چهارم ، شماره 1184 ژانويه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 30 پنجشنبه 11
|
|
اميرمومنان زندگاني از گوشههايي
آخر بخش - (ع)علي امام تلويزيوني مجموعه بر نقدي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كند ، عمروعاصآگاه حيله از را افراد كوشيدكه امام صفين جنگ در
امام.بودند جنگ از برداشتن دست خواستار همه و واقعنشد ، موثر ليكن
فرمانبرداراني و ناآگاه مطيعا نه ميخواست ، اراده با و آگاه مردمي
تسليم احد جنگ در (ص)اكرم پيامبر كه همانگونه شد ، تسليم لذانادان
.شد اكثريت
.شد مبحث خلط آب گرفتن بازپس جريانگرفتنو:صفين در آب جريان
شام به سال 36 از مانده شوال ماه آخر به روز چند امام پيشتاز سپاه
.كرد انتخاب را (seffin) صفين سرزمين و رسيد ،
سپاهعراق برابر در شد ناچار آنجارسيد ، به سپاهش با معاويه چون
و عمل ، ابتكار بود عراقيان اختيار در فرات شريعه چون امابزند اردو
به معاويه جهت اين از.داشت تعلق آنان به هم نيرومندتر و برتر موضع
زنبيل و كلنگ و بيل با را عدهاي و افتاد آب گرفتن دراختيار فكر
كردن منفجر قصد كه تظاهركردند چنان و فرستاد ، بالايرودخانه بهسوي
(اشعث چادر در نه) عراق سپاه نامهايدرميان و دارند را رودخانه
خيرخواهي بهعنوان نوشتهمن كه ديدند برداشتند را آن چون.افتاد
را رودخانه قصدانفجار شاميان زيرا برويد محل اين از كه ميگويم
وقعي اشعث و مالك اصرار به و گذاشتند ، فرار پابه عراقياندارند
را موضع آن بلافاصله شاميان و كردند ، خالي را موضع نگذاشته ،
.گرفتند
خطبهاي با ديد ، چنين را وضع چون و صفينرسيد ، به شوال در 25 امام
پس را آب كه خواست اشعث و مالك از (نهجالبلاغه خطبه 51) آتشين
همين به شوال ماه آخر روز پنج و.كردند چنين هم آنان و بگيرند ،
.گذشت جريانها
را كمالاستفاده فرصت اين از كهامام سررسيد پيدرپي حرام ماه 3
امر جريان از ميآمدند ، او نزد به دسته دسته كه را شام مردم ;كرد
در.ساخت كماثر تقريبا را عمروعاص و معاويه تبليغات و ساخت ، آگاه
چون اماپيوستند علي سپاه به حقطلب شاميان از زيادي عده مدت اين
نشان خود از نرمشي هيچ مدت اين در نداشت ، را حق پذيرفتن قصد معاويه
.نداد
به تن روز چند تا;شد شروع جنگ و سال 37فرارسيد ، صفر ماه سرانجام
ميجنگيدند ، هم با و ميدانميرفت به طرف هر از نفر يعنييك ;تن
جنگ از دست كه شام تا شود ، يازخمي كشته نفر يك بود ممكن
.عمومي جنگ سپس - برميداشتند
نشده داده نشان بايد نيزچنانكه عمروعاص سريال اين عمروعاصدر
ونيرنگباز مكار را او كه ميشود نسبتداده عمرو به كارهايي.است
نميدهد ، نشان بهخوبي را واقعيت گزافهگوييها ليكنبرخي كنند ، معرفي
تا و است مصر فاتح عمروعاص.ميشود ظلم واقعيتها و تاريخ حق در بلكه
سال 25 در بود ، مصر والي عثمان سپس و دوم خليفه طرف از نخست سال 25
تحريك در و گرفت ، بهدل را عثمان كينه و شد عزل عثمان بهوسيله
مرد من:ميگويد معاويه به سريال اين در يكبار ، .داشت دست هم شورشيان
از بيشتر او (تاريخي جهت به) آنكه حال و.فكرم مرد بلكه نيستم ، جنگ
