چهارم ، شماره 1183 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 29 چهارشنبه 10
|
|
نثرهاي و سبكها انواع بندي طبقه
نهجالبلاغه
و محمدمهديجعفري سيد دكتر معاديخواه ، حجتالاسلام حضور با ميزگردي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(سوم قسمت) فقيهي علياصغر استاد
علي بهحضرت منتسب نهجالبلاغه اينكه بر دليل قطعيترين:فقيهي استاد
(ع)علي حضرت جز را كلماتقصار و نامهها خطبهها ، كه است اين است (ع)
.راندارد آنها انشاي قدرت ديگر هيچكس
.مخلوق كلام مافوق و خالق كلام مادون است كلامي نهجالبلاغه
مبني ميدانم درست را شده مطرح تقسيمبندي من:معاديخواه حجتالاسلام
ولي دارد ، وجود سوم و دوم و اول بخشهاي بين اصولي تفاوتي اينكه بر
قسمت سه اين از فراتر نهجالبلاغه ، در نثر نوع تفاوت و سخن آهنگ تفاوت
يك بيشتر كه داريم نثري و متن خطبهها ، مثلادر كه معنا اين به.است
و اشباح ، خطبه آن ، نظير يا اول خطبه مانند عرفانياست ، -فلسفي نثر
-فلسفي نثر يك نثر ، ،(فيضالاسلام ترتيب براساس) خطبهنود در نيز
نثري يكچنين با كلي ، طور به واژهها و كلمات كه است طبيعي.عرفانياست
اصولا.است سياسي-انتقادي شقشقيه ، به معروف سوم خطبه.دارد تطبيق
به اينجا در مناست عرفانيمتفاوت -فلسفي نثر با سياسي -انتقادي نثر
كه ميكنم توصيه برادران و خواهران بهتمام رمضان ، مبارك ماه مناسبت
از اگر انسان.كنند مقيد نهجالبلاغه ، خواندن لااقليكبار به را خود
.است مغبون كند ، غفلت اينمتن ، خواندن
دارد جملهاي اميرالمومنين است ، سياسي -انتقادي كه سوم خطبه متن در
جو يك به را اسلام فضاي كه است دوم خليفه خشونت از انتقاد درباره كه
ديدگاه و ما ديدگاه كهبين تفاوتي به اينجا در.كشاند خشونت
درباره بخواهيم ما اگر مثلا.ميبريم پي دارد ، وجود اميرالمومنين
اگر اما.ميكنيم انتخاب را چيزهايخاصي بگوييم ، خلفا بدعتهاي
خلاصه كلمه چهار در را خشونتها همين انتقادكند ، بخواهد اميرالمومنان
فضاي وقتي ميفرمايد.اعتراض تلون ، شماس ، خبط ، :ميگويد و مينمايد
-داشت10 خواهد دنبال به فرهنگي پيامد چهار شد ، حاكم برجامعهاي خشونت
ذهن يك زندگيميكنند ، خشونت فضاي در كه مردمي ذهني ، آشفتگي يا خبط
تشخيص در كنند ، زندگي ونهيب فرياد زير كه كساني.داشت خواهند آشفته
دچار جامعه و پرخاشگري يعني شماس-ميشوند20 اشتباه دچار مسايل ،
-كند40 فكر خودش نميتواند كه كسي تلونيعني ، -ميشود30 پرخاشگري
.ميشود زدن درجا و اعتراض دچار
ميكنند فكر و نفهميدهاند درستي به را اعتراض كلمه مفهوم بعضي ،
وقتي.است پيمائي عرض آن ، معني كه حالي درپرخاشگري يعني اعتراض
عرضپيمايي دچار ميكند ، زندگي شرايطي چنين و خشونت و نهيب زير كسي
برداشتن از پس نميتواند و ميشود سلب ازاو ابتكار ، قدرت يعني.ميشود
حال.ميزند جا در اول ، قدم همان در و بردارد دومرا قدم اول ، قدم
خلاصه سطر ، نيم يك در را خشونت پيامدهاي كهاميرالمومنين ميبينيم
.والاعتراض تلون و شماس و بخبط لامرالله الناس فمني:ميفرمايد كردهو
درباره را مختلف نظراتافراد و دهيم ترتيب مسابقهاي دنيا تمام در اگر
نخواهد نظري پرمغزي ، و موجزي بهاين هيچكس بخواهيم ، خشونت پيامدهاي
