پنجم ، شماره 1227 آوريل 1997 ، سال فروردين 1376 ، 10 پنجشنبه 21
|
|
نشان بديهايش و خوبيها با را دنيا بايد
دهيم
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
كارگردان كامپيون ، باجين گفتگو
است نهفته واقعيات گفتن در هنرمندان شجاعت
فيلمپيانو ، خاطرساختن به كه ساله ، كارگردان 42 كامپيون ، جين
باشد ، كان جشنواره طلايي نخل جايزه كارگردانبرنده زن اولين شد موفق
به عصرحاضر در زن كارگردان مهمترين كارشناسان ، از بسياري نظر از
.ميرود حساب
اين.است فيلمساز اين كار تازهترين زن يك عنوانتصوير با فيلمي
كلاسيك نويسنده جيمز ، اثرهنري نام همين با نوشتهاي براساس فيلم
زنامريكايي داستان ، قهرماناست شده تهيه ،(19161843) امريكايي
ثروت به ناگهاني ، طور به او.است آرچر نامايزابل با زيبايي و جوان
و باهوش مردي با ايتاليا ، به مسافرتش از پس و دستمييابد حصري و بيحد
ساخت بهانه به.ميشود آشنا (مايكويچ جان) بيكاره و تنبل حال عين در
داده ترتيب كامپيون ، باجين را زير گفتگوي اشپيگل مجله فيلم ، همين
فارسي به پيش سالها زن يك كتابتصوير كه نكته اين ذكر با.است
.است شده منتشر و ترجمه
:ميكنيم جلب گفتگو اين به را شما توجه
را فيلمي شمافكرساختن كه است ، دهه يك تقريبا كامپيون ، خانم
سر در زن يك نامتصوير وبا جيمز ، ازهنري داستاني براساس
شما فيلمپيانو ، ساختن خاطر به شما موفقيت از پس.داشتهايد
.است آن ومنتظر خواهان دنيا كه باشيد ، پروژهاي دنبال ميتوانيد
رماني داستان ، ايننميخواستم را اين از بيشتر چيزي هم من خوب ،
فيلم يك تهيه براي موضوعش شدم ، متوجه آن خواندن از بعد كه است بزرگ
خوانندهاي شايد البته و است موفق بسيار آن داستان.است جالب بسيار
.بيابد رمان اين در برجستهاي موضوع نتواند
است؟ اهميت داراي شما براي داستان ، اين مطلب كدام
.نيست سرطان برعليه شفابخش هرگزداروي رمان يك كنم ، اعتراف بايد
يك تصوير.نمايد عمل دارو يك مثابه به هنرميتواند وجود اين با
در من شبهه و شك از پر ديد به كه است ، كتابهايي معدود از يكي زن ،
معنويت به كتاب اين از انسان ، يك عنوان به من.داد پايان زندگي
.يافتم دست عميقي
آرزو ما از هركدام خوب ، ميرسد؟ گوش به كتاب اين از پيامي چه
كههمه داستاني و كتاب داستان مانند زندگي است ، وقتيجوان ميكند ،
كه است بزرگي ماجراي زندگي ، .باشد داشته ميرود ، پيش خوبي با چيزش
سپس.يادميگيرد و ميبرد رنج آن از كمي نباشد ، آماده انسان وقتي
او رشد باعث لحظات ، دادن دست از همان و ميدهد دست از را لحظاتي
بر كردن غلبه معناي به شدن بزرگ جيمز ، نظرهنري از حتي ، .ميشود
شايد.است قراردادن واقعيت معرض در را خود و كودكي دوران توقعات
معني همسر بهترين داشتن در فقط و نباشد زيادي چيز زندگي هدف بالاترين
