرماني مهرباناين بخشنده خداوند بهنام
...ميگذارد او با كه عهدي حارث ، در پسر اشتر مالك
ديگر بر او طاعت داشتن مقدم و ازخدا ترس به ميدهد فرمان را او
جز كسي كه سنتها و واجب از فرمود ، خود كتاب در آنچه پيروي و كارها
ساختن ضايع و نشناختن با جز و.نپيمود را نيكبختي راه آن پيروي با
و دست و دل به كند ياري را سبحان خداي اينكه و نبود ، بدبخت آن
...زبان
هنگام و بازدارد ، آرزوها پيروي از را خود نفس تا ميفرمايد را او و
آنكه مگر واميدارد ، بدي به نفس كههمانا آرد فرمانش به سركشيها
.آرد رحمت خداوند
دستخوشدگرگونيها كه ميفرستم شهرهايي به را تو من كه بدان !مالك اي
مينگرند چنان تو كارهاي در مردم و ديده ، ستم گاهي و داد گاه بوده ،
را همان تو درباره و مينگري ، خود از پيش واليان كارهاي در تو كه
كردار را خود اندوخته نيكوترين پس...ميگويي آنان درباره كه گويند
.گير اختيار در را خويش هواي و بدان نيك
رها نيست روا برايت آنچه در آنرا زمام و باش بخيل خود نفس بر و
...مگردان
با ورزيدن دوستي و گردان پوششي دلخود براي را رعيت بر مهرباني
كه مباش جانوري همچون و را ، همگان كردنبا مهرباني و را آنان
ديني برادر دستهاي:دودستهاند رعيت چه !شماري غنيمت را خوردنشان
سر ايشان از گناهي.همانند تو با آفرينش در ديگر دسته و تواند ،
خطايي ناخواسته و خواسته يا ميشود ، عارض آنان بر علتهايي يا ميزند ،
دوست چنانكه درگذر ، گناهشان از و منگر ، خطاشان به.ميرود دستشان بر
و آناني ، برتر تو چه فرمايد ، عفو را گناهت و ببخشايد تو بر خدا داري
ولايت را تو آنكه از خدا و است ، برتر تو از دارد ولايت تو بر كه آن
وسيلت را آنان و خواسته تو از را مردم كار ساختن او و بالاتر ، داد
.است داده قرار تو آزمايش