چهارم ، شماره 1187 فوريه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 3 دوشنبه 15
|
|
دون آخرين
اثرش آخرين و پدرخوانده نويسنده پوزو ماريو درباره
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
از پراست (پدرخوانده) خود سلفپرآوازه مانند هم دون آخرين
براي مصحلتآميز روشهاي و اسكناس بيحساب جريان چرا ، و بيچون وفاداري
رقبا معاملهبا
كه آن پساز سال از 20 بيش و سن 75سالگي در !خبردار مافياييها
كتاب صفحات دارودستهپدرخوانده اعضاي وباقيه كورلئونه ويتو دون
كردند ، ترك پردهنقرهاي بر شكوهمندتري زندگي براي را
راندوم)دون آخرين.است صحنهآورده به را ديگري ماريوپوزوخانواده
برانكس ، در مستقر جنايتكار گروه يك كلريكيوريوها ، (صفحه هاوس ، 482
.ميكند خوانندگانمعرفي به سياهش و تاريك قدرت اوج در را نيويورك
ويراستار.است روحيخوبي و جسمي وضعيت در هم خودپوزو خوشبختانه ،
چشم به كتابدقيقا اين به او:بارهميگويد اين در كارپ او ، جاناتان
جراحيپيوند عمل پوزويك سالپيش ، پنج.ميكند نگاه باانتقام بازگشت
پي در را طولانينقاهت دوره يك كه سرگذراند از را چهارگانه شريان
خانوادگيدرباره حماسه يك نوشتنخود ، دست در كتاب او آنزمان در.داشت
ديگر است ممكن بودكه انديشه اين در و كرد خودرها حال به را بورجياها
.هرگزننويسد
يك كنيد ، برانكسعوض در دژي با را ماكياولياييبورجياها شهر -دولت
را هاليوود و لاسوگاس گلفدر زمينهاي و لانگآيلند تابستانيدر كاخ
بهصحنه دوباره مافيايي داستانهاي تخيلاتو -پدرخوانده -بدانبيفزاييد ،
.است بازگشته
در.باشد نميتواند اين از بازگشتيبهتر چنين براي هم زمان و
كمي بياعتماديشان كه هستند آن جوياي هم جدي خوانندگان حتي تابستان
كتاب اين واقع در.ميكند حكم چنين هم دون البتهآخرين و شود تعديل
قتلها ، رسواييها ، فساد ، از ديگجوشاني است ، بيمهابايي سرگرمي
داستان اينخانوادگي ارزشهاي صدالبته و ريشتري مقياس با رومانسهاي
جريان چرا ، و بيچون وفاداري از پراست خود ، پرآوازه سلف مانند هم
اين اما رقبا ، معاملهبا براي مصلحتآميز روشهاي و اسكناس بيحساب
.ميدهند رخ دهه 80 سالهاي همهدر قضايا ،
با رويارويي براي يقين به اما نظرآوريد ، در ميخواهيد كه را آنچه هر
.شد خواهيد مواجه دشواريهايي با پوزو اهريمني ابتكارات و نوآوريها
قصه در كه بيابيد ميتوانيد را روايتگري شيوه يا كبيره گناه ندرت ، به
آثار در آمريكايينتوانسته پرطرفدار نويسنده باشد ، هيچ نشده منظور او
.آميزد هم در كنندهاي غافلگير اثر چنين با را طنز و تلخكاميها خود
و شخصيتها باشد ، اما اپرايي است ممكن زمينهآخريندون پس واگرچه
را سالخورده دوم دون شوخطبي ، با پوزو.آرتهاند دل رخدادهاكمديا
پرآوازهعدالت تمثيل همان نفر مينويسدروزگاري ، يك او.تحسينميكند
بهتر شوند آزاد مردگناهكار صد اگر كه كرد اوبازگو براي را آمريكايي
گيج دومينكو ، دون بدينترتيب ، شود مجازات بيگناه مرد يك كه آناست از
تبديل آتشه دو ميهنپرست يك به مفهوم ، اين زيبايي شدت از شده منگ و
.شد
گناهان سرانجام ، براي زمان كه است داستاناين نانوشته قانون اما و
.ميآورد آمرزشيفراهم گذشته ،
پوزو براي را كار مايه ديرپاترين وسينما ، مافيا ازدواج البته و
