چهارم ، شماره 1199 فوريه 1997 ، سال اسفند 1375 ، 19 چهارشنبه 1
|
|
للتقوي هواقرب اعدلو ، روز يادداشت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
درگفتوگوي اسلامي ، شوراي مجلس كميسيونخارجي رئيس نايب آنچه درباره
بيان آينده دولتاحتمالي و كنوني دولت ميان پيرامونفرق لندن ، در خود
برخي بود ، انقلاب خدومترينچهرههاي از يكي بر جفا متضمن استكه داشته
اميد به و خادمان خدمت وپاسداشت قدرشناسي سر از كشور ، ازمطبوعات
يادداشتهايي دارد ، مومنان براي تذكارها و هشدارها كه نفعي
.نگاشتند
جوامع در ديرين سنتي به گويي وسرداران ، طلايهداران مظلومي و گمنامي
مايه وجودش همه از انقلاب ، براي آنچههاشمي بيان.است شده بدل ما
تلاش مرهون كه انقلابي به است ، قهرماني عشقورزي مكرر حديث است ، گذاشته
ساحت.است نهضت بقاي ملازم حياتش و زندگي فقيد ، رهبر بيان به يا اوست
.بود نخواهد شبپرهاي هر جولانگاه بيگمان كه است سيمرغي عرصه او ،
باآنچه است ، خورده رقم دههسازندگي در آنچه ميان قياس وانگهي ،
باطلي اساساقياس بود ، خواهد چگونه معلومنيست و است نيامده هنوز
!دانستهاند باطل هم را قياس اصل كهاصوليان ، هرچند است ،
منحنيسينوسي كه كسي براي.چندانينميخواهد هنر هم انتقاد و تخطئه
و دارد بينهايتادامه تا غربي وپايتختهاي تهران بين حركتش
عوض ، در و ميسايد بهآسمان سر مطبوعات در وافاضاتش مقالات فراواني
ضعفهاي باب در كشافي شرح !!؟...سالها اين طول در عمل ، صحنه در
بود ، خوش اما نميخواهد ويژهاي تلاش و توش بافتن ، انقلاب صديق خادمان
.ميان به آيد تجربه محك گر
ملاحظاتي مقال ، اين نگارش از ما اصلي شد ، هدف گفته آنچه اهميت بهرغم
:شود مترتب آن بر منافعي و فوايد كه باشد است ، ديگر
دردمندانه گله به خود نخست پاسخ در لاريجاني آقاي جناب كه آن نخست
- غربي جمعمطبوعات در ايشان گفتوگوي خبر حاشيهدرج در - همشهري
گفتههايشان توجيه به معهود ، رسم به و فشردهاند خودپاي موضع بر
عصبانيت به تشبث با روزنامهجناحيشان ، ديروز سرمقاله در پرداختنداما
بر و پرداختهاند و ساخته محملي و برآشفتهاند صهيونيستي ، رژيم راديوي
.تاختهاند مطبوعاتيشان دوستان
دوستان برخلاف ايشان كه - بيگانه رسانههاي ويژه بولتنهاي اگر راستي
آن ، از را روزنامهشان مقالههاي ملات و ميبرند بهره آنها از مطبوعاتي
به حمله براي دستاويزي چه نميآمد ، ايشان ياري به - ميكنند تهيه
.مييافتند ايمانيشان برادران
هنرمندي بودن كهمختلف كردهاند عمل دروغ و گفتهاند راست ايشان
تمرين امر اين در بايد همه ما و نميشود تمام كار شعار با و ميخواهد
از بخشي كردن ، قلمداد ديگران بازيچه را دلسوزخودي عناصر ولابدكنيم
را منظر ، ايران اين از بايد دنيا آيا ايشان ، نظر به.است هنر اين
چگونه كه كند نظاره و ببيند مختلف برهانهاي و انديشهها رقابت محل
ميكنند؟ گزينش گرايشها ميان از مردم
شما ، بيانات رهگذر از جز صهيونيستي ، آيا راديوي كه آن دوم
منطق طبعا بيابد؟ خود زهرآگين تبليغات براي خوراكي چنين ميتوانست
كه است بوده كار در پيچيدهاي محاسبات كنيم ، فرض كه نميپذيرد هم شما
آن اندركاران دست يا شوند گذاشته كار سر مطبوعات در شما دوستان
.باشند عصباني كسي به شما حمله از راديو ،
خوراك رابا خود بيانات مستقيم نسبت است ، چرا چنين اگر براستي
دوش بر خود اظهاراتالقاگر خم و پيچ در راديويصهيونيستي ، تبليغاتي
پنهانميكنيد؟ ديگران
چنين ديگران اگر.كنيم گزارهاستفاده اين نقيض از بگذاريد ،
ميكردند ، نقل تاب ، و آب با را بياناتشان بيگانه راديوهاي و ميكردند
نميكرديد؟ بيگانگان براي تبليغاتي خوراك تهيه به متهم را آنها شما
.للتقوي اقرب هو اعدلوا ،
و كلام وماهيت محتوا و درونمايه قضايايشكلي ، از فراتر كه آن سوم
اين در دادهايد ، گفتوگو آن در غرب به كه پيامي دوم لايه و شما بيان
استوانههاي از يكي تخريب ميرسد ، نظر به.است شده فراموش قال و قيل
بيگانگان مرايومسمع در كه چند هر - ديگري شخصيت از دفاع براي انقلاب ،
نزد سياسي وجهه كسب براي شما داب كه نيست ناشايست چندان - باشد هم
!علاقهاتان مورد نامزد براي اغيار ،
امام سنت نه و خداونداست مرضاي نه بودن ، رضايتغرب جستجوي در
هم.است سازگار نظام و شانانقلاب و عزت با نه و انقلاب ورهبر راحل
بر لطمه هم و ميكند خدشهدار ماست ، افتخار بزرگترين كه را ما استقلال
فرايندي آغاز مهمتر ، آن ازميزند اسلامي جمهوري دولتمردان چهره
معلوم همه ، اين با.است تعارض در انقلاب ارزشهاي با كه است خطرناك
سخن داد همواره ارزشها از دفاع در كه مطبوعاتي و محافل چرا كه نيست
عزيز دوست اين همفكران آنكه عجيبتر و كردهاند سكوت بار اين دادهاند ،
با مخالفت و مقابله ميداندار كشور ، داخل عمومي افكار عرصه در وقتي
در غربيان عمومي افكار عرصه در چرا ميشوند ، دولت خصوصيسازي سياستهاي
بيشتر تقويت ضرورت و خصوصيسازي از ،(انتخابات) هنگامهاي چنين مقدمه
هيچ ما تاريخيملت حافظه چرا؟ !هوا دو و بام يك.ميدهند سخن داد آن
!نيست؟ يكرنگي در انصاف آيا نميكند ، فراموش را گفتهاي
زود قدرت كسب براي كه ماراتني دوي !عزيز برادر اي كه اين آخر سخن
پاي زير در وجاودانگي ، حيات زلال زمزم.بود نفسگيرخواهد است شده آغاز
.نرسيد سامان به هاجر هفتباره سعي و جوشيد ناتوان اسماعيل
امت محبوب رهبر مرام و راحل امام ميراث كه زلالي زمزم در بياييد ،
پاس و بشوييد را دنيايي معادلات از مرده فرو و فرسوده خرد و تن ماست ،
.است آن در خالق رضاي كه بداريد مخلوق خدمت