پنجم ، شماره 1222 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 5 شنبه 16
|
|
ميشود منتهي سكوت به كه تجربهاي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
آريا گالري در نقاشي نمايشگاه برپايي از گزارشي
گرفتن قرار نشانهها محدوديت فراداد؟ گوش درون نداي به ميتوان چگونه
بحث اماميسازد ممكن را عناصر همنشيني قابليتهاي كوچكترين ساحت در
به نميداند اثر معناي دريافت قلمرو در كه ميكشد پيش را بينندهاي از
هنر با ديداري عادتهاي ناسازگاري از روشن مفهومي اين كند ، تكيه چه
.است امروز
نمايشگاه.ميشكند هم در را ديداري عادتهاي اين حكيم وحيد نقاشي آثار
.شد برپا تهران گالريهاي از يكي در پيش چندي آثار اين
ايجاد را خاصي بافت كه است شده تشكيل عمودي و افقي خطوطي از وي آثار
.است نزديك وجاجيم گليم ساده نقوش و خطوط به بافت اينميكنند
و گرفته اصفهان زيباي هنرهاي هنرستان از را خود ديپلم حكيم وحيد
زبان دانشجوي حاضر حال در وي.است بوده گليم و فرش اوطراحي گرايش
.است اسلامي آزاد فرانسهدانشگاه ادبيات و
نوع يك و نميشود ديده خاصي كمپوزيسيون نوع هيچ او كارهاي در
وقتي:ميگويد او ميخورد ، چشم به كارها تمام در تكرار و يكنواختي
خود كه ميشود سبب تكرار اين ميشود ، تكرار مدام طور به خط چون نمادي
ممكن كه آنجا تا كارها نوع دراين.ذكر گفتن مانند شود فراموش چيز آن
داراي شود اضافه كار به كه فرم هر چونميشوند حذف نمادها تمام است
دريافتي كارها اين كه صورتي در.بود خواهد نمادين كاركردهاي نوعي
ندارد ، ارتباط آشنايي دلالت يا فرم هيچ به و اثر وجودي ساحت از است
و ميشود حذف كارها اين در هم موضوع.نماد نه است دريافت همان تنها
ميتوانيم بگيريم نظر در كارها اينگونه براي كلي موضوع بخواهيم اگر
.بدانيم لحظه يك تجلي آنرا
به طراحي با را كارم سال 1369 از:ميگويد كارهايش روند مورد در وي
دركارهايم آشنا فضاهاي و هنرستان تجربيات از و كردم جديآغاز صورت
و رسيدم انتزاعيتري و تخيلي فضاهاي سال 1372به از ميكردم استفاده
.يافتند ذهني كاملا فضايي كارها اين كمكم
راه سر بر است مانعي آشنا دلالتهاي:ميگويد كارهايش توضيح در او
توانايي كه ندايي فرادهد ، گوش درون نداي به كهميخواهد هنرمندي
كه جايي ميدهد قرار ساحتبيذهني در را هنرمند و مخاطب آن شنيدن
آوردني ، ياد به چيز هر غيبت.نمييابد آوردن ياد به خور در را چيزي
خاطر هنربه امروز هنر زيرا ميشود گشوده استعلا به كه است راهي
امروز هنرمند باوردارد بودن از ديگري شيوه به نياز و است نياوردن
آن تا بگيرد فاصله زندگي از او كه ميشود باعث تغييرپذير واقعيت به
دنبالشيوه به بلكه نيست جهان معناي كشف پي در او.ببيند دقيقتر را
جدا بيرون جهان از را خويش اثر جهان كه است دليل همين به و است ديدن
از كه زماني ميشود جهان به تبديل خود خود ، جهان در هنرمند.ميسازد
منتهي سكوت به كه است تجربهاي همان اين و شود آزاد هنر تحميلهاي
.ميشود
فراموشي نوعي به واقع در ميشود مطرح حكيم وحيد كارهاي در كه سكوتي
شده مطرح شناسي زيبايي متفاوت بحثهاي هنر تاريخ طول در.ميشود اطلاق
در را هنرمند بايد اثر پيام دريافت براي بودند معتقد زماني.است
از هنري چيز يك بنيان كه شد مطرح بحث اين بعدهاشناخت موقعيتش
را هنرمند آن ، شناخت براي بايد پسميگيرد سرچشمه هنرمند ناخودآگاه
نظر مد را اجزاء بين مناسبات كه بودند فرماليستها سپس.كرد بررسي
هم اين كه رسيدند نتيجه اين به زيباييشناسان سير اين در اما.داشتند
بررسي مورد كار صوري يا موضوعي مناسبات كه هنگامي و نيست راهگشا
هنرمند نه آن از پس.ميرود ياد از اثر ، در نهفته جادوي ميگيرد ، قرار
به اثر پيام دريافت و كردند مطرح را تاويل بحث و متن ونه بود مهم
هنرمند و هنري اثر بين غياب بعدهادريدا.شد گذاشته مخاطب خود عهده
مطرح حكيم كارهاي در آنچه.ميزند دامن بحث اين به و ميكند مطرح را
امروز هنر در اثري و ديدگاه چنين جايگاه درباره وي.است تاويل است
تنگاتنگ ارتباطي نظري ، زيباييشناسي و فلسفه با امروز هنر:ميگويد
تجربه امااست مطرح آن شهودي ساحت كارها اينگونه در گرچه.دارد
حقيقي و صحيح جايگاه در هنرمند اگر و است اهميت حائز هم دوران هنري
تاثير (است تغيير حال در كه) زمان انرژي از مسلما بگيرد ، قرار خود
.برميگردد دورانم فلسفه به نيز من كار فلسفه.گرفت خواهد
كه است اين كرد آثار اينگونه مخاطب به ميتوان كه كمكي مهمترين
به باشند ، نداشته كار در اجرايي كاركرد و توضيحي هيچگونه انتظار
است ديداري آشناي نظام اين زدودن.باشند نداشته فرضي پيش هيچ عبارتي
غيب اينگونه در معنايي و حقيقت ميكند ، امكانپذير را غياب لذت كه
خود تجسمي اثر يك بنيادي عناصر.است بيمعنايي نوعي خود كه دارد وجود
سخن به را آنها ميتوان كردنشان جابجا با كه است زنده موجود يك
به نميگيرد ، قرار موضوع خدمت در نمادي هيچ كارها اينگونه در.واداشت
.برسد بيواسطگي حداكثر به است كرده سعي وي عبارتي
سئوالي است ، نزديك مربع به گرفته نظر در كارهايش براي حكيم كه كادري
كادرهايي چنين در معمولا كارها نوع اين چرا است اين مطرحميشود كه
وجود ارتباطي آثار اين فلسفه و كادر نوع اين آيابين و ميگيرند جا
وجود اثر اين عنصر دو بين جانشيني و همنشيني نوعي:ميگويد وي دارد؟
وجود كادرها جور اين با بافت جنس اين بين همنشيني عبارتي به دارد ،
اين اما هستند نمادين معنايي داراي دو هر وعمودي افقي بومهاي.دارد
كامل مربع.هستند خنثي و ندارند شده فرض پيش از معنايي كادرها نوع
بين جزئي اختلاف منظور همين به بردارد ، در را ايراداتي بصري نظر از
.ميشود گرفته درنظر ضلع دو
گرفته كمك كاسترمن سرودهژاك شعري از كارش بيان براي نقاش اين
:است
ميشود ، منتهي سكوت به كه دارد وجود تجربهاي
.ميكند حس را زندگي يگانگي آدمي آن در كه سكوتي