چهارم ، شماره 1220 مارس 1997 ، سال اسفند 1375 ، 17 دوشنبه 27
|
|
كنيم قسمت زلزلهزدگان با را عيد
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
اردبيل زلزله از واقعي ماجراي يك
به كلاسها ميخواهنداز بچهها و ميآيد زلزله وقتي ميگويد خواهرم
...بعضيها كنند فرار حياط طرف
:اشاره
شاد و آدميراضي وجدان كه است هنگامي زندگي شاد لحظات نابترين
.باشد
براثر انسانهايي تو از دورتر نهچندان فاصلهاي در ميبيني كه هنگامي
در نقشي تو هستي ، مطمئن كه هرچند ميبرند ، بسر اشك و غم در حادثه يك
كني او به كمكي ميتواني ميداني كه هنگامي تا اما نداشتهاي ، مصيبت آن
با كه آنلحظه در و ميشود سائيده روحت بر سوهان همچون عذابي غمييا
بستر كه ميگيرد فرا را تو ميشتابي ، آرامش سويش به اندك هرچند كمكي
است عيد اكنونميسازد بارور را قلبت اعماق شاديدر رويش سبز
!اردبيل وزلزلهزدگان
قهوهاي.خريده ، ميپوشم عيدم براي پدر كه را نويي شلوار و كت -1
را فكرم پدرم هم باز.بودم كهدنبالش است رنگي همان دقيقا روشن ،
.ميرسد خداحافظي وقت !كيلومتري فاصلهاي 850 از اينبار اما ;خواند
امانم سرما.ميگيرد سنگيني برف.ميكنم ترك نوروز تا را خانوادهام
تهران اينجا كه بود رفته يادم.دارم تن بر پالتو كه چند هر نميدهد ،
كه زمستاني.دارد زمستان ماه هميشه 65 خراسان شمال.نيست گرمازده
...زلزله ;بود ناخوشايند سخت امسال
سوژهاي او از.ميآيد اجتماعي بخش دبير.نشستهام تحريريه دفتر در -2
و...نوروز:ميدهد پاسخ و ميآورد لب به لبخندي.گزارش براي ميخواهم
كه ببين و مردم ميان برو.بهتر اين از سوژهاي چه.عيد شب خريدهاي
را ايام اين در مغازهها فضاي.دارند هوايي و حال چه خريد هنگام
.روز مثل است ، روشن برايم چيز همه...كن ترسيم
...نميدانم چرا؟است گرفته دلم ميكنم حس ;افتاده جانم به دلشوره -3
جادويي جعبه وزوز.ميكنم زمزمه لب زير را تطمئنالقلوب ذكرالله الابه
هنوزدارم.ميشود ساعت 9 اخبار پخش موقع حالاشكسته را اتاق سكوت
دو اما نيست ، بهتلويزيون حواسم.ميكنم زمزمه لب زير را آيه همان
با و ميگيرد را من خبر تيتر.ميخورد بهگوشم واردبيل كلمهزلزله
شديدي زلزلهنسبتا از خبر بد پيك.ميشوم آن مشروح پخش اضطرابمنتظر
ياد.آمدهاند هم به دامنهسبلان در زمين و زمين.ميگويد اردبيل در
...ميكوبد قلبم توي سهند
آن.زد زنگ تلفن.بودم نشسته ميزم ، پشت تحريريه ، دفتر در روز يك -4
خود سوي به را من داشت ، تعلق سهندنامي به كه مهرباني صداي خط ، طرف
داشته همكاري روزنامه با خبرنگار عنوان به دارد دوست كه گفت.كشيد
به شد منتهي روزنامه با او دوستيكردم استقبال خواستش در ازباشد
ملهم لهجهاي با اردبيل از او.شد ما رابط تلفن سيم يكمن با رفاقت
صبور سنگ شدم تهران در هم من.ميكرد درددل برايم آذري شيرين زبان از
...بود حرفهايمان نقل سينما ، خصوص به هنر ، .او
را صدايم تا.برميدارد را گوشي.ميگيرم را سهند منزل شماره -5
.ميخورم يكه.ميخندد ميشنود ،
...زندهام هنوزنخور غصه نه ، -
نيفتاده اتفاقي هيچ انگار.ميدهد ادامه حرفهايش به خنده همان با و
.است
!ميگذرد؟ خوش تو به قدر اين يعني -
