چهارم ، شماره 1217 مارس 1997 ، سال اسفند 1375 ، 13 پنجشنبه 23
|
|
همرزمان چشم از شهيد سرداران
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
شهادت سرفراز سروهاي
تهران شهيداستان سرداران بزرگداشت همايش پيشباز به
مقام در هيچگاه دستواره دستوارهشهيد محمدرضا شهيد سردار
هرآنچه ميكرد سعي هميشه و نميكرد استفاده خاص ازامكانات فرماندهي
مشكل كه روز يككند استفاده نيز او ميكنند استفاده ديگران كه را
.بگيرند را خواستشمارهاش مخابرات از بود آمده پيش برايش نيز بزرگي
از و نكرد معرفي را نيزخود او و نشناخت را او مخابرات مسئول اما
.شد منصرف زدن تلفن
را خود معمولي يكسرباز مانند ولي ميجنگيد اشتر مالك همانند او
.ميداد نشان
روزي.بودند عمليات مسئولهدايت دستواره شهيد كربلاي 1 ، عمليات در
صداي ناگهان كه ميكردند صحبت بيسيم با و ايستاده كنارماشين ايشان
بود ، ايشان متري يا 6 فاصله 5 در افتادنآن از نشان كه خمپارهاي سوت
كوچكترين دستواره وبرادر درازكشيديم زمين روي بهسرعت همگي.شنيدهشد
.ندادند نشان واكنشي
تعالي باري ايزد به توكل و اخلاص اين از و بود نكرده عمل خمپاره آري
را ترس ايشانبود داشته نگاه استوار را دستواره برادر كه بود
آرزويش به كه داشت اين از ترس هميشه و ميدانستند گناه بزرگترين
.نرسد
ديدار متوسليانشوق احمد حاج شهيد سردار
كه وقتي.بيايد بهمريوان ميخواهد متوسليان حاجاحمد كه رسيد خبر
درآورده بال شوق از همه انگار رسيد مردممريوان گوش به خبر اين
مريوان سپاه ساختمان جلوي مرد و زن و بزرگ و كوچك از مردم.بودند
ازسرشوق بعضيها و ميشد دود كه بود اسپند سيني سيني و بودند شده جمع
.ميكردند گريه
ماشين جلوي و رسيد حاملحاجاحمد ماشين و سررسيد به انتظار بالاخره
.ميشد گوسفندقرباني سرهم پشت
جنگ بچههاي هواي و وحال مردم شوق بافاصله ، قربانيهاي اسپند ، بوي
.بود بخشيده منطقه به معنوي فضاي
مراتب سلسله رعايت
رمز داشت نيروها بين كهدر نفوذي و قدرت همه با متوسليان احمد حاج
مهارتش ، همه با و ميكرد تبعيت مراتب سلسله از كه بود اين در موفقيتش
در سرباز يك مثل بروجردي ، شهيد يعني بالاترش رده فرمانده مقابل در
.بود فرماندهاش مقابل
تنديهايي و عتابها همه با احمد حاج منطقه7 ، سپاه فرماندهان ميان در
اطاعت بروجرديرا شهيد فرمان و حكم كه بود اولينفرماندهي داشت كه
.ميكرد
وقت اول قمينماز علي شهيد سردار
از استراحت فرصت كه بود شده باعث پيدرپي عملياتهاي و زياد فعاليتهاي
كمبود با مواقع اكثر قمي علي شهيد دليل همين به.شود گرفته نيروها
به برميگشت ، مقر به شب پاياني ساعات در كه وقتي اوبود مواجه خواب
را علت كه ميخوابيدوقتي نمازخانه محراب كنار در و ميرفت نمازخانه
نماز و شده بيدار كه باشم نفري اولين فرداصبح ميخواهم گفت شدم ، جويا
.بخوانم جماعت به را اولوقت
كلهر يدالله حاج شهيد سردار
شناسائي كارت
ما طرف به شخصي كه شدم متوجه شب نيمههاي در.بودم نگهبان هنگام ، شب
او.ميرود كجا كه پرسيدم او از و نمودم متوقف را او.ميشود نزديك
كمال با.خواستم را شناسائيش كارت ميروم فرماندهي سنگر به داد پاسخ
كلهر ايشانحاجيدالله كه فهميدم.داد نشان ناراحتي بدون خوشروييو
نداردشما اشكالي هيچ گفت او ولي.كردم اوعذرخواهي از است لشكر معاون
.كرديد عمل خود وظيفه به
مسئوليت كريمياحساس عباس حاج شهيد سردار
و اطلاعات كسب براي عباسكريمي شهيد.بود ناامن بسيار خط از نقطهاي
را داشتايشان كه زيادي خطر علت به ما ولي كرد قصدحركت نقطه آن بررسي
خودمان كه شديم متعهد و كرديم جامنصرف آن به رفتن از زيادي تلاش با
شهيد كه ناگهانديديم رفتن از بعد برسانيم ايشان به را اطلاعاتلازم
وضعيت نزديك از خودم كه خواستم گفت شدو حاضر محل آن در كريمي عباس
.كنم رابررسي
روحيه همتتقويت ابراهيم حاج شهيد سردار
ارتش.بود آمده (مجنون)جزيره به خيبر ، عمليات در همت حاج روزي
رابشدت منطقه و ميبرد كار به را توانش موقعتمام آن در عراق
.ميكوبيد
حتي كه ميكرد عمل وپرصلابت روحيه با آنقدر همت حاج عمليات ، اين در
كاركشتههابود ، آن از و نجف لشكر فرمانده كهخودش كاظمي برادر
.باش ما تقويتروحيه و بيا فقط تو حاجي ، كه ميگفت