چهارم ، شماره 1182 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 28 سهشنبه 9
|
|
تعمق ادبيات گريز ، ادبيات
آن خواندن با آدمي تا ميشود نوشته سرگرمي براي صرفا گريز ادبيات o
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
از ما آگاهي تا ميشود نوشته تعمق ادبيات.بگذراند كام به را زمانه
نمايد صافي و بخشد عمق دهد ، راوسعت زندگي
و ثابت ميخواندخواستههاي كه داستاني هر از بيتجربه خواننده o
ميكند عجز و ياس احساس نشود برآورده خواستهها اين اگر و دارد مشخصي
لارنس اثر آن هواي و حال ;كتابادبيات از فصلي عنوان تعمق و گريز
گريز كلي مقوله دو به داستانها و ادبيات تقسيم با پرين.است پرين
لطف از خالي آن چون و چند از آگاهي كه ميشود قائل را تفكيكي تعمق ، و
و نبوده ادبيات به منحصر اينتقسيمبندي كه جهت آن از خصوصا ;نيست
از جنبههايي و انساني علوم رشتههاي ساير و هنرها همه به تعميم قابل
و بيشتر فهم و شناخت براي راهنمايي تعبيري به و بوده اجتماعي مسائل
.است يادشده موضوعات بهتر
به ميگنجد ، انديشه و فكر باب در كه آنچه هر يا و ادبي مباحث تقسيم
پرتو در تا ميدهد دست به عملي جديدو معرفتي تعمق و گريز مقوله دو
تلويزيوني راديو برنامههاي فيلمها ، كتابها ، ظاهرفريبنده به آن ،
روزانه ، نشريات انبوهي و تنوع صرفا مثلا يا و نكرده اكتفا...و
.نبينيم فرهنگي توسعه سند را آن نظاير و ماهانه هفتگي ،
مترجم
خطور ذهن به سواليكه اولين داستان كتابهاي با شدن روبرو هنگام
عمر بدهيم؟ خود به را چيزها خواندناين زحمت چرا كه است اين ميكند
مختلف مباحث و آموزشي ، علمي ، كتابهاي وقتي.كارهابسيار و است كوتاه
كرد؟ خيالي آثار خواندن صرف را گرانبها وقت بايد چرا مانده ناخوانده
.تفهيم و تفريح:دارد جواب دو سوالها اين
ماجراهاي به نهادن پا يا و بادنبالهگيري زبان اختراع زمان از آدمي
كه آنچه هر.است ميكرده تفريح خيالي آدمهاي خيالي تجربههاي و خيالي
دلچسبتر و سريعتر آن ساعات كه گردد موجب و بزدايد زندگي از را كسالت
و هدف اولين بيشتر تفريح و تفريح.آدمي مطلوب و است جذاب بگذرد
از برتر و بيشتر چيزي داستان اگر اما.است داستاني آثار مطالعه توجيه
.نميگشود دانشگاهي دروس و دانشگاهها به را خود راه نميداشت تفريح
اگر و كند تصفيه و بخشيده وسعت را بشر فكر نميتوانست اگر داستان
مثلا از بيش منزلتي و قدر بخشد جلا آدمي دل در را زندگي نميتوانست
هم تفهيم مايه ميبايد تفريح بر علاوه داستان.نميداشت پونگ پينگ بازي
.باشد
ميتواند كهادبيات است اين كرده حاصل اعصار خلال در بشر كه تجربهاي
ديدرو.برميآيد شايستگي با كار اين عهده از و باشد تفهيم و فهم موجب
است آن تاريخ صحيحترين:بود گفته ريچاردسن سموئل رمانهاي خواندن با
و نقل.واقعيتهاست از سرشار تو رمانهاي و.باشد دروغ از سرشار كه
اعتبارنظر و بصيرت خواننده براي داستان زبان طريق از بشر تجارب شرح
چنين از باشد ادبيات و داستان كه آنچه هر در اما.ميآورد ارمغان به
كلي مقوله دو به بايد امر بادي در را داستان.نيست خبري بصيرتي
.تعمق ادبيات و گريز ادبيات:كرد تقسيم
آن خواندن با آدمي تا ميشود نوشته سرگرمي براي صرفا.گريز ادبيات.
