پنجم ، شماره 1225 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 8 سهشنبه 19
|
|
متوسط طبقه و سياسي توسعه
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
: اشاره
بحث محل تفصيل به غرب فرهنگ در كه متوسط طبقه و دمكراسي ميان ارتباط
اقبال مباحث دست اين به كه ما جامعه فعلي فضاي در است ، بوده نقد و
در كه مباحثي ادامه درميآيد نظر به بسط و شرح محتاج است ، نموده
اين كرديم ، ارائه سياسي توسعه و بابدمكراسي در گذشته سال انتهاي
طبقه و سياسي توسعه ميان توضيحربط در است مقدمهاي و كوتاه اشارهاي
متوسط
مقالات سرويس
مرديها مرتضي سيد دكتر
موقعيت تعيينكننده عنوان به آن به تعلق اظهار و سه تعبيرطبقه
ساختار ترسيمكننده و روابط شكل و توانائي حدود توصيفگر و اجتماعي
ديرآشنا امري جامعه از عمدهاي بخش ميان در هويت ، اصلي خطوط و كلي
آموزش سطوح پائينترين از كه كساني ميان در حتي تعبير اين رواجاست
يك موضع در گاه و است ، ملاحظهايبرخوردار قابل تواتر از نيز محرومند
از عموما كه است سئوالاتگونهگون از بسياري گشاي مشكل كليدي ، پاسخ
دو باب در اما.ميپرسند جامعه پائين لايههاي اجتماعي نابساماني علل
تعبيري چنين حاليكه در.نميشود يافت عامه فرهنگ در سخني ديگر طبقه
بايد هم طبقهديگر دو از كم دست كه نكته اين به را كس هر ذهن ميبايست
.يك طبقه و دو طبقه شود ، رهنمون گرفت ، سراغ
اين در.دارد عام شهرت باستان ايران در طبقات گانه سه تقسيم
حريم كه زرتشتي موبدان و نجيبزادگان و اشراف سلطاني ، سراي چشمانداز
را يكم طبقه بودند ، محسوب سلطان ملكوتي فروغ يا ايزدي فره
طبقه كارمندان ، و دبيران لشكر ، سران ملكداران ، تجار ، ميساختند ،
و خردهپا كسبه كشاورزان ، كه اجتماع باقي ميدادند ، تشكيل را متوسط
قرار سوم طبقه در بودند متكديان و بيكاران و پست خدمات متوليان
در و (چين و هند)خاور در تفاوت قدري با تقسيم ، همين نظير.ميگرفتند
تشكيل را اجتماعي طبقات ساختار و داشت وجود نيز (روم و يونان) باختر
.ميداد
ساخت از هرگز جامعه تركيب و شد حفظ قرون و اعصار طول در ساختار اين
بپاي پا و تدريج به كه است اين در عمده تفاوت.نماند تهي طبقاتي
گريز و ارثي و ذاتي و خداداد امور از طبقاتي پشتوانههايتعلق تمدن ،
به.داد جهت تغيير زوالپذير و اتفاقي ، اكتسابي امور سمت به ناپذير
و آسماني برگزيدگي خانوادگي ، خوني ، اصالت نجابت چون مواردي ترتيب اين
خود فراگير و مقبوليت و مبانينظري شدگي نفرين و ذاتي پستي عكس به يا
در كم دست عامه ، درميان رقيقتري نحو به عملا گرچه و نهاد فرو را
محدودي ، ميانگروههاي در گاه و كرد حفظ را خود حضور آنان ، ناخودآگاه
صحنه رابه انگيزي نفرت گاه و مغموم تراژديهاي ايدئولوژي ، يك شكل به
حقيقتمسلم يك عنوان رابه خود فراگير و بلامنازع سلطه اما برد ، نمايش
يك طبقه در همچنان اينكه گو پادشاه پس آن از.داد دست از كلي به
