چهارم ، شماره 1217 مارس 1997 ، سال اسفند 1375 ، 13 پنجشنبه 23
|
|
غمگساريها شب چهارشنبهسوري
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
و دريچهها گشودن شب.بود الفتها و مهربانيها شب چهارشنبهسوري ،
...فاصلهها زدودن
در ترقه چي براي:ميپرسم است ، كردن در ترقه سرگرم كه بچهاي پسر از
اينگونه اما ، راستي.ديگر است چهارشنبهسوري اينكه براي - ميكني؟
سر بر كه روزگار قديمي مردان از يكي رفت؟ نوروز پيشواز به بايد
بوديم كهبچه آنوقتها:ميگويد است ، نشسته هفتسين سفره هشت و هفتاد
صداي گهگاه.نبود چيزها اينجور و فشفشه و ترقه صداي و سر از خبري
و بلا رفع براي كه ميرسيد گوش به حياطها ازداخل كوزههايي شكستن
به ميخواستند كه كسرا آن و ميشكستند را كهنهشان كوزههاي غم ،
خانه در ساله دو كوزه:ميگفتند كنند ، چشميوصف تنگ و خست نهايت
!دارد
فراوان و فت همهجا هيزم پشتههاي و خار بتههاي اما:ميافزايد او
:بگوييم بهتر يا ميرود آيينها اين از بسياري اما ، امروز.بود
جمله از.شود كمرنگ و محو بيعيار شاديهاي غبار پس در تا است رفته
شب ويژه مراسم گشته ، خارج خود اصلي ازصورت امروز كه مراسم اين
چگونه شبچهارشنبهسوري اما.است سال چهارشنبه واپسين شب چهارشنبهيا
چيست؟ دراينشب آتش افروختن راز بود؟ شبي
شب در كه بود اين قديم در ايرانيان رسمهاي كهن از غمگساريهايكي
معمولا.ميزدند سر يكديگر خانههاي به آتشافروزي از پيش چهارشنبهسوري
يا بودند داده دست از را عزيزي يا كه ميرفتند خانوادههايي ديدار به
و سر بر نوازش دست مينشستند ، دلشان درد پاي.داشتند خانه در يتيمي
شب چهارشنبهسوري ، شب.ميكردند دلجويي آنها از و ميكشيدند رويشان
...فاصلهها زدودن و دريچهها گشودن شب.بود الفتها و مهربانيها
.ميشد نزديكتر يكديگر به دلها و ميرفت ميان از فاصلهها بدينسان
ديدهها از آرامآرام بيعيارخورشيد شاديهاي گمگشته آتشافروزي ،
يا خار بوتههاي.ميرسد راه از پاورچين غروبپاورچين و ميشود پنهان
ميرسد ، كهفرا شب تاريكي.ميگذارند يكديگر روي را هيزم كپههاي
.ميكشند آتش به را بوتهها
آغاز برزن و دركوي آتشافروزي با هميشه سوري چهارشنبه شب مراسم
پلشتيها از را طبيعت سرور و همياري ، شادي با همه شب اين در.ميشد
.ميكردند برپا مهر آتش ناپاكيها زدودن وبراي ميكردند پاك
مسلم آنچه:مينويسد شماره 7877 مردم و هنر مجله در پوركريم هوشنگ
براي صرفا بوده مراسمي كه ميشد ، اجرا مراسم اين هم اسلام از پيش است
جشن باستاني آيين بازمانده يا نوروز جشن و نو سال از استقبال
.فروردگان
.دارد ديگري شبباور اين در آتشافروزي درباره شكورزاده ابراهيم اما
خراسان در:مينويسد خراسان مردم عامه رسوم و عقايد كتاب در وي
به و يافت خلاصي زندان از چون عرب معروف سردار مختار كه معتقدند
از را خود مخالف و موافق آنكه براي كرد ، قيام كربلا شهداي خونخواهي
