چهارم ، شماره 1193 فوريه 1997 ، سال بهمن 1375 ، 12 چهارشنبه 24
|
|
حكومت استقرار شرط ;مردم رضايت
اسلام و ليبراليسم ; آزادي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
(آخر بخش) -خاتمي سيدمحمد والمسلمين حجتالاسلام سخنراني
و ميكند ذكر نامطلوب جاهله مدينه آراي در را صوفيان راي فارابي
متعالي آنشان يعني طبيعي وجود درك شدندگفتند پيدا كساني:ميگويد
مدني زندگي جامعهو نفي جمله از جهاني اين ابطالوجود مستلزم-انسان
با بينش اين.آمد حساب به شر اينجهان زندگي به پرداختن يعني است
اگر.سازگارنيست آزاد زندگي يك تامين يعني بيروني ، هيچگونهآزادي
دين رنگ خودكامگي استيلاي بخاطر نظرمن به كه تصوف افراطي گرايش اسلام
كردن برايسازگار تلاشي هيچگونه باشد ، شده تحميل مسلمان برانسان گرفته
اما.داد انجام نميتوان است مطرح درامروز معنيكه به آزادي با دين
بكلي دنيا ، بهطوريكه باشيم ، داشته دين به نسبت متعادلتري ماديد اگر
دهد اجازه انسان به شود ، قايل حق دنيا انساندر براي دين و نشود نفي
سرنوشت بر حاكم خود كندو استفاده سرنوشتخود در دخالت براي اينحق از
هم امروز كه را آزادي از نوعي ميتوان بنابراين.باشد خويش جهاني اين
هركس اينكه مثابه به آزادي دانست ، البته قبول قابل است دنيامطرح در
مجموعه با يقينا بدهد ، انجام حيواني خواستهاي حد در را كاري هر
نظم مثابه به ليبراليسم ديگر عبارت به نيست سازگار ديني دادههاي
سياسي ، آزادي عنوان به آزادي اما نيست ، سازگار ديني زندگي با زندگي ،
از بخشي لازمه البته كه حكومت و سياسي نظم در شده پذيرفته مبناي و
بينش صورتيكه در ديني بينش نوع يك با ميتواند هست هم ليبراليسم
.باشد سازگار كنيم اصلاح حدودي تا را خود شناختي معرفت و هستيشناختي
واقعيت يك عنوان به آن در دنيا كه دين از قرائتي ميتوان من نظر به
را انسان سعادت اسلام.كرد ارائه شر ، نه هست هم خير خود خودي به كه
مدني زندگي به دادن سامان براي او آزادانه تلاش و تصميم گرو در
كرده خلق حق اين با را او خداوند كه است موجودي انسان زيرا ميداند
آزادي آن در كه نظامي از و كند تقويت را خود معنويت دارد حق.است
بر نظارت حق و حكومت تاسيس حق يعني باشد ، برخوردار دارد وجود سياسي
ديني ارزشهاي چارچوب در سياسي آزادي معنا اين به.تاسيس از پس حكومت
به (ع)اميرالمومنين نگرش نحوه زاويه اين از.ميآيد حساب به ارزش يك
عنوان به (ع)علي نظر در دنيا است ، اهميت حائز زندگي و دنيا و انسان
در.ميشود نفي سعادتانسان و زندگي هدفنهايي و اصيل واقعيت يك
به محكوم انسانفقط و نيست دنيا مساويبا وجود (ع)علي بينش
و شانيكوچك دنيا (ع)علي درنگاه.نيست دنيا زندگي پرداختنبه
دنيا:ميفرمايد.ميآيد بيرون فلاح آن دل از كه هستياست از فرودين
ولي نميبيند را چيزي دنيا سوي آن است ، كور انسان ديد تيررس نهايت آن
ميداند كه است كسي بصير و ميكند عبور دنيا از نگاهش كه است كسي بينا
.است دنيا وراي اصلي سكونت جاي
خيره دنيا در كه كسياست كور و ميگذرد دنيا كهاز است كسي بينا و بصير
يعني دارد ، اساسي و بنيادي تفاوت ليبرالي بينش با بينش اين.ميشود
شانمعنوي يك يعنيانسان.دارد وجود سويدنيا آن ميگوييم وقتي