اقبال و بخت جز به كه نبودند باور اين بر همگان ديگر اما جايميگرفت ،
پشتوانه ديگري چيز دو ، اين از تركيبي يا و فردي توانائي و ياشخصيت و
جاي سه طبقه عمومادر نيز كشاورزان و كارگران كمااينكه.باشد آن
نابختياري جز كه باشند باور اين بر عام بهنحو اينكه بدون گرفتهاند ،
كه همچنان ديگر عبارت بهصعودآنهاست مانع ديگري چيز همتي كم يا و
به نامتعلق فرد يك است همآمده انوشيروان و كفشگر معروف داستان در
يا و آورد دست مملكتبه خزانه اندازه به ثروتي اگر حتي يك ، طبقه
نفوذ راه داراباشد ، را مهم امور تمشيت و علم فراگيري استعداد فرزندش
يكي متاخرتنها قرون در حاليكه در است ، بسته كماكان طبقه اين به او
راهگشاي ميتواند عليالاصول (مهارت و معرفت پول ، )عامل دو اين از
يا و آسان تغييري چنين آنكه بدون).باشد برتر طبقات صعودبه
به گاه كه گانه سه طبقات به تقسيم سان بهاين(باشد كثيرالوقوع
خود گانه سه طبقات اين از كدام گاههر و ميشود بدل گانه پنج تقسيمي
به ماهر كارگر يك كهمثلا نحوي به)ميشوند تقسيم ديگر طبقه سه به
به غيرماهر يككارگر حاليكه در دارد ، تعلق سه طبقه از مرحله برترين
بهپائينترين جزء ، سارق يا و متكدي يك مثلا و طبقه اين مياني مرتبه
نيز حاضر عصر در را خود سلطه (ميگيرد تعلق طبقه اين از مرتبه
مستقيم نحو به طبقه يك به تعلق مقدمات كه تفاوت اين با.است حفظكرده
.ميكند برگشت مالي توان ميزان به ياغيرمستقيم و
و وتعيينكننده اساسي عنصر يك عنوان به طبقاتي ساختار اين بقاء
مفصلي فصل آن باب در كهبحث شد باعث جمعي حيات انفكاكناپذير شايد
و عمق به توجه با.دهد اختصاص خود به را اجتماع شناخت علم از
بحث از:است يافته گوناگون شعبههاي لاجرم بحثي چنين موضوع ، گستردگي
شناختي معرفت بحث تا كهن جوامع در طبقات نزاع باب در فلسفي و تاريخي
طبقات ، مفهوم بودن (nominaliste) پنداري يا (realiste) حقيقي باب در
و تجربي تحقيق تا گرفته طبقات ضابطه و معيار باب در نظري بحث از و
كشورهاي پيشرفتهترين در ميدهد نشان كه ارقامي و آمار رياضي تحليل
بزرگ كه زادگانند بزرگ اين بسياري حدود تا و كماكان نيز امروز دنياي
دانشگاه به ورود براي بيشتري شانس برتر طبقات فرزندان).ميشوند
از نيزبرخورداري و مهارت و معرفت كسب طريق از ترتيب اين به و دارند
شانس -برتر بهطبقه تعلق از ناشي - مساعد ارتباطي و اجتماعي موقعيت
.(دارند برتر طبقه مواضع اشغال براي بيشتري
دارد ربطبيشتري جامعه سياسي ساختار به آنچه مباحث ، اين ميان در
كه كساني معمولا.سياسيدارد تحولات با متوسط طبقه كه است ارتباطي
تاريخي وقوع به ميگويند سخن طبقهمتوسط به آن اتكاء و دمكراسي از
انقلاب).دارند نظر صنعتي پيشرفته جامعه يك در و زمين مغرب در مسئله
ظهور با انجاميد اروپا جديد متوسط طبقه و بورژوازي ظهور به كه صنعتي
براي صنعتگران و تجاربود همراه آن جديد معناي در دمكراسي انديشه
حاكميتنظام و حاكم قدرت تقليل طرفدار حكومت ، فشارهاي بار از فرار