.داشت جنگجويي ادعاي معاويه
دهل و طبل بر داستان و شد ، گفته قبلا كه بود همان آب گرفتن داستان
سنديتي هيچ باشد آمده كتابي در هم اگر و نيست بيشتر افسانهاي كوفتن
.درنميآيد جور عقل با و ندارد ،
اين به نه است ، اما مشهور هم عورتش يافتنعمروعاصبهوسيله نجات
امام كه بود قرار اين از داستان بلكه شد ، داده نشان فيلم در كه شكل
:گفت معاويه به عمرو كرد ، دعوت تن به تن جنگ به را معاويه روز يك
به مرا ميخواهي تو:گفت معاويه.بجنگ او با برو.ميدهد انصاف علي
تو جنگ به را معاويه كه بودم من بگويي و علي پيش بروي بعد بدهي كشتن
عمرو به معاويه ديگر روزنميروم من نه ، .بكشي را او تا فرستادم
ميان در و شد شير عمرو.برو علي جنگ به خودت ميگويي راست اگر:گفت
ميدان نقاط همه پيوسته كه امام ليكن.شد ميدان وارد جنگجويان جمعيت
تا نشد متوجه عمرو.تاخت او بهسوي و ديد را عمرو داشت ، زيرنظر را
بالا عمرو بر فرودآوردن براي را خود شمشير رسيده سرش بالاي امام اينكه
نمايان را عورتش انداخته زمين به اسب از را خود يكباره عمرو.برد
امام.كرد فرار شده اسب سوار عمرو و برگردانيد را خود روي امام.كرد
ديد وقتي لذا نظامي ، پيروزي كسب براي نه ميجنگيد ارزشها حاكميت براي
بيارزشتر را او كشتن داد نشان خوار و پست اندازه اين تا را خود عمرو
در امام و نداشت واقعيت قضايا باقي اما.كرد صرفنظر و ديد آن از
انصافا عمارياسر ، شهادت -دارد180 اشاره حادثه بدين هم نهجالبلاغه
.نبود او شان خور در و داده نشان كوچك بسيار
ستمگر گروهي:اينكه يكي بود ، گفته عمار به را حقيقت دو اكرم پيامبر
مينوشي عمرت در كه شربتي آخرين:اينكه ديگر و كشت ، خواهند را تو
و بود ، كرده تعريف شام مردم براي عمروعاص را نخست حديث.است شير
.بود شده شناخته شاميان از برخي براي هم دوم حديث
جنگها روزهشتم از بودند ، تن به تن صفرجنگها ماه هفتم تا اول روز
آب به و بازگشته جمعيعمار جنگهاي از يكي در جمعيشدند ، و عمومي
بهياد است ، شير ديد نوشيد آنرا وقتي.بده آب ظرفي دهندهگفت
را رجز اين و بازگشت ميدان به مجددا لذا افتاد ، اكرم پيامبر گفته
ملاقات را دوستان امروز حزبه و محمدا الاحبه القي اليوم:ميخواند
او و كردند كمين نفر چند.ميكنم ملاقات را يارانش و (ص)محمد ميكنم ،
شد برپا شورشي پيچيد شاميان ميان در كه او شدن كشته خبر.كشتند را
حديث اين كه بودي تو:گفت عمرو به معاويه.هستيم ما ستمگر گروه كه
عمرو.بينديشي چارهاي بايد هم خودت كردي ، پخش شاميان ميان در را
ادعاي كه آنان از لذا شد ، علي سپاه ميان در عمار وجود منكر نخست
.آورد عمل به تحقيق داشتند را او كشتن
.ديگريميدادند نشانيهاي جايزه طمعگرفتن به و ميگفتند دروغ اغلب
كه فهميد عمرو آنوقت.كردند نقل را عمار نفرشعار سه اينكه تا
ستمگر گروه:كرد اعلام لذاراكشتهاند عمار و ميگويند اينانراست
با.است شده او شدن كشته باعث آورده ، جنگ به را عمار كه است علي
ديگران و پيوستند ، علي سپاه به شام سپاه افراد از تعدادي اين ، وجود
.دادند ادامه جنگ به و كردند باور را عمرو سخن اين
