چهارم ، شماره 1205 فوريه 1997 ، سال اسفند 1375 ، 26 چهارشنبه 8
|
|
به گام دو يا جلو به گام يك نو ، شعر
عقب؟
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بود اين بنويسم خصوص به مورد اين در تا داشت وا مرا بيشتر كه آنچه
و مجلات در را نو شعر قطعات از زيادي بسيار تعداد اخير ، سالهاي در كه
در روزنامه ، و مجله طنز صفحه جاي به متاسفانه كه ديدهام روزنامهها
و برداشت عنوان به مينويسم كه را آنچه و بودند شده چاپ ادبي صفحه
و ندارم خواننده به را آن تحميل قصد و مينگارم خودم شخصي احساس
منطقپذير هم احساس و درميآورم تحرير رشته به را احساساتم چون ناچار
و هستم متوالي برهانهاي و دليل آوردن پي در نه نوشتهام در پس نيست
.ميپذيرم احساسم به را انتقادي نه
جاشنيده همه در نو شعر پدر و اينسبك باني عنوان به نيما نام
كودكي و بود يكنوآور فارسي ادبيات عرصه شكدر بدون نيما ميشود ،
كوركورانه استقبال با كردكه معرفي مردم اين به را شعرنو نام به
عرصهاي ظاهري بودن باز هم سبك اين به هجوم علت.شد روبرو متاخران
يكسطل نبود هم استواري نثر نوشتن به قادر حتي كه ناواردي هر كه بود
تا كرد بنفش ماهرا و سبز را فرياد و قرمز را جيغ و گرفت دست به رنگ
شما و من به نو شعر اسم به و طنز قالب در را خويش معوج و كج احساس
!كند قالب
آثارش در اينكه كما بگويد ، هم غزل بود قادر ميگفت ، نو شعر نيما اگر
مبدا نو شعر رسيد ، نو شعر به تا گذشت قصيده و غزل از نيما.هست هم
شود دست چيره هنري در كسي اينكه بدون مگر.بود مقصد نبود ، نيما شعر
را فارسي شعر بحور كسي تا من نظر به بيافريند؟ نويي سبك ميتواند
را نو شعر كساني.كهنه چه و نو چه بسرايد فارسي شعر ندارد حق نداند
هر تا ميشوند باعث و كهنهبسرايند شر نميتوانند كه ميكشند ابتذال به
از را مس كه قديمي محك آن ديگر تا شوند مخلوط هم با است زر و مس چه
.شود ناتوان شعر اين بد و خوب قطعات كردن جدا در ميشناخت زر
فقط خودشانرا شعر معني كه شاعرهاييبرميخوريم به گاه نو شعر در
آنها شعر از هيچبرداشتي عادي فرد يك يعني.بس و ميفهمند خودشان
ادراك به قادر ديگران كه ميشود بيان طوري شاعر مطلق احساسنميكند
چه؟ ديگران ولي.ببرد لذت آن خواندن از شاعر خود شايد.نيستند آن
ميزند قلبخواننده به خود احساسات برايبيان شاعر كه است پلي شعر
در مبهوت و گيج را خواننده و نشنيد آن طرف يك در رودخانهايكه نه
را زيبايي اين به قالب كه نيست حيف.كند رها خود حال به رود طرف آن
سياه جامه كه است سپيدي بخت نو شعر بكشيم؟ ابتذال به
نهال بدينگونه و.ميپوشانيم قامتش به زور به را ندانمكاريهايمان
.ميخشكانيم را نيما زيباي
نويسي حسني محمدرضا