پنجم ، شماره 1223 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 6 يكشنبه 17
|
|
ميشود؟ آغاز كي از مرد و زن بين تبعيض
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
بگيرند ياد را وسوزندوزي خياطي نميكنند قبول هرگز اينجا در پسرها
ميدانند خود دونشان را كار اين آنها
و نگهدارد خانه گوشه در را زن كه داشت سعادت تاريخ طول در مرد
را او نقش و كرده رفتار سه يا دو درجه همچونشهروند او با پيوسته
است كرده محدود فرزندان زادوولد و تمايلات برآوردن به
ثمره اين و باشد داشته بزرگتري نقش شد موفق جاها بسياري در زن
يا و امكانات عدم و ضعف نتيجه احتمالا يا اوست اراده و توان و شخصيت
است بوده زن به مرد حد از بيش اتكاي يا بودن بياراده
آغازميشود؟ كودكي از مرد و زن ميان تبعيض آيا
را آن مختلف جنبههاي بايد و دارد توضيح و شرح به نياز مساله اين
در هيچچيز.بازشناسد را خود حقوق و وظيفه طرف ، هر تا كرد بررسي
ديدگاه رد و خود ديدگاه تحميل و استبداد و چيرگي از بدتر جهان ،
.نيست - انديشه و منطق بدون -ديگران
و دارد نگه خانه گوشه در را زن كه داشت عادت تاريخ طول در مرد
به را نقشش و كرده رفتار سه يا دو درجه همچونشهروند زن با پيوسته
و پيش زن.است كرده محدود فرزندان ترتيب و زادوولد و تمايلات برآوردن
چه آن هرگز و است اوامر مطيع كه باشد اميني نوكر بايد هرچيز از بيش
و مسايل اين قبول به گذشته در زن.نكند رد ميگويند ، او به كه را
فرو تسليم سر برابرارباب در او.بود كرده عادت آنها از تبعيت
از راه اين در و سازد خشنود را وي كه بود اين غمش و هم همه و ميآورد
مخالفت يا شود ملول يا دلتنگ نداشت حق زن.نميكرد دريغ كوششي هيچ
به مرد از پس كه است آفريدهاي عملا كه ميكرد اعتراف و اقرار وي.كند
چيزي آن سدهها طي زن شعار.نيست وي دنده از بيش چيزي و آمده دنيا
كار مرغ آن ، در كه خانهاي:است آن گوياي ژاپني حكمت اين كه است
و خروس كار دقيقا بپرسد كسي كه بيآنميشود ويران بكند را خروس
و بخرامد و بگردد ول برسر ، تاج بايد فقط خروس آيا چيست؟ مرغ وظيفه
آن روي و بگذارد تخم بايد مرغ كه حالي در بخواند ، آواز بامداد هر
بپردازد؟ جوجهها تيمار به آن از پس و بخوابد
ظهور با بشريت اما بودهاست قانع نقش اين به طولاني قرنهاي طي زن
مخالف كنند ، تحميل مردان بر را خود نوعي توانستندبه كه زناني
كه بودند زناني دريمن ، بلقيس و عراق در سميراميس.است نبوده
بسنده خانهها درون در بودن محصور به و نهادند برسر فرمانروايي ديهيم
بيگمان.كردند حكومت و گشودند پر وسيعتر جهاني سوي به بلكه نكردند
در آنان نفوذ و حاكميت تا شد باعث حكومت تخت و تاج به آنان دستيابي
و همسر بر سان بدين و نباشد خانه از خارج در آن همانند از كمتر خانه
.يافتند سلطه خود فرزند
نقشبزرگتري شد موفق آنجا و اينجا در زن زودهنگامبيگمان ، تبعيض
احتمالا يا اوست اراده و وتوان شخصيت ثمره اين ، و باشد داشته
به مرد حد از بيش اتكاي يا بودن بياراده يا امكانات عدم و ضعف نتيجه
به طرف دو باور اثر بر كار اين كه نميكنيم فكر ما ولي.است بوده زن
ناگزير به كند ، عمل خود وظايف به زن كه وقتي تا كه باشد مقوله اين
در زن كه بود چنان وضع.ببرد بهره خود بينقص و كامل حقوق از بايد
وي از پس و كند ميل تا ميكرد عرضه را او خوراك حتي و بود مرد خدمت
اما ميگذاشت برجاي برايشان كمي چيز مرد گاهي.بخورند فرزندانش و خود
نيز وي دختر و داشت مادرش از را تربيت اين زن.بود راضي و قانع زن