.بگذراند كام به را زمانه
عمق دهد ، راوسعت زندگي از ما آگاهي تا ميشود نوشته.تعمق ادبيات.
ميبرد بيرون واقعي زندگي از مارا گريز ادبيات.نمايد صافي و بخشد
بر را ما تعمق ادبيات.ببريم ياد از موقتا را مشكلات و دردها تا
شناختن در و ميبرد واقعي زندگي از بيشتري اعماق تا خيال بالهاي
به تفريح تعمق ادبيات.است تفريح گريز ادبيات هدف.ميدهد ياري مشكلات
.دارد هدف را تفهيم علاوه
ساده خيلي يا و بزرگ را كار كه گردد سبب نبايد فوق تقسيمبندي
.بپنداريم
دو اين از يكي بتواندر را داستاني هر كه نيست ظرفهايي تعمق و گريز
قرار آن حول داستان دنياي استكه قطبي دو اينها بلكهداد جاي
ايبسا.نيست اخلاقي نكات نداشتن يا درداشتن دو اين اختلاف.دارد
اخلاقي اصول با اما باشد سطحي شخصيتهايش و رخدادها همه در داستاني
شود پيدا تعمق مقوله از داستاني شايد طرفي از و.بحث غيرقابل و محرز
اين اختلاف.نباشد خبري اخلاقي متعارف اصول از نكتهاي هيچ از آن در كه
كه تاريخي رماني شايد.نيست نيز واقعيتها نداشتن يا داشتن در دو
گريز مقوله از آدمي كردار تعريف در است تاريخي اطلاعات از سرشار
.باشد
مقوله از داستاني.نيست هم خيال عنصر نداشتن يا داشتن در اختلاف
آنكه حال بدهد ، نشان را روزمره ازواقعيت نازكي نماي كه شايد گريز
اختلاف.باشد غيرمنتظره حقايقي حاوي تخيلات گسيختهترين افسار با قصهاي
.است مذكور تفاوتهاي از ظريفتر و ژرفتر ادبيات نوع دو اين ميان
بشر كردار و زندگي جنبههاي بعضي كه ميشود تعمق داستان وقتي داستان
بينا وجودمان وضعيت و ماهيت به را ما تعمق داستان.سازد روشن را
معناي فهم به را ما شدت با گاه و نرمي با گاه داستان اين.ميسازد
ما و كيستند ما اطرافيان كه بدانيم تا نزديكميكند جهان در آدمي وجود
خودكيستيم؟
.كرد بيان روشنتر ميتوان مثالهايي با را اختلاف اين
ما سرگرمي وسايليبراي كه است مخترعي مانند گريز داستان نويسنده
به خود با را ما:است كاشف تعمقمثل داستان نويسنده.ميبيند تهيه
گريز نويسنده كار.است اين دنيا بنگريد ، وميگويد برده زندگي دل
با را زني ميآورد ، بيرون خرگوش كلاهي از است شگفتي و حيله تماما
هوا از را خوشرنگي گويهاي و ميبرد دست يا و ميكند نصف دو اره
آنجا در و ميبرد صحنه پشت به را ما تعمق نويسنده اما.درميآورد
زايل ما دل و سر از را اوهام تا ميدهد نشانمان را آينهها و تيركها
او.ميكند گزارشگري صرفا تعمق نويسنده كه نيست معنا بدان اين.سازد
را آن و ميدهد شكل خود مصالح و مواد به گريز نويسنده از بيش
كاري مصالح و مواد به دادن شكل با تا است آن بر همواره وبرميسازد
اسباب صرفا آنكه نه و بفهميم و كنيم حس بهتر را آن ما كه كند
.سازد فراهم را ما سرگرمي
.داريم نيز نوعخواننده دو است نوع دو بر داستان همچنانكه باري ،
كه آنگاه.است گريز داستانهاي فقطدوستدار بيتجربه يا خام خواننده
اخلاقي مسائل يا و معاني به بردن راه براي مطالعه درحال ميپندارد
هيجانآور يا دلپذير تصاويري ميخواند آنچه كه دارد اذعان هم باز است
از را مطالعه همه ما.اوست خود از گذرا تصاويري يا و دنيا از
از كتابخوانها بيشتر.كردهايم آغاز كهن افسانههاي و پريان داستانهاي
