چهارم ، شماره 1192 فوريه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 11 سهشنبه 23
|
|
ليبراليستي وآزادي ديني ميانفلاح تعارض
ميفرمايد (ع)علي اميرالمومنين خاتمي سيدمحمد والمسلمين حجتالاسلام
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خواهان نه آن ، از پرهيزكنندگان و نگاهزهدورزندگان با بنگريد دنيا به
مشتاقانه نگاه يك دنيا ، به ليبرالي نگاه درحاليكه آن ، مشتاق و
زهدورزيدن نه دنياست اين از شدن برخوردار ليبرال ، هدفزندگي.است
آن از
خواستهاي حد در را كاري هر هركس اينكه مثابه به آزادي
نيست ، سازگار ديني دادههاي مجموعه با يقينا بدهد انجام حيواني
ديني زندگي با زندگي ، نظم مثابه به ليبراليسم ديگر بهعبارت
شده پذيرفته مبناي و سياسي آزادي عنوان به آزادي اما سازگارنيست ،
هستميتواند هم ليبراليسم از بخشي لازمه البته كه حكومت و سياسي درنظم
.باشد سازگار آنبزنيم ، اصلاح به دست كه صورتي در ديني بينش نوع يك با
تحكيم دفتر طرف از احياء شب مناسبت به كه مراسمي اشارهدر
سيدمحمد دكتر والمسلمين حجتالاسلام شد برگزار دانشجويان وحدت
كرد سعي وي.كرد سخنراني ليبراليسم و اسلام در آزادي درباره خاتمي
اسلام ميان تمايزات برشمردن ضمن (ع)اميرالمومنين سخنان به باتوسل
آياميتوان اينكه بر مبني اساسي سوال اين به آزادي درباره وليبراليسم
دهد ، كردپاسخ برقرار سازگاري ليبراليستي آزادي و ديني فلاح ميان
:ميگذرد گراميتان نظر از زير در سخنراني اين گزيده
مقالات سرويس
ربالعالمينالصلوهوالسلام الحمدلله بسماللهالرحمنالرحيم
ماه الطاهرين ، عليآلهالطيبين و والمرسلين خاتمالانبياء علي
صفاي ماه انسان ، اراده و ايمان تجلي ماه انسان ماه رمضان مبارك
قراردارد بركت ماه اين جوشان كانون در قدر شب.است بركت ماه عقلانيتو
بهره بايدحداكثر كه شبهايي هستيم ، رمضان ماه يكم و بيست شب در ما و
انسان ياد و نام متبركبه نيز شبها اين گرفت ، آن از را ايماني و علمي
امام وانسانيت ايمان مظهر و آزادگي و آزادي پيشواي كامل
در.است رمضان پرورده(ع)علي و است (ع)عليبنابيطالب اميرالمومنين
كتب آمنوا ياايهاالذين است شده اعلام تقوي روزه غايت كريم قرآن
اين براي روزه.تتقون قبلكملعلكم من عليالذين كماكتب عليكمالصيام
ملاك و انسانيت ملاك تقوي اسلامي دربينش بشود ، تقوي صاحب انسان كه است
به و كريمتر و مكرمتر باشد تقواتر با هركس.انسانياست كرامت و عظمت
تقوافلاح هدف دفعات به كريم قرآن در.است نيرومندتر او عبارتيانسانيت
هدف لعلكمتفلحون شد ، اتقواالله تكرار جمله اين بارها است شده معرفي
كليديترين از رستگاري و فلاح است فلاح تقوا غايت و است تقوا روزه
آزادي است ، آزادي نوعي است ، فلاح اسلامي ويژه به و ديني معارف مفاهيم
از است عبارت تقوا و ميآيد بهدست تقوا سايه در فلاح درون ، به معطوف
هواها سلطه و استيلا شدناز آزادخواستهايدروني و اميال بر زدن مهار
از اگر ما.دارد وجود انسان درون در طبيعي طور به كه نيروهايي و
و ديني معارف در آزادي آشناي مفهوم همان ميكنيم ، منظورمان بحث آزادي
ما ذهن ، آزادي ميگوييم وقتي نيز تاريخي نظر از است ، يعنيفلاح اسلامي