و داشت ادامه قرنها و بود طبيعي وضع اين.ميشد تربيت نحو همين به
عدم يا زن زيبايي سبب به نقض اين گاهي.ميرفت شمار به بدعت آن نقض
.ميگرفت صورت نفس به اعتماد يا مرد برابر در تمكين
مرد و ميپزد زن كه ميگويد ما به امروز به تا آموزشي كتابهاي
مرد و ميبينيم آشپزخانه در را زن اينكتابها در همچنين.مينويسد
.تحرير ميز راپشت
كارش كه كردم ديدار كشورعرب يك در تربيتي موسسه يك از بار يك
آنان سرپرست و بردند اتاقي به مرا.بود پسر و پيشاهنگاندختر تربيت
:گفت من به افتخار با
.ميدهيم ياد دوزي وسوزن گلدوزي و خياطي دختران به اينجا در ما ، -
چي؟ پسرها:پرسيدم او از آرامي به
:گفت و نگريست من به تعجب با مرد آن
خياطيبياموزيم؟ هم پسران به كه ميخواهيد آيا -
خواستم كمك هتل گارسن واز شد كنده دكمهام امروز صبح... نه؟ چرا -
ميگرفتم ياد را كار اين كودكي در اگر.برايمبدوزد را آن تا
.بكنم را كار اين خودم ميتوانستم
را سوزندوزي و خياطي قبولنميكنند هرگز اينجا در پسرها:گفت مرد آن
.ميدانند خود شان دون را كار اين آنها.بگيرند ياد
خواهش.ميشود آغاز هميناينجا از دختر و پسر ميان تبعيضنژادي:گفتم
.خودتانبياييد به ميكنم
.است غيرممكن:گفت شديدي لحن با وي
ذهنها در را تبعيض اين آغاز ، همان از كه كردم درك آنجا در من
دختران و دارند را خود خاص چيزهاي پسران ، كه ميشويم معتقد و ميكاريم
بدون جنس دو هر بايد كه ضروري كارهاي از پسران همچنين ديگر چيزهاي
زنان لباسدوزي ، و آشپزي عرصه در.ميجويند دوري دهند ، انجام تبعيض
خانه ، از بيرون در اما ميدهند انجام خانهها درون در را كارها اين
.مردند بلكه نيستند زن لباس دوزندگان و طراحان و آشپزها مشهورترين
مقوله در نيست آن شايسته آيا نيست ، تامل سزاوار عجيب امر اين آيا
نيست كار پز ، و پخت انگار.كنيم نظر تجديد مينويسد مرد و ميپزد زن
به كارگاه در را علمياش تجربههاي يا بنشيند ميز پشت نميتواند زن و
در اكنون و است نبوده حاكم و ملكه گذشته در زن گويي و گيرد كار
قانون ما نزد اما.نيست نخستوزير (اسلامي دو هر) تركيه و پاكستان
براي كه آمريكايي زن نويسنده يك.است مينويسد مرد و ميپزد همانزن
:ميگويد مينويسد كودكان
قهوه فنجان يك و ميكند راباز در هرازگاهي ، دفترش ، در همسرم -
.ميشود برآورده بهسرعت كه ميخواهد
و آمادهمييابد و پخته را غذا بيرونميآيد ، اتاقش از ناهار هنگام
كار سپس.كند تااستراحت ميگردد باز اتاقش آنگاهبه.ميكند تناول
او كسرهمچون و بيكم نيز من:خودميگويم با.ميكند آغاز خودرا
من با خانه دركارهاي چرا پس بودهام ، هم وموفق هستم نويسنده يك
من كه چه آن.داشت شگفتيوا به مرا زن اين گفتههاي.نميكند همكاري
و مثبت طور به خانه كارهاي در آمريكايي مرد كه بود آن بودم ديده
:گفت خنده با گفتم او به را اين كه هنگاميميكند مشاركت كامل
هر دارد حق اما ميكند كمك داوطلبانه طور به گاهي...نكنيد باور -
.نكند هم را كار اين بخواهد وقت
جارو يازن مينويسد مرد و ميپزد نيززن آمريكا در كه كردم تعجب
گردهماييها در مرد و درستميكند چاي يازن مردتاليف و ميكند
.ميشود حاضر
انسانياست خواسته يك برابري
:پرسيدم آفريقايجنوبي سفيدپوست مورتوننويسنده دكتر خانم از وقتي
سياه نويسنده خانم يك وآيا يابي دست نوبل جايزه توانستيبه چگونه
يابد؟ آندست به ميتوانست پوست يارنگين
دستم هنگامكودكي به مادرم كه اين آن و;ساده دليل يك به.نه:گفت
گمان بي بودم دختربچهسياهي اگر.برد بهكتابخانه و گرفت را
و ميانسياه نژادي تبعيض.كنم رابيان افكارم آزادانه نميتوانستم
