چهارم ، شماره 1183 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 29 چهارشنبه 10
|
|
تاريخي تفاوتهاي و شباهتها
(ع)علي امام تلويزيوني مجموعه بر نقدي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
جعفري محمدمهدي دكتر
امام سريال مورد در صفحه درهمين كه گزارشي در پيش چندي:اشاره
مجموعه اين كه عقيدهاند اين بر بسياري:نوشتيم رسيد ، چاپ به (ع)علي
ابيطالب جلديامامعليبن هشت كتاب برداشتياز تلويزيوني
براي مقالهايكه در كتاب اين مترجم.عبدالمقصوداست عبدالفتاح نوشته
همچنين و اينكتاب مورد در را مهمي است ، نكات كرده ارسال ما
:كهميخوانيد است داده قرار مورداشاره (ع)علي امام مجموعهتلويزيوني
اين بر بايد (ع)علي امام تلويزيوني مجموعه درباره نوشته آغاز از پيش
و كمبودها ، نارسائيها ضعفها ، كهبيان كرد تاكيد نكته
شايستگيهاي و قوتها ، برجستگيها گرفتن ناديده معني ناشايستيهاياثري ، به
نقطه بيان با كه است آن بر نوشتار اين بويژه.نيست اثر آن
دست كاركارستاني چنين بيشتر تقويت تاييدو به شخصي-بيشتر-نظرهاي
.زند
شدن بسيج استو بزرگي كار خود مردم درميان اثر اين شدن مطرح
نشان نيز قشرهاياجتماعي و گروهها همه ميان مخالفاندر و موافقان
...اما دارد اهميتآن از
سريال مورد در نكتههايي اما و
با پژوهشگربسيار نوشته ابيطالب كتابامامعليبن در كه جا آن از -1
عبدالمقصود عبدالفتاح(الغدير سوم جلد در اميني گواهيعلامه به) انصاف
حقدارم كتاب آن درباره ترجمهكردهام ، سپس و دريافت وجود باهمه را
:بگويم و كنم نظر اظهار
ترجمه طالقاني آيتالله توسط سي دهه در آن نخست جلد كه مهم اثر اين
از شادروان آن سفارش به جانب اين را آن هشتم تا دوم جلد و است شده
بيانش شيوه و روش و داستاني زبانش ;كردهام ترجمه تا 53 سال 49
(برون عهده از ميآيمش و ميگويم تاكيد با) كس هيچ اما.است تحليلي
خود از نويسنده كه بيابد جلدي هشت اثر اين در موضوع يك حتي نميتواند
.باشد او خيال زاييده يا باشد ساخته
و صورتداستان به گاه و است ، تحليلكرده و تجزيه كه را آنچه همه
شرح در خصوص به و دارد ، ريشه سني و شيعه منابع در است ، نوشته نمايش
آمده مستند ، طور به جريانها ، آن از بسياري نهجالبلاغهابنابيالحديد
.است
اين خلق رابراي خود تلاشهاي همه وكارگردان نويسنده اگر اين بنابر
اشكالهايي چنين بود ، با كرده بذل منبع ، همين اساستنها بر سريال
.روبهرونميشد
ايناندازه كه نبود شخصيتي چنان خليفهسوم ، مادري برادر:وليد - 2
و ;دهد خوداختصاص به را سريال زنجير حلقهاز چند و شود برجسته
بيارزشيمانند (ساختگي تقريبا)شخصيت با او داستانهايعاشقانه
ميخواهد كهكارگردان است درست.افكند سريالسايه همه بر قطام ،
اما دهد ، نشان بنياميه وواليان كارگزاران نماينده وليدرا شخصيت
و رابرجستهتر نكته اين بتوانند كه همبودند ديگري حوادث و افراد
.بنمايانند بهتر
مستند واقعيتهايتاريخي از كه خوردنش وحد نوشيدن شراب داستان اما
به سريال قوت ازنقاط ليكن نشد ، داده نشان بهخوبي اگرچه است ،
.شمارميرود
كوفه اعتراضهايمردم جريان در كه كوفهاست سران از اشتر مالك-3
امام كنار در آخريننفس تا عثمان قتل از وپس ميآيد ، مدينه به
دست و شجاع كاري هر در پرتحركو جوان ، است مردي ميايستد ، ليكن
اگر خدا به:مالكگفت شهادت از پس امام.ميرود شمار به امام راست
همه از و نشكستني بود سنگي اگر و بلندتر كوهها همه بود ، از كوهي
.(نهجالبلاغه حكمت 443)..بود سختتر سنگها