آتش خانههايشان بام بالاي بر شيعيان كه داد دستور دهد ، تميز هم
شب در را آتشافروزي ايرانيان كه شد رسم پس آن از و بيافروزند
.دهند انجام سال آخر چهارشنبه
ياد زبانزنده از را چهارشنبهسوري درباره مفهوم صحيحترين اما
رايج سوري جشن هم باستان ايران در احتمالا:ميشنويم بهار مهرداد
زيرا.افزودهاند آن به اسلامي دوره از پس را چهارشنبه اما است ، بوده
در آتش برپايي.داشت را خود ويژه نامهاي اسلام از پيش در هفته روزهاي
تن از بدي و پژمردگي و سرما زدودن و جهان كردن گرم نوعي روز اين
اسلامي دوره در و نيست زرتشتي اصطلاحي چهارشنبهسوري ، ...است بوده
...است شده برساخته
به آتش بر ريختناسپند و غم و بلا رنج ، كردن دور براي كوزه شكستن
چهارشنبهسوري شب در كه مراسميبوده ديگر از زخم چشم رفع منظور
.است ميگرفته انجام
نبود غبار درپس تا است رفته خيابان و كوچه در آتشافروزي امروز
بانوان ويژه به مردم از برخي.قرارگيرد ديگرگوني دستخوش معرفتها
اينمراسم صحيح اجراي چگونگي به كافي آگاهي و نداشتنشناخت اثر در
درختان شاخههاي.ميكنند لخت را طبيعت ناآگاهانه و آگاهانه آيينها ، و
و ميآورند وارد درختان نورسته جوانههاي بر چند صدماتي و ميشكنند را
و هيجان با را زيبا رسم اين دارند قصد ترقه و باروت از بهرهجويي با
شهر در را ضايعاتي غيرمعقول رفتارهايي دنبال به و سازند همراه شور
شهر چهره ميزنندو دامن جاني خطرات وقوع به تنها نه كه ميآورند بوجود
را زيبا رسم اين استمرار موجباتعدم نوعي به بلكه ميسازند دگرگون را
.ميكنند فراهم
بيشتر البته و بيبضاعت افراد دور ، گذشتههاي شالاندازيدر
پشت بالاي آتشافروزي مراسم انجام از پس چهارشنبهسوري شب در جوانان
ميكردند آويزان شالي دريچهاي از و ميرفتند ثروتمندان خانههاي بام
در كيست ، به متعلق شال بدانند بيآنكه ميديدند ، را شال كه خانه اهل
شاخه تخممرغ ، سكه ، معمولا كه ميگذاشتند آن بر هديهاي توانشان حد
در بيشتر مراسم اين.ميبستند را شال بعد و بود قندي كله يا نبات
كردستان در ميگويند.است بوده معمول ايران غرب و غربي شمال مناطق
.ميخواندند هم تصنيفهايي و سرودها شالاندازي هنگام شالاندازان
در شالاندازي سرودههايش ، مراسم از يكي در شهريار ياداستاد زنده
.است كشيده تصوير به روانيتمام و زيبايي با را آذربايجان
تاريك هوا و يافت پايان آتشافروزي آنكه از ايستادنپس فالگوش
و ميكنند تداعي ذهن در را خود مرادهاي و آرزوها مردان و زنان شد ،
.ميشوند پنهان كناري و گوشه در ايستادن فالگوش براي
بعضيها:ششممينويسد دوره نوين پيام مجله در آزاد برهان ابراهيم
كه طوري به برخي و.ميايستند سرچهارراهها و كوچهها پس كوچه در
.ميكنند گوش رهگذرها سخنان به و ميشوند پنهان گوشهاي در نشوند ، ديده
اصطلاح به و فالگوشميايستادند و ميكردند نيت بخت ، دم دخترهاي
.ميگرفتند گفتوگويآنان در را پيامشان