بعد هريك كه ميبينيم دهيم ، قرار ترتيب رابه كلمه چهار اين اگر.داد
چهار شماس.است حرفي سه خبط ، .ميشود اضافه آن ، حرفيبه ديگري ، از
و است حرفي پنج ،(بگيريم نظر در را آن تشديد اگر) تلون.حرفياست
.حرفي شش اعتراض
-انتقادي متن يك نثر كه است طبيعي گفت بايد شده ، بيان مطلب ادامه در
كه شانزدهم خطبه.تفاوتدارد كاملا عرفاني -فلسفي متن يك با سياسي
سياسي متن يك اصولا است ، اميرالمومنان سياسي و حكومتي مواضع اعلام
و شصت و صد خطبه ميپردازد ، بيانيهها و مواضع شرحاصول ، به كه است
عليابن.ميپردازد طاووس توصيف به كه است هنري كاملا خطبه چهارم ، يك
اين وزيباييهاي پرها توصيف به صفحه چهار سه حدود در ،(ع)ابيطالب
سياسي ، نثر يك با را نثرهنري يك نميتوان لذا و است پرداخته موجود
است تاريخ فلسفه نثر داراي چهار ، و وسي دويست خطبه مثلا.كرد مقايسه
.است متفاوت عرفان و بافلسفه تاريخ ، فلسفه و
خطبهها ، مورد سه در نهجالبلاغه نثر طبقهبندي كه نيست كافي من نظر به
ميخوانيم جايي در قصار كلمات همين در.شود خلاصه قصار كلمات و نامهها
خطبه و اول خطبه نثر شبيه كه شده عرفاني -فلسفي بحث يك وارد حضرت كه
.ميباشد سياسي ديگر ، جاي در و است انتقادي ديگر ، جاي دراست اشباح
در عمدتا البته كه ميبينيم نيز حماسي نهجالبلاغه ، نثرهاي در ما
ميكند احساس انسان اينجا در.است متفاوت اصولا نثرحماسي ، .خطبههاست
.ميبارد آتش اميرالمومنين ، نثر كهاز
بدين رابايد نهجالبلاغه نثرهاي تقسيمبندي و طبقهبندي كه ميكنم فكر من
سياسي ، عرفاني ، انتقادي ، فلسفي ، نثرهاي به يعني داد ، انجام گونه
حد تا ترجمهام ، در سعيكردهام مننمود تقسيمبندي غيره و حماسي هنري ،
شكل به حماسي ، نثر يك يعنيكنم رعايت را جهت اين انسان ، يك توان
در قضاوت البتههمينطور نيز نثرها ساير ودرباره شود ترجمه حماسي
كه بوده اين من تلاش.است فرهنگ و ادب اهل مورد ، برعهده اين
.كنم رعايت ترجمه ، در را تفاوتنثرها
نهجالبلاغه انتصاب درباره مترجمان و نويسندگان از برخي
تاچه موضوعي چنين داشتهاند ابراز ترديد و شك (ع)بهاميرالمومنين
است؟ برخوردار صحت از اندازه
كردند ، اشاره هم فقيهي استاد جناب كه همانطور:جعفري محمدمهدي دكتر
شك اميرالمومنين به نهجالبلاغه انتصاب صحت مورد در كه كسي اولين
سيدرضي توسط نهجالبلاغه ازتدوين پس سال كه 250 است خلكان ابن كرده ،
ذكر خاصي دليل هيچ و !ميگويند مردم:استكه اين وي ، دليل.گرفت صورت
تاريخ طول در بارها را او جواب البته.نيست چرادرست كه نكرده
كه گرفته انجام بيشتر خيلي تلاش اين اخير ، سالهاي در دادهاند ، اما
است كوششي ارتباط اين در.شود مشخص نهجالبلاغه ، بخش سه هر منبع سندو
است ، شده منتشر نهجالبلاغه از پرتوي عنوان تحت آن اول جلد كه حقير از
آنچه و اميرالمومنين كلمات كه هم منابعديگري است ، ترجمه اينكه ضمن
.دادهام نشان خطبه هر مقدمه در و پاورقي در نقلكرده ، سيدرضي كه را
توسط نهجالبلاغه تدوين در كه است مطرح سوال اين عينحال ، در
راقطعي نهجالبلاغه ميتوان فقهي ، نظر از آيا لذا نشده منبع سيدرضي ، ذكر
قول حتمااز كه منبعي يك عنوان به آن ، به و كرد تلقي الصدور