است بزرگسالان به مربوط ظاهرا كه كتابهايي نوع به كهن افسانههاي
.گردند اشتباه دچار حركت اين در كه دارد هم احتمال اما ميشوند وارد
به بلكه نيست پريان قصههاي يا و جادو در امر بادي در بودن ، غيرواقعي
دست به كه پادويي دخترك داستاناست زندگي از تصنعي برداشت معناي
بيرون پرمشقتش زندگي از اعيان ، طبقه از زيبايي و جوان خواستگار
خواندهايم بچگي در كه كهني داستان هر اندازه به ميتواند ميشود كشيده
راستش و -خوانندگان از بسياري روزگار بد از اما.باشد داشته واقعيت
حواس ابتداييترين در مگر پريان داستانهاي مرز از ابدا -آنها قاطبه
ديگر كه چرا است عقب سوي به نيز جهاتي از آنها حركت ونميشوند رد
دارا نيز است كودكانه نگاه شاخصه كه شگفتي احساس همان حتي
.نميباشد
كه داستاني هر از خواننده اين.دارد زيادي نشانههاي بيتجربه خواننده
برآورده خواستهها اين اگر و دارد مشخصي و ثابت خواستههاي ميخواند
اينكه عوض در و ميچسبد واحدي موضوع به ميكند ، عجز و ياس احساس نشود
قرار انساني شرايط در را انساني موجود كه باشد داستانهايي خواهان
عشقي ، داستانهاي وسترن ، داستانهاي ورزشي ، داستانهاي دنبال فقط ميدهد
.ميگردد جنايي داستانهاي يا
داستان هر از خواستهاش باشد تجارببيشتري كسب دنبال به هم اگر تازه
و حساب بدون كه گويد پاسخ ثابت توقع چند به انتها در استكه اين
ميكنيم اشاره زير موارد به توقعات اين از.است گرفته شكل خاصي كتاب
و بوده برانگيز احساس كه قهرماني زن يا مرد -دارد1 بيشتري رواج كه
و شود يكي او با خيالاتش در داستان خواندن ضمن بتواند خواننده
آن در حتما كه طرحي -2;بيابد شريك را خود پيروزيهايش و درماجراها
خوشي پايان -3;داراست قوت به تعليقرا عنصر و دارد جا مهيج رخدادهاي
سر به آن در كه دنيايي به وفارغبال دلخوشي با را خواننده كه
دنيا درباره خواننده قبلي اعتقادات كه درونمايهاي -4;ميبردميفرستد
.ميكند تائيد را
داستانهاي.نيست وارد آن بر ايرادي باشد داستان عناصر اگر خصايص اين
كه آنجاست در ايراد.است شده نوشته خصايص اين همه بستن كار با بزرگ
موفقيتآن شرط و داستان يك قطعي و حتمي ملزومات مقام به خصايص اين
غنيسازي و توسعهتجارب امكان محدوديتهايي چنين به شدن قائل برسد ،
قاعدهاي حد به تا را ادبيات از انتظارش و ميسازد سلب را آدمي نظرگاه
.ميدهد تنزل خشك
و تازهها با آشنا اصولا ترتيب همين كه دارد دوست بيتجربه خواننده
مختصر بايد او براي داستان هرگردد تركيب مايه كم تازگيهايي
اصلي نماي كه گو باشد داشته چهرهها و صحنهها آرايش در تغييراتي
و خمها و پيچ با را داستان او.است يكي همواره موقعيتها و شخصيتها
نه ميسنجد آن در عشقي مسائل طرح نسبت با يا و تعليق با شگفتيهايش ،
عمدتا داستان كه دارد دوست او.است نهفته آن در كه حقايقي با
به نه اما هست داستانها اين در بدبختي و خطر ، شرارت ، .باشد فرحبخش
پنداشته استمرار داراي و تباهي مايه يا و شود گرفته جدي كه صورتي
نيروي حداقل با و آسان و راحت كه ميخواهد را آن خواندن ، از او.شود
.كند عبور ذهن از فكري
و ساخته راراحت فكريش زندگي كه ميجويد را چيزي او كلام يك در