و نيويورك از خوشپوشي مردان كتاب صحنه پشت صحنه دراست آورده فراهم
در البته ، ميدهند خرج به نزاكت و ادب هاليوود روساي از بيش لاسوگاس
او در 1974.كند تسويه بايد كه دارد حسابهايي خرده پوزو باره ، اين
يونيورسال استوديوهاي با داستانفيلمزمينلرزه نوشتن عوايد سر بر
دوم نفر بابيباتنر ، چرا كه ميكند روشن احتمالا تجربه اين.شد درگير
تجاري فعاليتهاي و بلاهتآميز رفتارهاي از است انباني لودستون ، در
و ميكند چاق را بالاييها كه است برقرار بازياي آنها ميان در.بيثبات
پوزو خصوص ، اين در البته ، و خالي را لوح ساده داستاننويسان جيب
يك كه هنگامي ميسازد ، بدل نيز كمدي نوعي به را خود شخصي انتقامجويي
اين و برسد پولش به تا بكشد را خود بايد لودستون شده اجير رماننويس
دور و ميكند بازنويسي را خود خودكشي يادداشتهاي مداوم طور به او كه
اثر اين عمده بخش در كه است خوشمزگيهايي از نمونه يك مياندازد ،
.ميكند خودنمايي بامزه بسيار
.است برايآخريندون مناسبي دوم عنوان تزوير براي هورا مجموعسه در
و دزدان قلبهاي ماريودرباره:ميگويد هاوس ويراستارراندوم كارپ ،
در طنزآميزاخلاقيات جنبههاي اوشيفته مينويسد ، ما قلبهاي دزديدرون
كه آن از پيش استثنانيست ، هم پوزو خود باره درايناست زندگي
قرض اززيربار تا بود تلاش در سالهانوميدانه.بنويسد را پدرخوانده او
نه اما درآورد ، دين اززير را او كه بود جنايت نهايتاين در و برهد ،
.ميكرد اوفكر كه درراهي
-احتمالاتنها و -بهترين كه دركميكند روشني به پوزو البته و
محافظت براي بسياري چيزهاي كه است آن باشد كار محافظه بايد كه دليلي
قمار دارا افراد چرا كه اين.مينويسد دون درآخرين او.دارد
گشوده كههرگز است رازي ببرند ، بدانندارند نيازي كه را پولي ميكنندتا
را عيبهايشان تاديگر ميكنند چنين نتيجهميگيردآنها و شد نخواهد
.پنهانكنند
.نميآيد شمار به عيوب اين جمله از زيادهخواهي او خود براي البته
زندگي خود توانايي سطح بالاي هميشه او است بزرگ خواستههاي مرد پوزو
باره اين در فوگل ازپدرخوانده پيش بود ، جوانتر كه زماني حتي كرده ،
و ميكرد آمد و رفت كرايهاي شخصي سرويسهاي با هميشه او:ميگويد
هزينههايشان پرداخت توانايي كه زماني حتي ميكشيد گرانقيمت سيگارهاي
.نداشت را
است نويسنده خود كه جاشگرتنفلد دوستديرينهاش كه آنچنان درخانه
گرم محفل نزديك ، اينباره ، رفقاي در.است پدرخوانده ماريو:ميگويد
نويسنده) هلر فوگل ، شامل گروه اين.ميكنند تكميل را او خانوادگي
نهار جلسه يك براي ماه هر داستاننويس ، فريدمان ، گاي بروس و (Catch-
نوشتههايپوزو ، با رويارويي موردنخستين در فريدمان.ميشوند همجمع دور
كرد استخدام مردان مجله ويراستار كمك بهعنوان را او كه هنگامي
ومنفقط.است چيرهدست و قصهگويفطري يك او كه ميدانيد شما:ميگويد
براي طرحهاياوليه البته.باشم او نتوانستمناشر كه متاسفم اين از
كه گفته دوستانش پوزوبه و تهيهاند دست در ازاكنون ديگري داستان
خدا اگر بدينترتيب ، بنويسد ، را مافيا بزرگ رمان ميخواهدآخرين
خواهد او دون آخرين از پيش قبلي نفر كلركيوزيو ، دومنيكو بخواهد ،
.بود
تايم از - حائري احمدرضا:ترجمه - شپارد.زد.آر:نوشته