وراء در وسيعتري معناي در را ارتباط اين ميتوان اما (شدند نمايندگي
.كرد جستجو نيز مذكور جغرافيائي و مرزهايتاريخي
طبيعت بنابه مقاله اين در شده نهاده پيش تعاريف كه مهم تذكار اين با
صاحبان برتر طبقه كه ميكنيم اشاره دقيقاند غير و تقريبي موضوع
مايحتاج تامين در كه كسانياند فروتر وطبقه متراكماند سرمايههاي
كه ميشود اطلاق آناني به طبقهمتوسط و مشكلاند دچار كمابيش خود ضروري
بزرگ سرمايههاي فرآيندانباشت در زندگي عادي گذران در گرفتاري بدون
كه را پرستيژاجتماعي و قدرت عناصر تعاريف اين در).نگرفتهاند قرار
اين اگر (نكردهايم لحاظ برميگردد مالي قدرت به غيرمستقيم طور به
تاثير متوسط طبقه كه مينمايد چنين باشد قبول قابل فيالجمله تعاريف
اينكه دليل به برتر طبقه:دارد اجتماعي سياسي تحولات بر بيشتري
هم مطلوب كه خود موقعيت حافظ را موجود اجتماعي -سياسي نظم معمولا
و ثروت تراكم فرآيند در غوطهوري آنكه دليل به نيز و ميداند هست ،
كه است نميدهد ، طبيعي اصلاح انديشه به مجال غالبا آن از بهرهبرداري
.بايستد آن مقابل در وحتي نكند دنبال را جامعه سياسي ساختار تحول
طبقه.(هستند محافظهكار جناحهاي بيشترطرفدار برتر طبقات آمار طبق)
اصلاحي چنين رهگذر از را بهره بيشترين است اينكهمحتمل عليرغم فروتر
از مايحتاج حداقل تامين فرآيند در غوطهوري علت به خودكند ، آن از
اما.است محروم نسبتا اصلاحطلبي عملي فراغت و نظري مباني به دستيابي
ضروريات تامين و سيري دغدغه نسبي غناي دليل به سو يك از متوسط طبقه
نامحدود انباشت و تراكم امكان نسبي فقر دليل به و نميفشارد را او
انديشه مجال لذا و نيست اقتصاديات اختيار در بست در و ندارد را ثروت
ميان در بيشتر كه اداري -فرهنگي شغلهاي علت به ديگر سوي از و دارد ،
خواهد اصلاح انديشه با بيشتري سروكار ناگزير است متمركز طبقه اين
.داشت
در (واشراف شاهزادگان) يك طبقه مشروطيت انقلاب در نمونه عنوان به
بخش در شاغل ازجمعيت ، %ديگر 70 سوي از.داشتند قرار انقلاب مقابل
انقلاب در نقشي هيچ داشتند ، تقريبا جاي سه طبقه در كه كشاورزي
شامل عمدتا).وقت متوسط طبقه بردوش اصولا انقلاب بار.نداشتند
نيز اسلامي انقلاب.بود (روشنفكر عناصر پارهاي و بازاريان روحانيون ،
نهفته نيروي از و آورد در حركت به را سه طبقه از عظيمي حجم گرچه
به آن رساندن ثمر به و هدايت راهاندازي ، اين وجود با برد ، بهره آنان
كارمندان ، دانشگاهيان ، روحانيون ، شامل عمدتا) جديد متوسط طبقه دست
معني اين به وجه هيچ به سخن اين.گرفت صورت (متوسط صنعتگران و تجار
تعلق سه طبقه يا يك طبقه به عناصري گروه اين ميان از كه نيست
تعريف شغل روي از طبقه مفهوم كه نيست معنا اين به نيزنداشتهاند
پرستيژ و مالي قدرت معيار دو با متوسط طبقه جمله از و طبقه.شود
مصاديق متعدد ، جوامع و مختلف دورههاي در كه ميشود شناخته اجتماعي
هيچيك به اقتصاد ، كه است اين مهم.باشد داشته ميتواند مختلفي ، شغلي