.است خبر جاچه اين بداني اگر.نباشي نگران تو تا ميخندم نه ، -
.ميزند حرف چشمديده ، به كه مجروحين و كشتهها خرابهها ، از تلخي با
...ناگهان
...ميآيد زلزله دارد كه اين مثل ببخشيد ، -
است صداهايي...جرينگ...جرينگ.نكرده قطع را تلفن اما.ميرود و
به دارند ، منزل در كه را چه آن هر صدايلرزشميخورد گوشم به كه
اما...شده زلزله هم تهران در كه ميكنم فكر لحظاتي برايميشنوم وضوح
شايد دهشتناك اينوضعيت.ميلرزد دستم در دارد كه است گوشي اين نه ،
دوباره سهند.ميشود تند قلبم ضربان.پيداميكند ادامه ثانيه سي حدود
:خطميآيد پشت
...نميداني اما.گذشت خير به -
.شنيدم را زلزله صداي خودم.بگويي چيزي نيست لازم -
...ميكند باور را حرفم سختي به سهند
در رقابت.موجميزند اطرافش خيابانهاي و وليعصر ميدان در جمعيت -6
با يك هر مغازهداران.كاهش وقيمتها يافته افزايش بازاريان ميان
:ميكشانند خود طرف به را عيد شب خريداران وعدهاي ، و ترفند
تومان تا 9000 تومان رقم ، 990 همه لباس ، -
تا 5000تومان تومان تيشرتها 550 بهترين نخريد ، گران -
...تومان بلوزها 2000 بهترين گرانفروشي ، با مبارزه -
خون فروشندگان ، از بعضي.ميدهند تشكيل خانمها را مشتريان اعظم بخش
...شدهاند دل به
مقطوع كهقيمتها نوشتهايم ويترين روي..!ميزنيد؟ چانه قدر چه -
.است
به چشممميافتد ميان ، اين در.كنم صحبت چه از و كه با ماندهام
...اردبيل استان بهزلزلهزدگان كمك:شده نوشته آن پشت كه چادري
كرده حفظ را هنوزروحيهاش.ميزنم زنگ سهند منزل به دوباره شب -7
:دارد پردرد دلي اما.است
را ترمدبيرستانش پايان امتحانات روزها اين كه سولماز خواهرم -
به كلاسها از ميخواهند وبچهها ميآيد زلزله وقتي كه ميگويد ميدهد ،
...ميمانند پا و دست زير بعضا كنند ، فرار حياط طرف
ازمصائب ناچيز گوشهاي فقط اين كه ميدهد ادامه بغض با او
برف.ندارند گنجايش شهرديگر اين سردخانه و بيمارستان.اردبيليهاست
...قوز بالاي استقوز شده ميان اين در هم
برگرديد افتاد ، دوباره آسياب از كه آبها...نميآييد تهران به چرا -
!اردبيل
رها فلاكتبار وضع همين با را آنها ميشوند؟ چه همشهريانم بقيه پس -
!كنم؟
حرم به بازارچهمنتهي.عبدالعظيم حضرت زيارت به شهرري آمدهام -8
آورده فراهم شهريها جنوب مجاليبراي جمعه عصر.نيست انداختن سوزن جاي
خريدارانه چندان نگاههاخريد احيانا وهم كنند زيارت هم تا
در كه همينطور.شدهام سبك ميكنم احساس ميشود ، تمام كه زيارت...نيست
ناگهان.ميكنم فكر بهگزارشم نشستهام ، راهآهن -شهرري خط اتوبوس
.ميشود زده ذهنم در جرقهاي
به كنم تبديل سهندرا با گذشتهام روز چند تماسهاي كه است طور چه -
!گزارش؟ يك
ماجرا يك صورت رابه گزارش تا ميگذارم قرار خودم با ترتيب اين به و
چندان نه مشكلي ميان ، اين در.نهخيالي و واقعي ماجرايي.آورم در
:ميآيد پيش كوچك
!كنم؟ تمامش چگونه -
شماره آخرشب ، .شوم جويا مورد اين در را سهند نظر ميگيرم تصميم
.برنميدارد را كسيگوشي.ميزند آزاد بوق.ميگيرم را منزلش
نباشند ، منزل خودشاندر اگر شب ، موقع اينباشم گرفته اشتباهي نكند -
آزاد بوق هم باز ميگيرم ، رامجددا شماره..هست حتما مستاجرشان
...ميزند
جلاليان حسن