سالن وارد وقتي.بود آورده پديد را تبعيض بيشمارياز شكلهاي سفيد ،
مگر بود چنين نيز فيلمها خود در.بودند سفيدپوست همه ميشدم سينما
.است تبعيض احساس راه آغاز كودكي ، لذا.بودند سياه كه خدمتكارها
سياه دختر يك از كه ميكردند منتلقين به كودكي سن از:افزود وي
را تفاوت اين شخصا من كه حالي در برترم ، و متفاوت سالم و همسن
نكوهش در بردم پي امر اين به كه هنگام همان از لذا.نميكردم احساس
باز رويم به را نوبل راه موضوع ، اين.كردم بلند را صدايم تبعيض اين
زنداني ميدادم ، نشان همراهي جامعهام و خانواده با اگر اما.كرد
و عاطفي عقلي ، فكري ، رد بر من اصرار.ميشدم آن بلاهاي و نژادپرستي
سياه ميان كامل برابري تا داد را امكان اين من به نژادپرستي احساسي
از اين.كنم احساس را قوي و ضعيف و فقير و غني پسر ، و دختر سفيد ، و
استوار عيني بنيادهاي بر بلكه نيست رمانتيك برابري نوع يك من نظر
.است
آن نژادپرستياز طرفداران اما كردهام ، بيان آثارم در را اين من
ديگران با ادبياتم كه گفتهاند مردم لذا.مياننياوردهاند به سخني
.دارد وجود كهفرقي كردهاند تاكيد و دارد تفاوت
جايزه سفيدپوستآفريقايي خانم با نشستطولانيمان طي كه آن جالب
نويسنده زن نشناختن بهرسميت از نشان پاسخهايش در متوجهشديم نوبل
.دارد وجود مرد و زن برابري ياعدم
:گفت صحبتهايش طي وي
از مرا امرتوان اين.كنم صحبت دربارهآثارم نيستم مايل كلا من -
از را شوهرم من حتي.ميكشد من در را نوشتن شوق شورو و ميبرد ميان
.نميكنم خبر كهمينويسم چيزي
:گفت خانم آن صحبتهاي پي در بود نشسته كنارم در كه نويسندهاي مرد
نميكردم فكر هرگز.است آدمبيخودي كهشوهرت است آن معنايش اين -
دربارهنظر نميتوانستم و باشد اينحد تا كهديكتاتوريخانوادگي
و ميكنم ساكتش دست اشاره با.بمانم ساكت عقبماندهام همكارواقعا
:ميپرسم
نه:گفت(مردانه) لحني با ميدهي؟ همسرتنشان به را آثارت آيا -
بايدانديشههاي شوهر و مينويسد مرد و ميپزد ويزن نظر به.هرگز
آري.باشد داشته زيرنظر يافته ، دست نوبل بهجايزه كه را همسرش
آن ميرسيد ، حد اين به مرد قدرت كه بود طوري خانه آن بر مسلط جو اگر
رسد چه بگيرد محلي جايزه يك حتي كه بود محال و نميشد نويسنده خانم
.جهاني به
به ساعت نفسهايشرا شماره و افكار همسركسي ، اگر برخي ديدگاه از
.ميشود تلقي نگويدبيخود باز شوهرش براي ساعت
نميتواندنويسنده خود تفكر اين با هستيمكه نويسندهاي برابر در ما
و كوچك هرنكته اگر ميكند تصور زيرا همنيست انسان بلكه باشد
آدم نگيرد نظر زير را همسرش نويسندگي كار آنميان از و بزرگي
.باشد وي تخصص از دور به كار اين اگر حتي است ، بيخودي
شرقي جوامع رادر نوع اين از مورد صدها كودكانما براي درسي
سال چند وي.نميكنم رافراموش كودكم حالت گاه منهيچ.ميبينيم
من از ميكنم درست چاي دارم كه ديد و شد آشپزخانه وارد وقتي پيش
:پرسيد
آشپزخانهشديد؟ وارد چي براي شما -
.اينجاهستم چه براي كه ميبيني -
تعجب اينحرف از.نميشوند واردآشپزخانه مردها:گفت قاطعيت با
:گفتم خنده با و كردم
و منآشپزخانهميپزد در را ما فرج ، غذاي كهاوستا ميبيني شما -
اينجا به كمتر همه از وخواهرت مادر و هستيم درآشپزخانه نيز تو
را مينويسد مرد و ميپزد مقولهزن وي كه است ديرزماني.ميآيند
هم و بنويسند هم قادرند شوهر هم و زن هم دو هر زيرا نميپذيرد
يا داستان يا درسي كتابهاي طريق از نبايد را فوق مقوله لذا.بپزند
.كنيم غرس ذهنها در شنيداري و ديداري رسانههاي
خارجي رسانههاي واحد:ترجمه
كويتيالعربي مجله:منبع