.است نكرده تسخير را طبقه اين معنا دو از
قابل متوسط طبقه مطلق غياب در جوامع ابتدائيترين ترتيب اين به
تاريخ تمدن ، تاريخ بگوئيم اگر نيست خطا چندان جائيكه تاشناسائياند
آن در كه اجتماعي ساختار بدويترين در.است متوسط طبقه بسط و ظهور
حاكميت نوع بسيطترين با بردهاند ، نفر صد و بردهدارد نفر يك مثلا
و تجارت و آموزش عنصر دو حضور آن بدنبال و شهرنشيني ظهور.مواجهيم
تشكيل مقدمه ميتواند (.است بوده غائب روستائي زندگي از كه) صنعت
ترتيب همين به.شود قلمداد پيشرفتهتر تمدنهاي شالوده و متوسط طبقه
قرن در هم موازات به زمين مغرب در كه علمي انقلاب و سرمايهداري روحيه
جديد متوسط طبقه گسترش و بسط به شد ، تشديد بعد قرون در و آغاز هفده
تمدن اصلي پشتوانه كه انجاميد (اوليه صنعتي و تجاري بورژوازي) غرب
.بود جديد
و دلبخواه عملكرد درمقابل خود از حراست منظور به جديد طبقه اين
بودو آن اوليه وصف قدرت تمركز كه برتر گسيختهطبقه افسار گاه
كه ميانديشيد وسيلهاي بهابداع داشت ، خود سلطه در را سياسي حاكميت
با چارهانديشي اين.باشد ويرانگر هجومهائي چنان مقابل در محكمي سد
حمايت و تمدن بقا تضمين شيوههاي باب در روشنفكران از پارهاي نظرات
اصول با دمكراسي ترتيب اين به.شد منطبق جامعه دست فرو لايههاي از
حاكميت و نمايندگي نظام قدرت ، تقسيم رساتر ، عبارت به يا تفكيك ،
دخالت.شد بنيانگذاري متوسط طبقه دست به اكثريت راي به مستند قانون
به طبقه اين بلكه نمييابد ، خاتمه اينجا به دمكراسي در متوسط طبقه
دمكراتيك نظام تمشيت براي عناصر شايستهترين متضمن خود ويژگيهاي دليل
به هردو فرادست طبقه و فرودست طبقه برشمرديم پيشتر كه دلايلي به.بود
بسيار سهم (استثنا داشتن با البته و عليالعموم) متناقضنما گونهاي
همين به.داشتند خاص بنحو اصلاح انديشه و عام بنحو انديشه در كمتري
و قضائي و اجرائي قوه كارگزاران برگزيده ، نمايندگان فقط نه دليل
نه انتخابگر ، و آگاه دهندگان راي حتي بلكه...عاليرتبه ماموران
و وعيد و وعده با ضعيف يا ناقص دمكراسيهاي در كه رايدهندگاني البته
صندوقهاي پاي به كافي هوشياري و آگاهي بدون ديگر نفوذهاي اعمال يا
و عموما نيز (رضاخان دوره در پنجم مجلس رايگيري همچون) ميروند راي
.متوسطاند طبقه به متعلق اكثرا
توسعه زمينهساز طبقهمتوسط توسعه كه پذيرفت ميتوان مبنا براين
.سياسي اقتدار تمركز و قدرت تراكم مشوق آن محدودشدن و است سياسي
عمومي وصف دو با فرودست طبقه جامعه ، يك از متوسط طبقه حذف با
اقتصادي بقا تنازع در گرفتاري و علمي پرورش و آموزش از نسبي محروميت
تمركز و قدرت تمركز به تمايل عالم وصف دو با دست فرا طبقه برابر در
را ضعيف طبقه فرهنگ علمي ، آموزش از محروميتميماند بيدفاع ثروت
حساسيتهاي بقا تنازع و ميآورد بار ناتوان و درونگرا ايستا ،
برتر طبقه اگر حتي ترتيب اين به.ميبرد تحليل به را او غيراقتصادي
اين جز راهي اساسا ندهد ، نشان سياسي حاكميت كردن انحصاري به تمايلي