كرد؟ استناد شده ، گفته اميرالمومنين
نظر در با كه دهد حق خود به ميتواند مترجم آيا كه است اين ديگر سوال
يعني) كلمه به كلمه ترجمه جاي به كلمات ، همه نبودن قطعيالصدور گرفتن
كند؟ نقل را كلمه مفاهيم و گاهيمضامين ،(تحتاللفظي ترجمه نه امانت ،
هست؟ امكانپذير چيزي چنين ترجيحدهد؟ را لفظ اصالت يعني
كه) نيست السند قطعي نهجالبلاغه كه بپذيريم اگر:فقيهي استاد
هم آنها كه خواهدبود احاديث و اخبار حكم در ،(است مشكل آن ، پذيرفتن
از ميكنند ، پيدا موازيني ، قطعيت موجب به منتهي.نيستند السند قطعي
فقهي مستندات جزء ميكنند پيدا چونقطعيت و.غيره و رجال و درايه قبيل
هر در كه كساني اولا.است طور همين نيز نهجالبلاغه.ميگيرند قرار هم
نيستند ، شيعه حديث رجال از اغلب دارند ، قرار قسمتنهجالبلاغه سه
اينها به اول ، درجه نويسندگان يعني.اعتمادند وليمورد
شهرستاني الدين مرحومهيبت.داريم هم متعددي اسناد.اعتمادكردهاند
.ميكند همذكر را اسنادش و داشته خوبي بحث باره ، اين در
نه وي ، كه گفت بايد دارد ، خلكان ابن به اشاره كه دوم موضوع باره در
مسلما و است نموده بيان را مطالب اين عناد ، روي از بلكه شك ، روي از
سيد انشاي يا نهجالبلاغه ، كه ميگويد وي.است (ع) علي حضرت معاندين از
از تبعيت به نيز خلكان ابن همفكران.مرتضي سيد برادرش ، يا است ، رضي
.كردهاند عنوان دست ، اين از مطالبي او ،
از بيشتر خيلي و نامهها و خطبهها از است منتخبي نهجالبلاغه ، البته
و معروفش ، تاريخ كتاب در سوم قرن در حتييعقوبي.است بوده اينها
در ميگويند آنها.است يكي حرفشان الذهب ، درمروج هممسعودي بعد
بين در (ع)علي خطبههاي از خطبه ، 480(سوم قرن يعني) ما زمان
كه داشته وجود هم ديگري خطبههاي ميشود معلوم پس.است متداول مردم
،(ششم قرن علماي از) عامدي از الحكم قرر همچنين.نداشتهاند تداول
.ميرسد مورد هزار حدود 12 به كه كردهاست جمع توانش حد در را حكمتها
.مورداست خطبهها ، 238است مورد فقط 480 درنهجالبلاغه ، كه حالي در
سال تا 250 كتابهاييكه 200 در.است بوده اينها از بيش خيلي بنابراين
وجود حكمتها ، و خطبهها ، نامهها اين شده ، نوشته رضي تولد از قبل
.دارد
اين همندارد ، ترديد و حرف جاي هيچ كه اينها ، همه از قطعيتر دليل
ديگري هيچكس ،(ع) علي جز را قصار كلمات و نامهها خطبهها ، اين كه است
تسنن بزرگ علماي بلكه نيست ، تشيع حرف اينندارد را آنها انشاي قدرت
آن از خطبههايشان ، در خطاب ، از بسياري.اذعاندارند مطلب ، اين به هم
مافوقكلام و خالق كلام مادون است كلامي نهجالبلاغه ، .اقتباسكردهاند
.نبوت شامخ مقام استثناء به مخلوق ،
يك اينكهنهجالبلاغه ، باره در مجموع ، در من:معاديخواه حجتالاسلام
جاي برايم ، ترجمه اصولا منتهي.ندارم شكي هيچ است ، آوري اطمينان متن
.شود حفظ امانت بايد هرحال ، به ترجمه در كه معنا بدين دارد ، بحث
است ، كردنش ترجمه حال در كه را متني آن كه كند سعي بايد مترجم يعني
وقتي.باشد عادي فرد يك نويسنده ، ولو كند ، تلقي امانت يك عنوان به
اصل.كند توجه بيشتر بايد مترجم باشد ، معصوم يا خدا كلام كلام ،
اين به مقيد من.است قطعي شده شناخته اصل يك مترجم ، براي امانتداري