گروهي كه صورت اين به.بود چهارشنبهسوري شب آيينهاي ديگر از قاشقزني
در به بشوند ، شناخته بيآنكه و برميداشتند را قاشقي و مسي باديه
.ميطلبيدند آجيل و خوراكي و ميكوبيدند مس بر قاشق و ميرفتند خانهها
در مخلوط صورت به شيرين و شور آجيل حتما كه بودند معتقد هم مردم
.بدهند قاشقزنها به تا باشند داشته خانه
بازيها.ميرود خاموشي به رو آتشها!چهارشنبهسوري آجيل افسانه
دوريكديگر خانواده افراد همه كه است آن وقت اينك.ميگيرد پايان
آن از آياتي و راميگشايند قرآن پدربزرگها و مادربزرگها.شوند جمع
سخن شيرين حافظ شيراز ، خواجه ديوان بر تفالي آن از پس.ميخوانند را
.ميزنند
از بسياري در جلاييداشت ، و رونق قصهگويي هنوز كه قديم روزگارهاي در
را اسفند سرماي داستانسرايي و باقصهگويي سالخوردگان روستاها ،
و قصهها محو نوروز ، رسيدن فرا از شادمانه كودكان و ميگفتند بدرود
.ميشدند افسانهها
.ميآوردند بهميانه را آجيل از لبريز سينيهايي مادران ميان ، اين در
خود با شايسته حكمتي و فلسفه نزدايرانيان ، در چهارشنبهسوري آجيل
.ميشود معطوف بدان انديشهاي كمتر كه پنهان رمزي رازو.داشت
بازار ازچهارشنبه را چهارشنبهسوري آجيل ايران ، نقاط بيشتر در
.است بوده ويژه مراسمي داراي آن وپخش كردن پاك خريد ، كه ميخريدند
خانم كدبانويي و قناعت نمايانگر آجيل جمعآوري نقاطايران ، برخي در
را محصولاتي سرما فصل رسيدن از پيش زنان كه صورت بدين است ، بوده خانه
هنگامي.ميكردند خشك زمستان براي را آنها و ميكردند نگهداري خانه در
براي را شده خشك ميوههاي و دانهها اين ميرسيدند ، نوروز آستانه به كه
.ميآوردند جمع ميان به چهارشنبهسوري شب
.است گرفته بهخود ديگر صورتي نيز ايرانيان رسم كهن اين اما ، امروز
صفا از و شده آميخته تجمل و باتفاخر مردم از برخي ميان در آن تهيه
و آجيل بهاي روزافزون افزايش سويي از.است دورمانده صميميت و
بسياري نوروزي سفره از را ديرينه رسم و سنت اين تا است رفته خشكبار
.برچيند خانوادهها از
چهارشنبهسوري از پس روز دو آرايرانيان ياد مرده ، زشمع آر ياد
مزار سرميروند قبور اهل زيارت به سال آخر شبجمعه در يعني
.ميدهند خيراتي و ميخوانند فاتحهاي درگذشتگان
به توجه.هست ودينها فرهنگها همه در مردگان به توجه اينكه واقعيت
آنان قهر و خشم باعث ارواح به وبيتوجهي آنان شادي موجب ارواح ،
.ميشود
ياد به:ميگويد كودكياش دوران از خاطرهاي باره اين در شيرازي آقاي
از كه سال آخر جمعه شب در بيبي مادرم بودم ، بچه كه وقتها آن دارم ،
ببر:ميگفت و ميداد من به و ميپخت حلوايي ميگشت ، باز قبور اهل زيارت
و ميآيند ارواح:ميگفت چه؟ براي بيبي ، :ميگفتم.بگذار پشتبام روي و
.ميخورند
حلواست؟ اينجا كه ميفهمند كجا از آخر:ميگفتم
چشمان به خواب بهصبح تا شب آن خلاصه.ميشوند سير آن بوي از:ميگفت
.نميآمد ما
مجرد هاله