چهارم ، شماره 1176 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 21 سهشنبه 2
|
|
خورشيد از پرتوي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و او رسول و خدا براي وي خيرخواهي كه بگمار را كسي خود سپاهيان از
كه داني ، برتر را بردبارياش و پاكتر را او دامن و بيشتر خود امام
رحمت ناتوانان بر و گرايد ، پوزش پذيرفتن به زود و آيد خشم به دير
و برنيانگيزاند ، را او درشتي كه كس آن و برآيد ، قويدستان با و آرد ،
دارند نيك گوهري كه بگمار آناني از و ننشاند ، جاي بر را وي ناتواني
.برخوردار نيكو سابقهاي از و پارسايانند ، خاندان از و
باشد يار سپاهيان با كه باشد آن تو نزد سپاه سران گزيدهترين بايد
همگي عزم تا ببخشايد ، آنان بر دارد آنچه از و كار ، كمك را آنان و
دلهايشان آنان با تو مهرباني همانا.آيد فراهم دشمن با جهاد در آنها
.مينمايد مهربان تو بر را
شهرهاست در عدالت برقراري است ، واليان ديده روشني باعث بيشتر آنچه
.است مردم ميان دوستي همنوع بروز و ظهور و
و شود ، بيگزند ايشان دل كه جزآنگاه نگردد آشكارا مردم دوستي
مقبول خود كارهاي براي را آنكهواليان جز نگردد محقق خيرخواهيشان
را اميدشان پس نشمارند سنگين را آنان حكومت دوام و دارند ، نگاه
كوششي كه را كساني رنج و دار ، پيوسته نيكي به را ستودنشان و برآور ،
يادكردن ، فراوان را آنان نيكوي كار همانا كه آر ، زبان بر كردهاند
گرداند ، مايل كوشش به را بددل ترسان و برانگيزاند ، را دلير
.انشاءالله
حساب رابه يكي رنج و دار درنظر را سرانسپاه از هريك رنج مقدار
كه زحمتي و كهديده رنجي اندازه به او درپاداش و مگذار ، ديگري
را او اندك رنج كه شود موجب كسي بزرگي مبادا و تقصيرميار ، كشيده
به خوار را وي سترگ كوشش شود ، سبب مردي پائين رتبه و شماري بزرگ
.آري حساب
برترين تو نزد كه برگزين را مردمكسي از ملت ميان قضاوت براي
لجاجت به را وي دشمنان دشمني و دشوارنگردد او بر كارها آنكه.است
بدان بازگشت در شناخت را حق چون و نباشد ، پايدار خطا در و نكشاند ،
اندك به حق ، به رسيدن براي و نيافتد طمع به او نفس ونماند در
حجت و باشد بيش همه از درنگش و تامل شبهات ، در و نكند ، بسنده شناخت
ستوه به كمتر دعوي صاحبان آمدورفت از و برد ، كار به همه از بيش را
در باشد روشن حكم چون و باشد شكيباتر كارها گشتن آشكار در و آيد
خودبيني به را وي فراوان ستايش كه آنكس.كند داوري قاطعتر داوري
داوري پس.اندكاند اينان و نكند ، تحريك را او خوشآمدگوئي و نكشاند
چندانكه كن گشادهدستي بدو بخشش در و دار تيمار فراوان را كس چنين
بالا چندان خود نزد را او اعتبار و رتبت و شود ، كم مردمان به وي نياز
نزد مردمان گزند از و نكند ، طمع وي باره در كسي نزديكانت از كه بر
بدكاران دست در دين اين كه بنگر نيك باره اين در.ماند ايمن تو
دين ، نام به و ميراندند هوس روي ز ا كار آن در و است ، بوده گرفتار
.ميخوردند را دنيا
نهجالبلاغه