انسان امانتداري ، به تقيد ترجمه ، در كه نيستم معتقد ولي هستم ، اصل
انسان يعني.شود خارج ترجمه ، زبان عرف از نثرش كه بكشاند جايي به را
منطبق فارسي نثر با اصلا عربي ، از ترجمهها برخي كه ميكند احساس گاهي
به مترجمين.باشد فارسي زيباي نثر يك بايد نهجالبلاغه ، ترجمه.نيست
و ادبيات سخنوري ، در نميتوانند هرحال به كردهاندكه اعتراف نكته اين
نثر ، فخامت و زيبايي صورت ، هر در ولي باشند ، (ع)علي همسطح زيبايي ،
.است نهجالبلاغه شناخته و مشخص ازابعاد يكي
موضوعاتنهجالبلاغه تقسيمبندي مورد در را خود اشتباه اينجا در من
بخشهاي عظيمترين از يكي ونصيحت ، موعظه كه ميدارم اعلام و ميكنم تصحيح
را خود جايگاه كه است خاص و اخلاقي نثري طبعا نثرش ، و است نهجالبلاغه
.است معروف هم جهت آن در و دارد
چه چهعرفاني ، فلسفي ، چه سياسي ، چهنثرهاي نثرها ، اين تمام در
هرحال به كه كرد راپيدا نثري ترجمه ، زبان در نصيحت ، بايد و موعظه
بهاين را اصالت مترجم ، برگردانمطلب ، در و باشد زيبا يكنثر
:ميفرمايد حضرت مثلا.كند منتقل و رابگيرد پيام كه بدهد نكته
عينا عبارت ، اين مثنوي ، در كه ديدم من.لسانه تحت مخبوع المراء
اين ، و زبان زير در است مخفي آدمي كه نموده بيان و است ، شده ترجمه
در و بازكرده بيشتر را عبارت اين مثنوي ، .است جالبي كنايه چقدر
من اعتقاد اين بنابر.جان براسرار است پرده زبان ، اين ميگويد ، ادامه
دقيقا را جملهها پيام كند سعي بايد مترجم ترجمه ، در كه است اين
.كند منتقل زيبا نثر يك در را آن و بگيرد
كه كتابينيست نهجالبلاغه ، گفتم ، كه همانگونه:جعفري محمدمهدي دكتر
در بلكهاميرالمومنان.باشد نوشته را آن و نشسته گوشهاي در مولف ،
تمام و نوشته نامهاي گفته ، مسايل ، سخناني با برخورد در و زندگي حوادث
شده گردآوري رضي ، سيد وسيله به و شده ضبط محفوظتاريخ ، لوح در اينها
همان.كسانيهستند چه نهجالبلاغه ، مخاطب كه است معلوم حال ، عين در.است
مختلفي مخاطبهاي موضوعاتمختلف ، در گفتند ، معاديخواه جناب كه طور
ياران براي گاهي و ميكند مسجدسخنراني در مردم عموم براي گاهيدارد
در ظاهرا را آن (ع) علي امام كه شقشقيه خطبهمعروف مانند خود ، خاص
اميرالمومنين.است ابنعباس آن راوي و كرده بيان بسيارخصوصي محفلي
رامطرح اختلاف مورد مسايل اينكه از هميشه نيز خود خلافت زمان حتيدر
المومنين امير سردرددل خاصي ، موقعيت يك در و است داشته پرهيز كند ،
ميآيد بصره از نامهرساني اينكه ميكندتا بيان را سخنان اين و بازشده
و نداشته دبيرخانهاي كه اميرالمومنانايشانميدهد به را نامهاي و
در و شود ثبت دبيرخانه ، برود نامه كه نميداده را اينكار اجازه اصلا
راباز نامه همانجا هرحال ، در.برسد ايشان اطلاع به مناسب ، يكفرصت
آدم آن بهدست و نوشته را آن پاسخ هم فيالمجلس و ميخواند و كرده
اميرالمومنين ، يا منگفتم كه ميگويد ابنعباسببرد بصره به تا ميدهد
:فرمود.ادامهدهيد خود ، سخنان به كه است خوب
بود وعقدهاي دل داغ يك:يعني.قره ثم الحضره شقشقه عباس ، يابن هيهات
سر هم بعد كرد ، آمدنپيدا بيرون براي ميداني بود ، كرده گير گلو در كه
.ادامهنميدهم آن ، به ديگر من و برگشت خود جاي
دارد ادامه