طور همان آرچر ، زندگيايزابل راه آستين ، جين از رماني ماننددهد
در او كه روحي سفري است ، شناخت راه ميكند ، حكايت جيمز ، كههنري
.ميبيند خود مقابل در را واقعيت آن پايان
نيست؟ وحشتناك و متكبر زني او ، آيا
را او همه كه است طوري او اخلاق.است موقر و جذاب بسيار او برعكس ،
شايد نميافتد ، فكر اين به حتي كه است ساده آنقدر او.دارند دوست
.خودش خاطر به نه باشد ، ثروتش خاطر به فقط ميخواهد ، را او كه مردي
هديه ما به عبرتي درس متواضع ، شخصيت اين خلق با ميخواهد جيمز ، هنري
.كند
رشته به سپس تجسميخوانديد ، هنرهاي رشته دانشگاه ، در ابتدا در شما ،
برويد ، فيلمسازي مدرسه به ازاينكه قبل و روآورديد مردمشناسي
راههايي تمامي ميكنيد ، فكر آيا.دادهايد انجام راهم متعددي سفرهاي
بيراهه ، از ميتوان نوعي به است؟ شده ختم بيراهه به رفتهايد ، كه
يك مانند من زندگي در هرگز حقيقت.برد نام اجمالي ، عنواننظر به
بودم نامطمئن بسيار رفتم ، دانشگاه به كه هنگامي.است نبوده هنري طرح
من در وحشت و ترس اين مردمشناسي رشته انتخاب از بعد.ترسيدم ولي
.شد كمتر
مختلف ، جوامع بين ديگر سويي شباهتاز و سو يك از تناقض و تضاد كشف
احترام انسان.ميكرد رها غرب هنر تاريكهاي ازبند را دو آن از يكي
نميتواند هرگز ميشود ، متوجه و ميگيرد ياد را كردن مشاهده و گذاشتن
علاقهمند ادبيات به مرا كه است موضوعي اين.باشد بيطرف نظارهگر يك
.ميكند
مثلا.مييابند متفاوتخاتمه گونهاي به هركدام شما فيلمهاي از بعضي
تمامي.زن يك حتيتصوير يا و من رويميز بر يافرشتهاي پيانو ،
اينگونه به نزديك شما روحيات آيا.هستند ادبي آثار از نمونهاي اينها
ديگران داستانهاي به كه آنقدر من.خير هم و بله هم داستانهاست؟
خودم كه آنجايي تا.ندارم علاقه خودم داستانهاي به ميدهم ، نشان علاقه
.هستند جذاب و كننده غافلگير ديگران كارهاي كه ميدانم ميشناسم ، را
را زن يك مانندتصوير رماني نميتوانستم هرگز كه است روشن كاملا
.بنويسم
شما يگانهميكند؟ آرچر ، باايزابل را شما هويت چيزي چه
در اما.دهيد انجام من روي بر روانشناسي تحليل و تجزيه ميخواهيد ،
چنين جيمز ، كههنري همانگونه.شناختهام او مثل را خودم من ، واقع
تمام دارد ، چيز همه ايزابل ميرسد ، نظر به.داد انجام را كاري
همين به.باشد داشته را آن آرزوي ميتواند پرنس يك كه را چيزهايي
هرگز و ميبينم را ايزابل اشتباهات من.است نمونهوار او زندگي خاطر ،
را او جيمز ، مانندهنري نيز ، من.نميگذارم سرپوش او ضعفهاي روي بر
.دارم دوست
بدون.بله دوستداشته؟ را او هم جيمز كههنري هستيد مطمئن آيا
هرگز و دارند بزرگي بزرگ ، قلبهاي هنرمندان.شبهه و شك ذرهاي
.است نهفته واقعيات گفتن در هنرمندان شجاعتنديدهام هم استثنايي
....فريم مثلجانت
فيلم صورت به منرا ميز روي بر بيوگرافياشفرشتهاي شما كه...