در انسان وسعادت است اصيل انسان اخلاقيبراي و معنوي داردارزشهاي
جهاني اين ازخواهشهاي بسياري كه است اين شرطآن و آنهاست گروپروراندن
.بكند رامهار
مظاهر و تجليات كه دروني هوسهاي سلطه قيد از آزادي سعادت شرط
نگاه با دنيابنگريد به:ميفرمايد باز.ميباشد هستند دنيا اين زندگي
در آن ، مشتاق و خواهان نه آن ، از پرهيزكنندگان و ورزندگان زهد
ليبرال زندگي هدف است ، مشتاقانه نگاه دنيا به ليبرالي نگاه حاليكه
انسان.دنيا آن از ورزيدن زهد نه دنياست اين از شدن برخوردار
و هوسها وارضاي اغنا قدرت هرچه برخوردارترو هرچه ليبرال
در است ، بيشتر ، خوشبينتر اينجهانياش و حياتي و خواهشهايمادي
در زاهد نگاه نگاهكنيد ، دنيا به:ميگويد(ع)علي امام حاليكه
است ، مخالف ليبرالي بينش مباني كهبا همينطور (ع)علي بينش اما.دنيا
كلماتي همان ذيل دردارد مخالفت كاملا هم ورهبانيت صوفيانه بينش با
بينا و بصيرنيست بد دنيا از بهرهگيري:ميگويد دنيا درباره كهگفتم
دنيا براي كه كسيست كور ميگيردو بهره خودش براي دنيا از كه كسياست
.ميگيرد بهره بالاتر هدف يك براي دنيا كهاز كسيست بينا.ميكند تلاش
.است مطرود هدفنهايي عنوان به دنيا گرفتن قرار (ع)علي امام نظر در
گرفته جدي دنيا اما.دارد هدفوجود اين ليبرالي ديد در چنانكه
ميآوري بدست خودت براي دنيا از كه آنچه:ايشانميفرمايند.ميشود
فقط.نباشد ميكني دنيا دراين كه كيفي و لذت از برخورداري براي تنها
صرف بردن لذت براي نه شو درگير دنيا با نباشد خشمت نشاندن فرو براي
دنيا آوردن بدست رابا خشمت اينكه براي نه ببر ، هم طبيعي لذت آن ، از
پا به را حقي و ببري بين از را باطلي اينكه براي بلكه بنشاني ، فرو
هم آن.گرفت جدي بايد را زندگيدنيا نظام و دنيا ديگر عبارت به.كني
در انسان ،(ع) علي ديدگاه در حق نمودن پايدار و باطل با مبارزه با
بايد كه اوست.است مهمي نقش داراي واقعيت ، يك عنوان به دنيا اين
آزاد انسان كه زندگي منتها بكند ، تعيين دنيا اين در را خود سرنوشت
نيست زندگياي (ع) علي ديدگاه از ميدهد ، ترتيب برايخود دنيا اين در
قدرت و اقتصادي توليد چه هر كه عنوان اين تحت مادي برخورداري كه
بنيه از برخورداري گرچه.شود محسوب پيشرفتهتر باشد بيشتر مصرف
در چنانچه نيست هدف ولي هست ، هم سربلند معنوي زندگي لازمه اقتصادي
ازدنيا بايد انسان (ع) علي نظاممطلوب در.هست هدف امروز دنياي
فراهم معنوي فضائل رشد براي زمينه كه است آن اماهدف شود ، برخوردار
ندارد حق كس هيچ بگيرد ، تصميم بايد كه است انسان اين اماشود
.بكند تحميل انسان بر را سازمان و سامان از نوعي زندگيو از نحوهاي
متعادل رشد همهابعادش با انسان آن در كه بنيادي جامعهفضيلت آن
مساله اين علي است ، علي حكومتش كهمظهر است جامعهاي بكند ، ميتواند
ميخواهيد ، سعادتمند جامعهاي اگر ميگويد.ميكند هماعلام خودش را
پيروي ازمعيارهايي بايد حكومت باشد ، حاكم آن بر بايد من مثل فردي
من كه ميدانيد شما:ميگويد صراحت به است من وجود در كه بكند
راس و حكومت مركز در كه هستم اين براي فرد سزاوارترين و شايستهترين
سازگار كه هستم چيزي آن تسليم حال عين در من و قراربگيرم حكومت