بر آن در كه دارد عرضه او به را پرداختهاي و ساخته و آماده روياهاي
و شهرت و موفقيت و ساخته منكوب را دشمنانش آمده ، فائق محدوديتهايش
.است آورده چنگ به را مطلوبش خلاصه ،
لذت داستانيبيشتر از خام خواننده برعكس تميز اهل خواننده اما
سر زندگي نفس با گريز ، داستان قواعد و اصول جاي به اساسا كه ميبرد
تعلق صرف به كه چرا نميكند نفي را گريز داستان البته او.دارد كار و
.نيست مبتذل و بيقدر مقوله ، اين به
قلم ، خوش هوشمندانه ، جاذب ، اصيل ، ميتواند هم گريز داستان او نظر از
مثلجزيره ادبي شاهكارهاي ماندگارترين از بعضي.باشد ساخت خوش و
موجب آثاري چنين خواندن.دارد جاي گريز مقوله در اصولا سيتونسن گنج
خود دائمي مطالعه براي خواننده اين اما.ميشود روح و دل تازگي
به مدام عادت كه است واقف او.ميپسندد را عمق داراي و سنگين ادبيات
-است1 خطر دو واجد آن ، نازلتر اجناس خصوصا گريز ، ادبيات مطالعه
واقعيت به ما نگاه -2;ميسازد نازل و سطحي را زندگي از ما تلقي طرز
.ميآموزد ما به را نادرست توقعات و كاذب مفاهيم و كرده لوچ را
حيث از بعضي.است گوناگوني غذايي ارزشهاي داراي غذا ، همچون داستان ،
بسيار بعضي.ميسازد پي و رگ و استخوان و است غني ويتامين و پروتئين
ظاهر به هم بعضي و.خورد آن از مدام نميتوان اما است ذائقه موافق
آخري غذاي دو نوع از گريز داستان.است تندرستي دشمن واقع به و غذاست
.دارد ظاهر همان در را هست آنچه هر كه است چيزي آن بيضرر نوع.است
.نميكند طلب را جهدي و جد هيچ خواندنش و نبوده دلچسب تفريحي جز چيزي
روايت ظاهر به.ميگيرد پناه تفكر و تعمق نقاب پشت در هم آخر نوع و
است آن بر و ميدارد عرضه هست كه همانگونه به را زندگي از صادقانهاي
سطر در را زندگي خود كممايگي واسطه به اما برميآيد كار اين پس از كه
از فارغ كه آنگاه داستان اينگونه.ميكند تحريف ظرافت با سطرش به
و كرده تحريف را واقعيت به ما نگاه و فكر شود گرفته جد به و احتياط
.نيست ساخته تجربه از كه بجوئيم را چيزي تجربه از كه ميكند چنان
را درقفسهها شده چيده كتابهاي و بشويم كه كتابخانهاي هر وارد
.ميمانيم حيران آن وفراواني تنوع از ابتدا در احتمال به ببينيم
انگار و ميخواند خود به را ما هركدام كه هست قفسهها در كتاب هزاران
از برخي خواندن كفاف فقط ما وقت اما.بخوان مرا بخوان ، مرا:ميگويد
زندگي نيازهاي ساير از بيآنكه كنيم فكر درست اگر.ميدهد را همه اين
كه است اين مشكل.خواند خواهيم را آنها از سهم بيشترين بزنيم
منظور اين به.بكنيم را استفاده بيشترين داريم كه وقتي از بتوانيم
حداكثر ميخوانيم كه كتابي هر از آنكه نخست.بدانيم را نكته دو بايد
جوابگوي احسن نحو به كه برگزينيم را كتابي آنكه دوم و ببريم را بهره
مبالغي غيرداستاني كتابهاي.ميسازيم آن مصروف كه باشد توجهي و وقت
به نسبت معرفت نوع يك حاوي تنها اما دارد را افكار و اطلاعات از حتمي
نوع از اما حدود و اندازه همان داراي است منبعي داستان.است جهان
با و احساس دل ، با كه معرفتياست تجربه معرفت كه معرفت ، از ديگري
.ميشود دريافت مغز
پرين لارنس:نوشته
بيرجندي فاضلي محمود:ترجمه