اعتقادش ايمانو ميآيد ، نظر به وكمتحرك پيرتر نمايش اين در اما
.است افكنده اوسايه ناآرامي و جوش و جنب شجاعتو بر امام به
نام قطام از هنگامي تنها شيعه و سني تاريخهاي همه در.قطام-4
و هجري چهل سال در هم آن و.ميشود روبهرو او با ابنملجم كه ميبرند
برادرش و پدر كه او.است آمده كوفه به امام كشتن براي كه است هنگامي
او از ابنملجم چون و است ، انتقامجويي فكر به شدهاند كشته نهروان در
تعيين امام كشتن را خود كابين شمرده مغتنم را فرصت ميكند ، خواستگاري
.ميكند
موي تارياز خدعه با او دايه بهوسيله وليد براي او خواستگاري
و كردن پيغمبري ادعاي خردي در و او ، وردانبه عشق و پيامبر ،
و است ، نيامده كتابي هيچ در اينها ، امثال و كردن حبس را برادرانش
اينسريال شايسته باشد ، آمده جرجيزيدان رمانتيك داستانهاي در اگرهم
.نبود
به بياعتقاد است صحراگردي اكرم ، پيامبر بزرگ صحابي غفاري ابوذر -5
با سپس و گرفتن قرار اكرم پيامبر كنار در و آوردن بااسلام كه بتها
دم تا و ميشود ، تبديل ناب طلاي به وجودش مس والايقرآن ، آموزش كيمياي
.نميشود منحرف سنت و راستقرآن راه از لحظهاي مرگ
يك كه شد ، ناپذير سازش و اصولي و پرست يگانه انسان يك تنها نه او
.بود نيز عالم و پخته مسلمانخردمند ،
و وي ، به (ع)علي امام توصيههاي ابوذر ، به اكرم پيامبر گفتههاي
در كه شجاعانهاي اقدامات است ، كرده نقل پيامبراكرم از كه روايتهايي
مقام والايي دهنده نشان كرد ، موقعيتها ديگر و لبنان عامل جبل و شام
كه.شد داده نشان لجباز و مردييكدنده نمايش اين در ليكن ;است او
اعتدال و عقل حاكمان وستم گرسنگي اثر بر ربذه در و عمر آخر در گويي
.است داده دست از را خود
و تبعيضها بيعدالتيها ، رفع سوم ، خليفه عليه مردم شورش از غرض -6
ديگر و كارگزاري و فرمانداري به بنياميه از ناشايست انتصابافراد
ميزدند دامن را اعتراضها اين دنياپرست ، و وافرادفرصتطلب بود ، وظايف
(ع)علي امام اما.بگيرند ماهي خود سودشخص به آلوده گل آب از تا
چهره هم تا برود ميان از نصبهايبيجا و عزل بيعدالتيهاو اين ميخواست
زبان هم و يابند آسايشدست و امنيت به مردم هم و نشود لكهدار اسلام
و موضعنصيحتگرانه لذا شود ، بريده حقيقت و حق به زدن طعن از بدخواهان
درست ، گرفتنروشي پيش در و آشتي به را طرف دو هر و گرفت مسالمتجويانه
.ميخواند فرا فتنه از ماندن بركنار و
در بخصوص آن ، از بخشي در اگرچه دهد ، نشان را حقيقت اين نتوانست فيلم
.بود موفق مروان ، فتنهانگيزي نقش ترسيم
تا (ص)پيامبراكرم روزگار از بود ، امام كنار در هميشه ياسر عمار -7
سخنگويي امام نبود ، امام سخنگوي هرگز ليكن.صفين در شهادتش روز
مختلف افراد از تناسب به دهد ، پيغام كسي به اگرميخواست و نداشت ،
.ميكرد استفاده
ميتوانست كه كسي دهد ، نشان را امام نميخواست سريال كارگردان اگر
.ديگر شخص هيچ نه و بود عباس ابن باشد ، او نماينده امامو سخنگوي
است عباس عبداللهبن عمويش پسر امام ، خلافت سياسيدوران صحنه نخست مرد
مدافعي و بيمانند زبانآوري عميق ، دلسوز ، قرآنشناسي كارگزاري كه
.بود اميرمومنان براي بينظير
باتقوا ، افرادي همگي امام فرماندهان و كارگزاران و واليان -8
امام هم را آن كه استثنايي مورد چند جز بودند ، باتجربه و دانشمند
و پابرهنه اما نداشتند ، قبيلگي و اشرافي يكوابستگي هيچ و.كرد جبران
از.ميداد نشان را كوفه والي نبودند ، چنانكه هم لوح ساده و ديوانه
.نداشتن پا به كفش نه اشرافينداشتن ، وابستگي يعني بودن پابرهنگان