اماهمين و ميداند حق را خود عليبنابيطالب.است مسلمين باامور
از مردم يعني.مردمميداند رضايت را حكومت استقرار شرط عليبنابيطالب
كه دارند را خود سرنوشت تعيين است ، حق آن بيانگر علي كه اسلام ديد
بر بارها (ع) امام.است حكومت تاسيس تعيينسرنوشت ، در امر مهمترين
خطبهشقشقيه در كه است اين مطلبش مهمترين.ميكند تاكيد اينمساله
تقاضا من از و بودند نشده جمع مردم اگر نبود ، حاضر اگرحضور:فرمود
مردم اگر و نميدادند راي من به و نميكردند بيعت من با و نميكردند
برگرده را خلافت شتر ريسمان نميكردند ياوري و ياري داوطلبانه اعلام
يك البته كار اول در كه ميكردم همانكاري كار آخر در و ميافكندم او
است (ع) علي متعالي بينش آن كه ميكند مطرح هم را ديگري قيد
بيداد برابر در كه است اين براي حكومت نيست ، هدف حكومت:ميفرمايد
بر خداوند كه رسالتياست اين.نباشد ستمكشيدهآرام مظلوميت و ستمگر
:ميفرمايد درادامه (ع) علي و است نهاده عالم متفكر همهدينداران عهده
حاكم جامعه در را فضايل برسم قدرت به مردم رضايت اساس بر من اگر
رفاه تامين فقط ميآيد رويكار كه حكومتي رسالت ديگر عبارت به.ميكنم
زيرا هست هم معنوي فضائل رشد براي زمينهسازي.نيست جامعه برخورداري
سپس است ، مهم برون آزادي هم و درون آزادي هم (ع) علي نظر در
خود اختيار و اراده با اكراهيبلكه هيچ بدون من با مردم:ميفرمايد
هيچ همچنين و ندارم ميلي و رغبت خلافت درامر قسم كردند ، بخدا بيعت
بار واين كرديد دعوت مرا شما ليكن و ندارم فرمانروايي و نيازيبهولايت
و افراد احق را اينكهخود با (عليع امام.گذاشتيد من دوش بر را
از.ميكند استوار مردم رابررضايت آن اما ميداند حكومت براي اشخاص
در امر مهمترين و آزادند خود سرنوشت درتعيين انسانها (ع) علي ديد
انتخاب حكومتصالح اگر البته.است حكومت تاسيس انسان سرنوشتاجتماعي
بايد او خود را تاوانش كرد فاجرانتخاب اگرحكومت و ميشود خوشبخت كرد ،
از بعد اما و.داد اسلامي جامعه ابيطالب ازعليبن بعد چنانكه.بدهد
بيانديدگاههاي حق و بازخواست نظارت ، حق صاحب حكومت در تاسيس ، مردم
.هستند خودشان مخالف حتي
انجام قبيلخوارج از خود سرسخت مخالفين با اميرالمومنين كه رفتاري
و آزادترين اصطلاح به در آيا نميدانم مناست شگفتانگيز واقعا دادند
قابل و شدن پياده قابل علي حضرت امروز ، رفتار حكومتهاي دمكراتترين
ميكردند ، سختترين تكفير ميدادند ، فحش ميدانيد شما يانيست؟ هست تحمل
عنوان به اقتدار اوج در(ع)عليبنابيطالب امام.ميكردند را اعتراضات
را محدوديتي كوچكترين و تحملميكرد اينهارا باز روي با مسلمين خليفه
كه وقت آن.بردند شمشير به دست كه وقتي تا ايجادنكرد ، براياينها
كارتمام مصلحت و صلح با كه بود اين تلاشش همه ابتدا شمشيركشيدند
مردم اكثريت حق برايحفظ هم (ع) كردند ، علي سرسختي كه وقتي امابشود
بينش ، با ميفهمم من آنطوركه و من نظر به.جنگيد آنها با
دو گرو در انسان سعادت (ع) علي وانسانشناسي جهانشناسي ، هستيشناسي
آزادي و است فلاح آن نتيجه كه دروني قيدهاي از آزادي:است آزادي
يكطرفه تحميلخواستهاي و ديگران جبر و زور از يعني بيروني ازقيدهاي
از و (ع) علي بينش از من بهنظر كه است قرائني اين.انسان به نسبت
.آورد دست به ميشود اسلام