بندها و قيد بعضي از انسان رهايي و درون به معطوف كه متوجهفلاح
يك بر است مبتني داوري اين و بينش ايناستميشود
گرفته آن از نتيجه اين كه خاص ، معرفتشناسي و جهانشناسي ، هستيشناسي
اول ، درجه در:اينكه از عبارتست ديني فلاح هستيشناسي مبادي اما.ميشود
دوم ، نيست مادي جهان با مساوي هستي يعني است بزرگتر ماده از هستي
فرامادي شان هم و مادي شان از برخوردار هم است دوشان داراي انسان
صاحب انسان سوم ، متعالي شان يك و دارد طبيعي عادي شان يك يعني است ،
به محكوم و مجبور بعد دو اين ميان در يعني است اختيار و اراده
رشد را آن و كند انتخاب را مادي شان ميتواند نيست ، راه يك انتخاب
انساني يعني فلاح.تقويتكند را آن و شود متعالي شان متوجه يا دهد
ازمادهو بزرگتر كه جهاني در برخورداراست ، وجودي شان دو كهاز
به را حيواني و شانمادي تا ميگيرد تصميم ارادهخود با است مادي
خود مادي بردهشان و كند خودمهار معنوي و عالي و نفعشانمتعالي
.ميكند پيدا هواهاتجلي اميال ، خواستها ، صورت در مادي شان نباشد ،
انسان كه اميالي و خواستها هواها ، مادي شان سلطه از آزادي يعني تقوا
دنياي در.انسان دروني آزادي است ، آزادي نوع يك فلاحنتيجه ، پس.دارد
در سعادت شناختينوع هستي و ويژهجهانشناختي ديد به توجه با قديم
.شد عرض كه بوده عمدتاهمين ديني تعابير در فلاح فلاسفهو تعابير
ازاين جزيي هم انسان كه عالم بوداز عبارت هستي قديم دريونان
و ويژگيغيرثابت با منتها مادي جنبه هماز عالم اين.بود عالم
ديدگاه در.بود ثابتبرخوردار باويژگي معنوي ازجنبه هم و گذرا
او وفعاليت عملكرد يعني داشت سازوكاريعقلاني عالم قديم يونان
اين از جزئي خود نيزكه انسان.بود استوار معيارهايعقلاني براساس
قادر آن مدد به كه بود عقل نام به نيرويي از برخوردار عالمبود ،
جهان در بشناسد ارسطويي برهان يا افلاطوني جدال طريق از را عالم بود
آنرا ميتواند و است عقل صاحب كه انساني سعادت عقلاني ، كار و باساز
سعادت اين به رسيدن بدستميآمد دروني آزادي نوع يك گرو در بشناسد ،
است ، شده اسلاميترجمه فلسفه در كه آنصورتي به فيلسوفان تعبير در
فضايلچهارگانهاي همان نيز معروفترينفضايل.است ازفضيلت عبارت
حكمت ، عنوان تحت افكارافلاطون و آراء در براينخستينبار كه است
بالنهايه.شد بودمطرح ديگر فضيلت سه كهجامع عدالت و عفت شجاعت ،
توسط آدمي هستي فرودين شان بخشو مهار از بود عبارت فضيلتنيز
خرد ، برطبققانون رفتار يعني.بود كهخرد آدمي هستي متعالي بخش
گرچه مسيحيت و اسلام دنياي.بود انسان در دادهوجود برترين كه
به آن ، ماهيت و سنخ ولي داشت ، را خود ويژه جهانشناسي و جهانبيني
عقلاني عالم و عالم اسلام ، و مسيحيت دنياي در.بود نزديك فوق جهانبيني
منفرد ، متشخص ، وجود يك عالم اين كانون در اما نشد انكار نحوي به
نسبت و بود نيز آن آفريننده كه هستي با خدا بود ، خدا نام به متعالي
نواميس نام به خود كه قوانيني طبق كه كائنات با او نسبت يكي:داشت
با ويژه نسبت يك و ميكرد برقرار نسبت عالم آن با بود كرده وضع هستي
كه داشت عالم اين عالي جزء اما عالم اين از جزيي عنوان به انسان
انسان زندگي و الهي نواميس توسط جهان اين يعني.بود وحي از عبارت