كه است شتري همان نام عسكر.است جمل سريالجنگ قوت نقاط از -8
درماءالحوا ، سگها كردن پارس و.شد خريداري عايشه امالمومنين براي
و طلحه پسران دعواي نيست ، ماءالحواب اينجا كه اعرابي چند شهادت و
آنجا در كس هر زيرا ;پدرشان پيشنمازي براي(عبدالله و محمد) زبير
و ميرفت ، شمار به علي از خلافتپس براي او نامزدي ميشد ، پيشنماز
در همه كه دستورامالمومنين ، به زبير عبداللهبن پيشنمازشدن سرانجام
فسق وتظاهربه وليد جلف كارهاي ليكن ;است شده نقل معتبر تاريخي كتب
داستانسراييهم گونه هيچ با و نداشت ، صحنهها ديگر با تناسبي هيچ او ،
.چسباند تاريخ به را آن نميتوان
فصل يك كه است كتابي خواندن مانند ندادن ، نشان را جمل جنگ صحنه اما
.باشند كرده قيچي را پيوستهآن
مكه مشركان صف در بدر جنگ در روايتي به امام ، بزرگ برادر عقيل -10
آن در پيامبر عموي عبدالمطلب عباسبن كه دليل همان به اما.بودهاست
دو هر و داشت ، دلبستگي تجارتي كالاهاي به هم عقيل بود ، كرده شركت جنگ
تا آوردند اسلام كه هنگامي از اما.بود (ص)اكرم باپيامبر دلشان نفر
.است نزده درايمانشان طعني كسي مرگ دم
روي از و آگاهانه را خود جان كه كرد تربيت مسلم چون فرزندي عقيل
.كرد (ع) حسين امام فداي ايمان
.ميگرفت قرار (ع)علي امام مشورت مورد و بود هم نسبشناس عقيل
خود فرزندان و آمد امام نزد به بيشتري گندم گرفتن براي اگرچه عقيل
پس ليكن بكند ، او به ديگران از بيشتر توجهي امام شايد بود آورده را
تنگ زندگي به و بازگشت مكه به داد ، وي به امام كه گرانبهايي درس از
.نرفت معاويه نزد به امام زمانحيات در و كرد ، قناعت خود
گزارش عقيل به (نهجالبلاغه نامه 36)نامهاي در امام كه دليل بدان
سال به مربوط كه ميدهد معاويه بزدلان از دشمني سوي به را سپاهي بسيج
گمراهي به را قريش كه ميدهد گزارش عقيل به جا آن در و است يا 40 39
متحد خدا رسول با جنگ به كه واگذار ، همانگونه خودشان خويي دشمن و
.يكپارچهشدهاند هم من با جنگيدن در شدند ،
معاويه ذلت بار زير و است امام به عقيل وفاداري نشانگر مكاتبه اين
.نرفتن
نيازش ، رفع براي امام ، ازشهادت پس عقيل آنكه است مشهور كه آنچه
سخنان برابر در و رفت ، معاويه نزد به اصحاب ، ديگر از بسياري همانند
ديد بهتر معاويه كه داد دندانشكني پاسخهاي چنان معاويه ، تحقيرآميز
به و شتابزدگي با بزرگواري چنين نبود حق اين بنابر.كند اختيار سكوت
.شود بدنام ناشايست شكلي
والي امام ، رسيدن خلافت به هنگام در قيس قيساشعثبن اشعثبن -11
كارگزاري:(نهجالبلاغه پنج نامه) نوشت وي به امام.بود آذربايجان
امانتي بلكه باشي ، داشته آنرا خوردن قصد كه نيست طعمهاي آذربايجان
كه اموالي و نداري ، درستكاري و امانتداري جز چارهاي و گردنت ، در است
كه وقتي تا هستي خزانهدارآن تو و خداست به متعلق توست اختيار در
بدي ووالي رهبر تو براي هم من شايد و كني ، تسليم من به را آنها
.نباشم
معاويه نزد به كه كرد مشورت قبيلهاش سران با و آمد ، كوفه به اشعث
خليفه از كه است ننگ ما براي گفتند آنان.بپيوندد علي به يا برود
.بپيوندي ياغي شخصي به و بگريزي زمان
امام.كرد تسليم امام به را آذربايجان اموال و رفت امام نزد هم او
وي است ، رياستطلب اشعث كه ميدانست و بود ، شام عازم هنگام آن در كه
.فرستاد شام به پيشتاز سپاه بهعنوانفرمانده را
فرماندهي و فرستاد او دنبال به ديگري لشكر با را مالكاشتر امام سپس
.سپرد او به را كل
دارد ادامه