به هميشه يمن ، قبيلهكنده شاهزادگان از قيساشعث اشعثبن هم باز و
شاهنشاهي ادعاي اكرم پيامبر رحلت از پس.بود رياست و نام دنبال
به را او و شد دستگير وليد وسيلهخالدبن به ليكن كرد ، را قبيلهاش
هر خلافت در هم مسئوليتهايي و بخشيد را او ابوبكر.بردند ابوبكر نزد
امام.پيوست امام به شد ، گفته كه روشي به اينكه ، تا داشت ، خليفه سه
اما.داد او به را نظامي فرماندهي بود ، نديده او از خيانتي كه هم
به پيوسته ميديدند ، ناتوان علي با جنگ در را خود كه عمرو و معاويه
هر به و راه هر از سياسي ، پيروزي آوردن دست به و چارهسازي ، انديشه
متعددي ، پنهاني مذاكرات ضمن صفين ، جنگ طول در لذابودند شده ، قيمتي
.شد خريداري معاويه ، پيروزي شرط به خراسان ، استانداري وعده به اشعث
در را خستگي كه امامبود معاويه برادر هم معامله اين واسطه و دلال
جنگ شدن طولاني براثر روحيهها ، فرسودگي از و ميديد ، خود سپاهيان چهره
يكسره را جنگ داد دستور صفر ماه سيزدهم يا دوازدهم روز بود ، آگاه
دو يعني يافت ، ادامه صفر ماه پانزدهم يا چهاردهم شب تا جنگ كنند ،
فرار قصد ميديد ، قطعي را خود شكست كه معاويه دوم شب ;شب يك و روز
جريان عمروعاص كه بود زمين روي پايش يك و ركاب در پايش يك داشت ،
.كرد مطرح را قرآنها
سر بر كرده ، جمعآوري شام سپاه درون از قرآن جلد حدود 500 داد دستور
كتاب شما و ما ميان حاكم عراق اهل اي:ميدادند شعار و بزنند نيزه
است خدا
كه هم ازعراقيان گروهي يافت ، شاميانادامه طرف از شعار اين چون
اين يكباره.كردند تكرار را شعار همين بودند ، اشعث ازافراد غالبا
.شد شايع و كرد سرايت جنگ از خسته افراد ميان در شعار
واقع ليكنموثر كند آگاه عمروعاص ازحيله را افراد كه كوشيد امام
برگشتن خواستار بودند ، و جنگ از برداشتن خواستاردست همه و نشد ،
بااراده و آگاه مردمي امام.نزديك بسيار پيروزي از اشتر مالك
شد ، تسليم لذا.نادان فرمانبرداراني و ناآگاه مطيعاني نه ميخواست ،
مالك.گرديد اكثريت تسيلم احد جنگ در (ص)اكرم پيامبر كه همانگونه
صلح مبلغان از اشعث ديد و بازگشت اشتر مالك وقتي.خواند فرا را اشتر
.گرفت را او جلو امام كرد ، حمله او به است ،
كرد ، راپيشنهاد مالك نخست امامپيشآمد داور دو تعيين موضوع
بيطرفانه نظر معاويه به عمروعاصنسبت گويي.نيست اوبيطرف:گفتند
از تن دو ندارد امكان:گفتند.كرد پيشنهاد را ابنعباس امام !داشت
سرانجام.بكنند كاري مسلمانان نفع به و بگيرند قرار هم كنار در قريش
.كردند تحميل را ابوموسي
با عباس ابن شد مالكقرار نه بود ابنعباس حكميت بر امام ناظر
در امام نمايندگي به ناظر ، عنوان به عراقيان ، از نفر چهارصد
در متعهد غير اما بيطرف ، داور دو كار بر و يابد حضور دومهالجندل
.باشد داشته نظارت مردم ، و امام و اسلام و قرآن برابر
ناظر ، عنوان به نفر چهارصد با شام سرداران از يكي هم معاويه سوي از
.كردند شركت كامل ، انضباط با
حضور جا آن در ابنعباس بلكه نرفت ، الجندل دومه به مالك بنابراين
.داشت
خوارج با ابنعباس تلاش و حروراء