كتاب اين از -من خود حتي و -خوانندگان كه موضوعي .درآورديد
ازهنري من.است فريم درستكاريجانت و صداقت ميكنيم ، استنباط
و بيعدالت زشت ، واقع ، در دنيا ، .گرفتم ياد را مشابهي موضوع جيمز ،
آن در رويايي كه است واقعيت يك ما برايم حال هر به اما است ، فاسد
اين.دهيم نشان بديهايش و خوبيها با را دنيا بايد ما.ندارد وجود
بايد ديگري ، هرچيز از مهمتر و است هنرمند يك عنوان به ما وظيفه
.كنيم جلوهگر و متمايز را حقيقت
كنيد ، تصور مخفيميكنيد؟ جيمز ، پشتهنري را خودتان شما آيا
و ميشود حاضر او روح فيلم ، تهيه و ساختن مشغول و هستم بيدار كه شبها
اتفاق مسئله اين اگر ميكنم ، فكر.نكنم چه يا و بكنم چه ميگويد من به
حتي.درنميآمد آب از ميخواستم ، كه چيزي آن فيلم هرگز نميافتاد ،
بتواند كه كني پيدا را هنرپيشهاي نميتواني تو:ميگفتند من به عدهاي
اين به است ، بازيگر هنر اين.كند پنهان نقش اين قالب در را خودش
.كنم پنهان آن در را خودم ميتوانم من خاطر
از فيلم تهيه آينده ، به در شما كه كرد تصور ميتوان ترتيب اين به
كافي اندازه به من برعكس كاملا .داد خواهيد ادامه ادبي آثار روي
ميخواهيد اگركردهام ادبي آثار درآوردن فيلم به براي را تلاشم و سعي
عصر در فيلم زمان بگويم ، بايد باشيد ، داشته اطلاعي من بعدي فيلم از
.نوشتهام خواهرم آنا ، همكاري با را آن فيلمنامه و ميدهد رخ حاضر
فيلمي روزي بايد من و ميگويند سخن من با كه هستند كساني هميشه
.خاص قشري براي فقط نه و بسازم مردمپسند و عامهپسند
تا ببرم را استفادهكامل آن از ميخواهم دارم ، كه كمي نيروي وجود با
كسي چه.شود علاقهمند هستند ، مهم من براي كه داستانهايي به تماشاگر
داشته دوستم و بپذيرند سختي به مرا مردم دارم ، دوست شايد ميداند ،
.باشند
در اصلي نقش نيزايفاگر مذكر هنرپيشگان كه دارد وجود امكان اين آيا
فكر مردم كه نيست خوشايند برايم.نه كه چرا باشند؟ شما فيلمهاي
همين به.اصليهستند نقش بازيگران فيلمهايم در زنها هميشه ميكنند
قهرمان به كه شوم متذكر را نكته اين بايد.شدهام مشكل دچار خاطر
ميشوم روبرو افرادي با اوقات گاهي.ندارم علاقهاي فيلمهايم در پروري
قبول سينما اعضاي از يكي يا هنرپيشه عنوان به را آنها نميتوانم كه
خندهدار برايم آنها اكثر.طاقتفرساست آنها با كردن كار چون نمايم ،
ميكنم فكر من.بدهم كسي به خندهداري نقش ندارم دوست من.هستند
نقش ميكنم فكر حال هر بههستم بشر فرد مضحكترين و خندهدارترين
قاعده اين از ايزابل ، همسر حتي دارد ، بحث جاي من ، فيلمهاي در مردان
.نيست مستثني
آن و ندادهايد آنادامه آخر تا را رمان شما:مطلب اصل سر برگرديم
پيش را آن لحظهاي تا و رساندهايد انتها به اتمامش ، از قبل كمي را
دردستهايش در ، دستگيره و ايستاده در آستانه در كهايزابل بردهايد
.است قرارگرفته زندگي راه دو مابين او.دارد قرار
.است پرمعني و جالب لحظهاي اين
اينكه و رساند پايان به رمان مانند را فيلم نميشد ، آيا اما.بله
برگردد؟ همسرش سوي به ايزابل
من روحي عذاب باعث همسرش بهسوي او برگشتنيست روشن چيز هيچ
.است
معاوني ميراندا:مترجم