چهارم ، شماره 1179 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 25 شنبه 6
|
|
خورشيد از پرتوي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دست و ندارند چارهاي كه را كهنسالاني و باش عهدهدار را يتيمان
و است گرانبار واليان بر كار اين و كن ، كفايت نميآرند پيش سئوال
جويند عافيت كه مردمي بر آنرا خداوند همانا دشوار ، همهجا حق ، گزاردن
راست وعده به آنها و ميگرداند سبك واميدارند شكيبايي به را خود و
.دارند اطمينان خويش درباره خدا
خود.دارند تونياز به كه ده كساني به اختصاص را خود وقت از بخشي
در مجلس ، آن در و بنشين عمومي مجلسي در و فارغدار آنان كار براي را
كه را يارانت و سپاهيان و باش فروتن آفريده را تو كه خداوندي برابر
بدون مردم آن سخنگوي تا بازدار ، آنان از تواند ، پاسبانان و نگهبانان
بارها (ص)رسولخدا از من كه.كند گفتوگو تو با گفتار در درماندگي
مگر نخوانند پاك و ننمايند تقديس را امتي هرگز:ميفرمود كه شنيدم
را ناتوان حق فرومانند ، گفتار در و (بترسند بيآنكه) امت آن در آنكه
خود بر را آنان نگفتن سخن درست و كردن درشتي و بستانند توانا از
خدا تا بران ، خود از را خودبزرگبيني و آنان بر تنگخويي و كن هموار
پاداش را تو و بگشايد تو روي بر را خود رحمت ابواب كار بدين
.فرمايد عطا فرمانبري
بازميداري را آنچه و افتد گوارا را تو كه بخش چنان ميبخشي آنچه
.كن همراه پوزشخواهي و بامهرباني
از دهي ، آنراانجام بايد خود كه كارهائيست تو برعهده اين بر علاوه
رساندن و ;درميمانند كهكاتبانت آنجا توست عاملان گفتن پاسخ جمله آن
.نامهنتوانند طريق از آنرا
ميدارند ، عرضه تو به كه روز همان در را مردم نياز آنكه ديگر نكته
و برآور ، ميآرند عذري و ميكنند گراني آنان تقاضاي انجام در يارانت و
مخصوص است كاري را روز هر كه ده ، انجام روز همان در را روز هر كار
.بدان
را ساعات بهترين و اوقات نيكوترين خداست و تو ميان آنچه براي
از را رعيت و باشد درست نيت اگر وقت همه در كارها همه چند هر بگذار ،
.خداست براي باشد ، آسايش آن
انجام بايد و - آني اداي پي در و - خداست خاص كه واجباتي جمله از
روز و شب از بخشي در پس.ميگرداني خالص آن براي را دينت اينكه دهي ،
خداست به تو تقرب باعث آنچه و گردان خدا - پرستش - خاص را خود تن
آيد دشوار را تو هرچند رسان ، انجام به نقصان ، و كاهش بيهيچ بهدرستي
.بفرسايد تنت و
نه و دهي فراري را آنان نه كه گزار چنان نمازگزاري مردمان با چون
است بيمار كه باشد كسي مردم ميان چهبسا گرداني ، ضايع را نماز
يمن به مرا كه آنگاه (ص)خدا رسول از من.گرفتارست و دارد ياحاجتي
توانايي حد در:فرمود گزارم؟ نماز چگونه مردم با پرسيدم فرستاد
.آر رحمت مومنان بر و بگزار آنان ناتوانان
واليان شدن پنهان كه مكن پنهان مردم از را خود فراوان !بعد اما
از شدن نهان و ;كارها در اطلاعي كم و تنگخوئي از است نمونهاي رعيت از
در.دارد باز است پوشيده آنان بر آنچه دانستن از را واليان ملت ،
نمايد ، بزرگ خرد كار و آيد ، شمار به خرد آنان نزد بزرگ كار اينصورت
والي همانا و.درآيد حق لباس به باطل و زيبا ، زشت و شود زشت زيبا
حق و دانست ، نخواهد دارند پوشيده او از مردم را آنچه كه است انساني
.شود شناخته دروغ از راست آن بواسطه تا نباشد راعلامتي
اجراي در او نفس كه مردي يا:بود خواهي كس دو از يكي حال هر به تو و
عهده بر كه را واجبي حق و بپوشاني را خود چرا پس است ، سخاوتمند حق
بتواني؟ را آن انجام كه نكني را نيكي كار يا نرساني؟ توست
نهجالبلاغه