و داشت را خدا با رابطه برقراري امكان انسان ميشود ، اداره وحي توسط
و پيروي خدا به رسيدن راه و ميگرفت تماس او با خدا وحي طريق از
در كه تعبيري همان به مسيحي الهيات در فلاح راهبود وحي از متابعت
را يونان فلسفه سعادت درواقعجاي كه داشت نام سالويشن آمده قرآن
سلطه خويش فرودين من بر انسان كه بود اين مستلزم تعبير اين گرفت ،
سافل و فرودين من بر مستولي و غالب انسان ، متعالي يعنيشان كند ، پيدا
انسان يا انسانمومن.نباشند انسان ارباب هوسها و هوا و باشد انسان
و فلسفي تعبير در سعادت يا فلاح بنابراين باشد برخويش حاكم خردمند
مستلزم يا و آزادي نوع يك مسيحي ، و اسلامي از دينياعم تعبير در فلاح
آزادي از ديگري نوع امروز دنياي در.است درون به معطوف آزادي نوع يك
و شناختي وجود بينش يك بر مبتني كه شده مطرح ليبراليسم عنوان تحت
.است شناختي معرفت
ذهن براي تعبير اين.ندارد وجود معنا اين به آزادي اسلامي معارف در
آزادي نوع اين از رگهاي اگر يا نبود آشنا يا عصر انديشمندان و علما
امروز دنياي در آزادي اين نتيجه اگر مثلانبود مطلوب بود ، مطرح
فلاسفه حتي يا قديم يونان سياسي بينش در تفكر اين باشد ، دموكراسي
هرچه انسان كه مفهوم اين به آن ، شارح بزرگترين فارابي كه اسلامي
مدينه آن مقابل در و بود جاهله مدينههاي جزو بدهد ، انجام بخواهد
در.تاريخدارد جديد عهد به اختصاص آزادي اين لذا.داشت قرار فاضله
گردهايي و رگهها اگر يا.بگيريم سراغ نميتوانيم آن از يا قديم بينش
در آزادي آن ثانيا دارند ، يكديگر با ماهوي تفاوت اولا باشد آن از
بشر اهتمام و تفكر محور كه حالي در.نيست مطلوبي آزادي قديم بينش
از مجموعهاي كه انساني.است اصل يك عنوان به انسان فرد امروز
ذاتا و است احساسي و عاطفي عقلاني ، كششهاي از اعم كششها و خواهشها
آغاز درنيست سازگار قديم فلسفي بينش با انسان اين ذهن است ، اصيل
مابعدالطبيعهاي شد سعي نوين انسان پيدايش با متناسب و جديد عهد
كه مابعدالطبيعه اين اما.بشود وضع قديم بعدالطبيعه ما با متفاوت
دچار داشت ، باستان دوره و وسطي قرون مابعدالطبيعه با ماهوي اختلاف
تناقضات با برخورد گرو در نيز انديشه سرنوشت و بود فراوان تناقضات
حركت اين كه فردي برجستهترين.بود جديد مابعدالطبيعه اين در موجود
امتناع به يا او از پسبود دكارت كرد ، آغاز جديد دوره آغاز در را
به يا بفهمد را آن انسان نيست ممكن اينكه بر مبني مابعدالطبيعه فهم
و جهان همين با انسان كار سرو هرحال به و شد حكم مابعدالطبيعه نفي
.افتاد جهاني اين زندگي
و انسان دروني ميلهاي و خواستها بر مبتني سعادت بينش اين براساس
.ميشد تعريف انسان خواستهاي و ميلها بودن رها و آزاد معني به آزادي
بود بيتفاوت يا بود ، باب قديم در كه دروني آزادي به آزادي نوع اين
نميدانست انسان نفع به را ميلها و خواستها مهار داشت ، منفي ديد يا
اين.ميديد انسان خواستهاي و اميال رهايي در را انسان پيشرفت بلكه
به يا بود بيتفاوت يا انسان فلاح بر مبتني آزادي به نسبت آزادي نوع
.داشت توجه بيروني آزادي به تنها زيرا مينگريست منفي ديده به آن
معنوي خواستهاي ميان اين در.نبود قايل بندي و قيد هيچ انسان براي