آموزش كه است متوسط طبقه نيازمند قدرت تسهيم كه چرا نميماند باقي
.ميدهد انتخاب و انديشه مجال او به اقتصادي فراغت و علمي
او با ثروت تقسيم يا تقسيمقدرت ميان را طبقات ساير برتر طبقه اگر
دو طبقه حاليكه در است ، ثروت تقسيم به مايل طبقهسه كند ، مخير
را آزادي طبقه اين ديگر تعبير به.مينهد ترجيح را قدرت تقسيم
تعادل به رسيدن واسطه را آن حال عين در و مينهد ارزش اصالتا
در كه دارد بيشتري آمادگي ضعيف طبقه حاليكه در ميبيند ، اقتصادي
.واگذاركند را خود سياسي حقوق اقتصادي ، تضمينمايحتاج مقابل
متوسط طبقه حساسيت و است يك درطبقه ثروت تراكم روي سه طبقه حساسيت
كه متوسط طبقه استكه دليل همين بهطبقه اين در قدرت رويتراكم
اين در اگر است سياسي ساختار آرام پيگيراصلاح عادتا و عليالاصول
انقلاب يك به سه طبقه تشويق و تحريك از ناگزير ماند ناموفق امر
شيوه تغيير طبقه اين ميان در آن از اصلي انگيزه كه است اجتماعي
همين در ميشود طلب هم سياسي ساختار تغيير اگر و است ثروت تقسيم
از كه انقلاباسلامي چون انقلابي در حتي كه است جالبتوجهاست راستا
از يكي دارد ، ويژهاي جايگاه انگيزههايغيرمادي به آميختگي حيث
توزيع عدم بر گذاشتن فرودست ، دست طبقه برانگيختن ابزار اصليترين
جانشين نظام در رفاه چشمانداز ارائه و گذشته درنظام ثروت متناسب
سوسياليسم به بيشتر فروتر لايههاي كه است دليل همين به نيز.است بوده
جوياي هردو اين.ليبراليسم به بيشتر برتر لايههاي و دارند گرايش
تسهيم در ديگري و ميداند ثروت تقسيم در را عدالت يكي اما عدالتند ،
بر ديگر و ميفشارد پاي ثروت متناسب توزيع عدم خطرهاي بر يكي.قدرت
.مينهد انگشت قدرت متناسب توزيع عدم زيانهاي
متوسط طبقه دست به ناگزير تحول دو هر اين كه است اين مهم نكته
طبقه آوردن صحنه به و انگيختن يكي در كه اختلاف اين با است ، صورتپذير
عظيم ذخيره نيروي آزادسازي و (فقر از نارضايتي اساسي وصف با) فرودست
متوسط طبقه اصلي نيت صورت دو هر در.نه ديگري در و است ضروري آن
موضوع نهايت ، در و حقوقي و اجتماعي اصلاح آن رهگذر از و سياسي اصلاح
تقسيم نحوه جز به موارد اين.است فرهنگي و اقتصادي پيشرفت و ترقي
غايب ، سه طبقه ذهن از عليالعموم اقتصادي بحرانهاي حل و عمومي درآمد
است كافي مهم مورد همين البته.است غايب ، نسبتا درستتر تعبير به يا
متوسط ، طبقه درغياب هرحال در اما.وادارد كوشش و كشش به را او تا
هم و است طبيعي هم سكان نداشتن با كه رادارد كشتياي حكم ضعيف طبقه
خود و درچيند را وپاروهايش كشد پائين را خود بادبانهاي كه عاقلانه
هلاك بيم صورت اين غير در كه بسپارد سرنوشت نرمهموجهاي دست به را
.ميرود او زودرس
اقتدار دقيقتر و توزيعبيشتر و سياسي توسعه فرآيند در دليل همين به
مردم تشريكبيشتر زمينه كه روشي عنوان به استقراردمكراسي و سياسي
.مينمايد ناپذير انكار متوسط نقشطبقه ميكند ، مساعد را حاكميت در