ما:گفتند خوارج كوفه ، به ورود از پيش برگشت ، صفين از عراق سپاه چون
زندگي آسمان يك زير در شده ، كافر حكميت پذيرفتن با كه علي با
و رفتند حروراء نام به روستايي به كرده كج را خود راه لذا نميكنيم ،
.ميگفتند هم بدانانحروريه جهت بدين.زدند اردو جا آن در
مذاكره آنان با برود خواست عباس ابن از شد ، وارد كوفه به كه امام
مسلمانان جمع به و كوفه به را ايشان نگرفته بالا كار تا و كند
:گفت وي به است ، قرآن شيفته عباس ابن كه ميدانست چون و.بازگرداند
گوناگون چهرههاي قرآن آيه زيرا نكن ، بحث و مجادله آنان با قرآن با
آنان و ميشوي متوسل آن چهره يك به تو بردارد ، در را حقيقت از چندي
سنت با بلكه نميرسي ، نتيجه به هرگز لذا آيه ، همان از ديگري چهره به
كلي حكم موردي و جزئي اجراي سنت چون برو ، آنان جنگ به (ص)خدا رسول
تفسير آن يا استنباط اين (ص)پيغمبر بگويد نميتواند كسي و.است قرآن
.است درآورده اجرا به ناقص يا نادرست را قرآن از
آنان بهمقابله قرآن با هميشگي عادت طبق و رفت حروراء به عباس ابن
.ديالكتيكيانداختند جدل گرداب در را ابنعباس هم آنان و برخاست ،
صف كه خواست ازآنان و بود ، وضع همين نگران زيرا رسيد ، امام ناگهان
بدانان بعدا و نبودهاند صفين در كه ماجراجوياني رااز خود
و متانت با كرده ، خوارج به روي كردند چنين چونكنند جدا پيوستهاند ،
را حديبيه صلح در پيامبر عمل و ساخت ، روشن برايشان را شرايط آرامش
.بازگردانيد كوفه به كرده قانع را همه سرانجام و زد مثال
و برگشتند ، شعار همان به جويان ، فتنه تحريك اثر بر مجددا ، كوفه در
كارهاي و خزيدند بيرون ازكوفه دسته دسته اختلافات گرفتن پسازبالا
ميان از و جنگيدند نهروان در نهايت در و دادند ، انجام ناشايستي
.رفتند
كه ديديم ما نمايش اين ناشيانهدر باشخصيتسازيهاي شخصيتها به ظلم
پسر عبدلله نقش كارخود ، در زبردست بسيار هنرمند پناهي ، حسين آقاي
غمنامه خودش و برخر سوار است لال كه زنش.كرد بازي را ارت خباببن
پاسخ كمي از پس و ميگيرند را او خوارج ناگهان.ميرود پيش و ميخواند
قضيه.داردميكشند شكم در كه جنيني با همراه را زنش و را او پرسش و
كردهانداماتاريخ نقل نحو همين به تاريخي معتبر منابع هم را اصلي
ودودل مذبذب ايمان در و لوح ساده شخصي خباب ابن كه است نگفته اصلا
چه كه بگوييد شما كه باشد گفته جدل و بحث مقداري از پس و بود ،
.دهم جواب شما به گونه همان تا ميخواهيد چه و كسانيهستيد
مومن يك آرامش و متانت با آخر لحظه تا ابنخباب كه ميگويد تاريخ
زبان زنش و كشتند ، را او تا ايستاد (ع)علي حقانيت به معتقد و واقعي
افتاد التماس و زاري به سپس و كرد ، نصيحت را آنان و گشود اعتراض به
.كشتند او جنين با هم را او و نيفتاد كارگر يك هيچ ولي
معني به نارسائيها ، اين بيان كه ميكنم تاكيد ديگر بار پايان در o
محسنات و امتيازها و قوت نقاط گرفتن ناديده و سريال همه نفي
.نيست هست ، درآن كه فراواني
ديگر گوشههاي نمايش فكر به هم را ديگران يادآوريها ، اين اميدواريم
درياي اين از بيشتري آگاهي همگان تا بيندازد زندگانياميرالمومنين
.كنند پيدا معرفت