داده كنترل طبيعي اميال و خواستها حد در اما نگرفت قرار انكار مورد
و مادي خواستهاي به نسبت امتيازي هيچگونه معنوي خواستهاي براي و شد
ديگران آزادي نام به مرزي آزادي ، اين البته.نشدند قايل شهواني
يعني بيروني ، آزادي ميگوئيم كه وقتي.داشت هم مضاري منافعي.داشت
هيچ و شد خودش ميل مطابق زندگي حق صاحب اجتماع صحنه و در انسان
هم حدي و تكليف اگر.نبود قبول قابل انسان براي بيرون از تكليفي
اين.بود انسان خود خواست و قرارداد و تصميم و خواست به منتهي بود ،
نوعوضعيت يك زندگي بردن راه و حكومت به نسبت اجتماع صحنه در بينش
و صناعي امري حكومت.نميشد تحميل انسان بر بالا از حكومت كرد پيدا خاص
البته.آمد در آزاديانسان و رفاه خدمت در و انسان ساخته مصنوعي
حكومت تئوري نظر از بحثنميكنم من رسيدند كجا به علمي نظر از اينكه
ملت رفاه تامين مبتنيبر رسالتحكومت.شد مردم خواستهاي خدمتگزار
به كه امر اين به توجه با زندگيدلبخواه هرگونه در مردم آزادي
بخش به نسبت عمل مقام در اما.گرفت نزندقرار لطمه ديگران آزاديهاي
سلطه تنها جديد دنياي.شد جفا انسان دروني و نيروهايمعنوي از عظيمي
انسان از را فئوداليسم و ملوكالطوايفي نظام كليسا ، وتشريفاتي رسمي
بود آن به انتساب مدعي كليسا كه را ارزشهايي از بسياري.نفينكرد
ازمعنويتها بسياري و كرد انكار نيز بود كرده رشد آن دامن در وبيشتر
و گفتم كه بهمعنايي) فلاح ميان نسبتي چه:است اين من سخن.رفت بين از
ليبراتيو معني به باآزادي (هست قديم فلسفي و ديني كليدي مفاهيم از
دو اين ميان سازگاري نوع يايك است؟ تضاد آيا است؟ قرار بر امروزي
به مراجعه با ميخواهيم سوال بهاين پاسخ براي كرد؟ برقرار ميتوان
دنياي بينش در.بگويم را خودم برداشت(ع) ابيطالب بن علي امام بينش
بر معطوف آزادي و بيروني آزادي معني به بهآزادي نسبت مسيحيت و اسلام
كه رسيد نتيجه اين به افراطي بينش يكشد پيدا وتضاد تناقض بيرون
اين و مادي شان نفي مستلزم انسان متعالي و معنوي بهشان پرداختن
يك بهعنوان بردگي نظام كنار در حكومت مسيحيت صدر در انساناست ، جهاني
كيفراو ، شده ، اوليه گناه دچار انسان چون اينكه مبنيبر آمد حساب شربه
تحت مذمومي حكومتامر ديگر عبارت به است ، بردگي و حكومت به محكوميت
انسان مسيحي محوري اينبينش براساس و ميشد شمرده انسان كيفر عنوان
بكند ، تحمل را حكومت گناهاوليه آن از خود پالايش براي بود مجبور
سعي ارسطو تاثير تحت قرونوسطي ، آگوستين در مسيحي دنياي ذيل در البته
و خيراست بلكه نيست شر تنها نه حكومت كندكه اثبات را موضوع اين كرد
انسان اينجهاني شان به پرداختن مسيحيت دنياي وليدر.است شر بردگي
رهبانيت يا و دنيا تارك اوجريان دل از و ميآمد نامطلوببهشمار امري
دنيايش بايد بشود ، سعادتمند انسان اينكه براي آن براساس آمدكه بوجود
و همهنيازها سركوب با و.كند زندگي سختي با دنيا در و ببرد بين رااز
پالايش آن در وسيلهايكه عنوان به را حكومتها ستمكارترين خود خواستهاي
تا مساله اين متاسفانه نيز اسلامي دنياي در.بكند تحمل ميشود روح
شان كسب و آخرت كسب راه دنيارا ترك تصوف از شعبهاي كرد رشد حدودي
.دانستند وجود متعالي
دارد ادامه