چهارم ، شماره 1219 مارس 1997 ، سال اسفند 1375 ، 16 يكشنبه 26
|
|
بيگناهي دوران از نارسا فريادي نمايش نقد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
سالن شهر ، تئاتر:اجرا محل صادقي قطبالدين:كارگردان و نويسنده
چهارسو
درآيد هنر صورت استبه قرار كه آنجا بودنش ، كامل همه با واقعيت
و بيايد چشم به دادنش تغيير و بودن تغييرپذير تا كند تغيير بايد
ببيند را جهان ديگري دريچه از تا آورد دست به را امكان اين تماشاگر
نزديكتر هم به انسانها طريق اين از و كند درك هم را ديگران زندگي و
.شوند
خاطرات فقط كه نسلي.ميكند روبهرو نسل سه با را ما بيگناهي دوران
ميشوند ، ظاهر ما بر اشباح شكل به و است مانده جاي بر آنها دردمندي
از دوري عزيزانو دادن دست از رنجآور و تلخ خاطرات پس در كه نسلي
تنها و كردهاند محبوس چهارديواري در را خود رفتگان ، ياد با و آنها
كهتشنه حاضر نسل بالاخره و ميدهد آرامش آنها به استكه خاطرات تداعي
شاهد نيز خود و است ازخود قبل نسل پرستاري و حفظ و گذشته از دانستن
.بودهاست گوناگون فجايع
را او و اوست كنار در-نامروناك به -زني پرستار عنوان به كژال
خاطرات در كه نامي ديگري ، نام با را دختر اماروناك !مينامد دايه
.كاني:ميزند صدا اوست
بزن حرف ميخواهمبدانم ، دانستنم ، تشنه من:ميزند فرياد كژال
سال دوازده از...بگو تبعيد از برام...گوشم سراپا من بزن حرف دايه ،
...بعدشبگو
ميدهد تن او سوي از ناملايمتي هر به شناختنروناك و دانستن براي او
ميكند ، سير گذشتهاش خاطرات در دختر با ارتباطي هيچ بدون وروناك
بخت خانه به كه جواني دختر ميزند ، صدا را مادرش و ميشود كودكي
...و ميكند ناله فرزندش و دادنشوهر دست از غم در كه مادري ميرود ،
خاطرات نقل به مادرنيز و ميشود ظاهر نيز مادر شبح او خاطرات در
.دربهدريميگويد و جنگ از گذشتهاش
نسل سه نمايندگان بيارتباطيبين نوعي ميخورد چشم به نمايش در آنچه
خواهان و ميگويند سخن مشتركي درد از آنها همه كه حالي در است
قادر مكان يك در زنده انسان دو عنوان به وروناك كژال.ارتباطند
است شده غرق خود عالم در اگرروناك.نيستند ارتباط برقراري به
حرف برايش ميخواهد دايه از مصرانه خود او است ارتباط خواهان كژال
ادا هم سر پشت را ديالوگهايش و نميماند او گفتن سخن منتظر اما بزند
!است بازيهابوده در ارتباط عدم نوع اين ايجاد در عمدي شايد.ميكند
و باشد داشته وجود ارتباط نوعي بايد نيز بيارتباطي در اما
نقشخود قالب در بازيگر.برود دست از نبايد لحنها و ژستها طبيعينمايي
جملهها.كند ايجاد بايد نمايشنامههست در امكانش كه را مناسباتي همه
انجام لذتبخشتريننحو به را ژستها و آورد بيان به راحتترينصورت به را
ميشود حاصل تصنيعي چنين از كه وژستهايي زن دو لحن و حركت تصنيع.دهد
عملهاي و رودخانهوارعكسالعملها يكپارچگي (..ترحم ، غرور ، مثلاترس ، )
نمايش در كه است اين.است كرده بدل نمادبيروح رشته يك به را آنها
انسانها از رفتارهايناملموسي نمايش و انتزاعي يكسره علامتهايي خطيبا
.است آمده وجود به
اطلاعاتي سلسله فقط.نميدهد روي تحولي و تغيير هيچ نمايش جريان در
و ناله و فرياد و طولاني ديالوگهاي درقالب كه گذشته وقايع از است
بلكه پيشنميروند مستقيم خط بر امروزي فاجعههاي.مييابد زاريتجسم
عوض مرحله هر در قهرمانها و ميآيند در بحراني دايرههايي صورت به
كه سالهايي در صادقي قطبالدين دكتر.تحولند و تغيير قابل و ميشوند
بيگناهي امادوران است داشته صحنه روي بر مستمري فعاليتهاي گذشت
و است نكرده جمع خود در را وي دستاوردهاي مجموعه كه است كاري
.ميگذارد نمايش به را كرد مردم دردمندي نمايش از ضعيف مجموعهاي
احمديفرد سهيلا